تجربه اقتصادی بوتان:تولید ناخالص ملی(GNP)  در برابر شادی  ناخالص ملی(GNH)

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

 بهمن ماه ۱۴۰۲

کشور کوچک بوتان با ۷۸۲ هزار نفر جمعیت دارای ۲.۵ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی است که نمونه جالبی از تحول و توسعه را در یکی از فقیر ترین و کم درآمدترین کشورهای جهان به تصویر کشیده است.رشد جالب کشور بوتان به صورتی بود که تولید ناخالص داخلی آن در سال  ۲۰۰۵ در حدود ۸۰۰ میلیارد دلار (سرانه ۱۲۰۰ دلار) ظرف یک دوره اصلاح و تعدیل به ۲.۵ میلیارد دلار(سرانه ۳۲۰۰ دلار) رسید. ظرف ۱۷ سال اقتصاد بوتان ۳.۵ برابر شد یعنی سالانه ۷ درصد رشد اقتصادی که در نوبه خود کم نظیر است.

متوسط رشد اقتصادی سالانه ۷ درصدی بین سال‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۲۲ بسیار بیشتر از میانگین نرخ رشد جهانی ۳.۲ درصدی است. این رشد چشم گیر به کاهش فقر کمک کرده است.بر اساس آخرین تحلیلها،فقر مطلق در بوتان عمدتاً ریشه کن شده و از ۸ درصد در سال ۲۰۰۷ به ۱.۵ درصد در سال ۲۰۱۷ بر اساس خط فقر بین المللی ۱.۹۰ دلار در روز (در برابر قدرت خرید) کاهش یافته است. البته  ناگفته نماند که با همه این إصلاحات و پیشرفتها، هنوز هم در حال حاضر درصد جمعیت فقیر بوتان حدود ۱۲ درصد(سال ۲۰۲۲) است که قابل توجه می باشد. دسترسی به خدمات اساسی مانند بهداشت، آموزش و مالکیت دارایی نیز به طور قابل توجهی بهبود یافته است. این کشور در مجموع دارای ۳۲ بیمارستان و ۲۰۸ واحد بهداشتی پایه است که در هر بیمارستان منطقه تقریباً همیشه سه پزشک وجود دارد. نرخ باسوادی کشور در حال حاضر ۷۱ درصد و نرخ باسوادی جوانان ۹۳ درصد است.

رشد اقتصادی بوتان در سال ۲۰۲۲ حدود ۴درصد و تورم آن نیز حدود ۶ درصد است این درحالی است که بیشترین مبادله بوتان با کشور هند است و ۵۹۰ میلیون دلار از ۷۵۰ میلیارد دلار صادراتش به آن کشور صورت می پذیرد.بوتان سالانه ۷۵۰ میلیون دلار صادرات  و ۱.۷ میلیارد دلار واردات دارد که نشان میدهد کسری یک میلیارد دلاری به این کشور تحمیل میشود اما با سیاستهای باز اقتصادی و تفکر استراتژیک خود توانسته است از فقر مطلق به سمت توسعه و رفاه بهتر نسبت به گذشته خود حرکت کند. در سه دهه گذشته، این باور که رفاه باید بر رشد مادی ترجیح داده شود، یک امر عجیب جهانی باقی مانده است. اکنون، در جهانی که با فروپاشی سیستم‌های مالی، نابرابری فاحش و تخریب محیط‌زیست در مقیاس وسیع احاطه شده است، رویکرد این دولت کوچک بودایی توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.

بوتان با ۵۳ کشور و اتحادیه اروپا روابط دیپلماتیک دارد و در هند، بنگلادش، تایلند، کویت و بلژیک نمایندگی دارد. تنها هند، بنگلادش و کویت در بوتان دارای سفارتخانه های مقیم هستند و با سایر کشورها صرفاً تعامل دیپلماتیک غیررسمی دارد. در واقع سیاستها و استراتژیهای حاکم بوتان باعث شد تا کشوری فقیر که روزگاری مستعمره بریتانیا بود در کنار استقلال کشور و دستیابی به وحدت ملی ،به کشوری در رده ورود به کشورهای در حال توسعه قرار بگیرد.

ضریب جینی  شاخصی بین صفر و یک  است و هر قدر به سمت یک نیل کند نشانه نابرابری است. در بوتان ، ضریب جینی در حدود ۲۸.۵% است که برای شهرنشینان ۲۶% و روستاییان ۲۹ % برآورد شده است که نشان میدهد نابرابری به حداقل استانداردها در سطح جهانی رسیده است.

بوتان به دلیل انتشار کم کربن، سطح بالای جذب کربن و صادرات برق آبی، تنها کشور کربن منفی در جهان است. این کشور علیرغم رشد نسبتاً بالای گردشگری در سال‌های اخیر توانسته است به این موفقیت دست یابد، زیرا دولت آن رویکرد گردشگری پایدار را برای جلوگیری از تأثیر منفی بالقوه بر محیط زیست اتخاذ کرده است. از جنبه منفی، اقتصاد بوتان با چند خطر مانند تاخیر بیشتر در ساخت نیروگاه های آبی، کمبود درتامین مالی ، عدم قطعیت سیاست ها و رویدادهای نامطلوب آب و هوایی مواجه است. برای مدیریت این خطرات، شتاب بخشیدن به جریان اصلاحات برای تحکیم و پیشبرد توسعه بوتان کلیدی بود.

سلسه پادشاهی وانگچاک از سال ۱۹۰۷  در بوتان حکومت  کرده است و پادشاهان آن هر یک سهم به سزایی برای گذار  از حکومت استبدادی به دموکراسی داشته اند. در سال ۱۹۴۹، پادشاه دوم، جیگمه وانگچاک، معاهده دوستی با هند را امضا کرد و فضای بوتان را برای همکاری با همسایه خود باز کرد. بعدها، پادشاه سوم، جیگمه دورجی وانگچاک، بوتان را در مسیر مدرنیزه کردن با تصویب اولین برنامه پنج ساله در سال ۱۹۶۱ قرار داد.

پادشاه چهارم بوتان(جیگمه سینگیه وانگچاک) در سال ۱۹۷۴ به پادشاهی رسید و در مراسم تاجگذاری خود بر لزوم دستیابی به خوداتکایی و حفظ حاکمیت و استقلال بوتان تاکید کرد. وی در دوران حکومت خود تاکید کرد که هر اقدامی برای توسعه باید مبتنی بر همکاری کامل مردم و دولت باشد. از سال ۱۹۹۸، بوتان اصلاحاتی را در حکومت انجام داد و از آن زمان از سلطنت به دموکراسی چند حزبی تبدیل شد.این انتقال زمانی آغاز شد که جیگمه سینگیه وانگچاک، به‌رغم فقدان هرگونه تهدید داخلی یا خارجی برای اقتدارش، داوطلبانه از قدرت خود دست کشید و فرمان برگزاری انتخابات را صادر کرد.  در همین سال بود که بحران آبخیزداری کشور بوتان اتفاق افتاد. پادشاه چهارم شورای وزیران را منحل کرد و خود را از ریاست آن برکنار و به پارلمان این اختیار را داد که از طریق دو سوم رأی، شاه را برکنار کند. علاوه بر این، پادشاه به قانونگذاران اجازه داد تا اکثریت کابینه را انتخاب کنند، اگرچه او حق تخصیص منابع را برای خود محفوظ داشت. در حین ارزیابی دستاوردهای برنامه های توسعه، وی دریافت که آرامش و آسایش مردم در شاخصی بنام شادکامی و کیفیت شادی نهفته است و این شاخص نیز باید موازی با GDP مد نظر قرار گیرد. در واقع جیگمه سینگیه وانگچاک مفهوم شادی ناخالص ملی (GNH)را برای اولویت گذاری در توسعه کشور معرفی کرد. این مفهوم رفاه مادی ملت را با تغذیه منابع اجتماعی و معنوی و حفظ فرهنگ و محیط زیست بوتان پیوند داد. این نگرش باعث شد تا ۲۰ سال بعد و در ژوئیه ۲۰۲۱ در طول همه‌گیری کووید-۱۹، بوتان اولین کشور پیشرو در جهان در نقش خود در واکسینه کردن ۴۷۰۰۰۰ نفر از ۷۷۰۰۰۰ نفر با واکسن دو دوز آستارازنکا باشد.

جیگمه سینگیه وانگچاک در سال ۲۰۰۱، فرمان سلطنتی برای تدوین قانون اساسی جدید را صادر کرد و کمیته ای را برای این کار تعیین کرد. کمیته پیش نویس خود را در سال ۲۰۰۵ به پادشاه ارائه کرد، پس از آن اولین پیش نویس از طریق گفتگوهای سراسری بین شاه و شهروندان تهیه شد. در حالی که همه اینها در جریان بود، رعایای پادشاه از اعلام او در دسامبر ۲۰۰۵ مبنی بر کناره گیری از تاج و تخت خود به نفع پسرش، جیگمه خسار نامگیال وانگچوک، غافلگیر شدند.شاه کناره گیری خود را «به موقع» خواند، زیرا کشور از ثبات و صلح برخوردار بود. به دستور وی، کارمندان دولت دوباره خود را در احزاب سیاسی سازماندهی کردند و در دسامبر ۲۰۰۷، انتخابات شورای ملی برگزار شد. پس از آن، انتخابات عمومی در سال ۲۰۰۸، که در آن دو حزب برای کرسی های مجلس ملی به رقابت پرداختند، انجام شد. تینلی، در انتخابات پیروز شد. بنابراین تینلی اولین نخست وزیر بوتان شد که توسط مردم آن انتخاب شد.

قانون اساسی در ژوئیه ۲۰۰۸ توسط اولین پارلمان بوتان ارائه و به تصویب رسید. این کشور به عنوان یک “پادشاهی مشروطه دموکراتیک” نامیده می شود، که قدرت را از پادشاه به عنوان “رئیس دولت، محافظ همه ادیان، و فرمانده کل نیروهای مسلح و شبه نظامیان بازپس گرفته است. قانون اساسی تفکیک قوای مجریه، مقننه و قضائیه را پیش بینی کرده است و از تجاوز به اختیارات نهادی یکدیگر جلوگیری می کند.البته نا گفته نماند که هنوز هم پادشاه حق اخلاقی سلطنت را از طریق جداسازی حکومت (ژونگ) از دولت (گیالکام) حفظ می کند. پنجمین پادشاه، دروک گیالپو، خود را در راس امور و بعنوان TSA-WA-SUM (ترجمه کنید “ملت، میهن ،پادشاه”) قرار می دهد. شکل حکومت بوتان با مدل لیبرال دموکراسی تعریف شده توسط غرب متفاوت است. همراه با بودیسم، سلطنت استفاده خودسرانه از قدرت دولتی را محدود می کند و پیوندهای انجمنی را در جامعه بوتان پرورش می دهد.

انتقال قدرت در بوتان بدون مشکل نبوده است. منتقدان سلطنت استدلال کرده اند که پادشاه سابق نفوذ ناروا در فرآیندهای سیاسی اعمال می کند. آنها استدلال می کنند که تغییر شکل از سلطنت تنها یک ترفند برای منحرف کردن توجه جامعه بین المللی از حل مشکل پناهندگان بود. در واقع، همه احزاب سیاسی که در انتخابات مجلس ملی سال ۲۰۰۸ شرکت کردند، از جمله حزب دموکراتیک خلق‌ به رهبری سانگای ندوداپ، برادر شوهر پادشاه چهارم، جیگمه سینگه وانگچاک، وفاداری خود را به پادشاه اعلام کرده بودند. در حالی که بوتان در حال گذار سیاسی بود، نقش مهم یک اقتصاد باثبات را ایفاد نمود. هند در این زمینه از نظر کمک های بلاعوض، همکاری تجاری و همکاری در بخش برق آبی کمک کرد.

مشارکت هند در توسعه اقتصادی-اجتماعی بوتان در سال ۱۹۶۱ با تأمین مالی هند برای کل برنامه های پنج ساله اول (۱۹۶۱-۱۹۶۶) و دوم (۱۹۶۷-۱۹۷۲) بوتان آغاز شد. هند بزرگترین شریک توسعه بوتان و بالاترین دریافت کننده کمک های خارج از کشور هند است. بوتان بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۷ مجموعاً ۴.۷ میلیارد دلار کمک مالی از هند دریافت کرده است.

بوتان روابط بسیار گرمی با ژاپن دارد که کمک های توسعه قابل توجهی را از این کشور دریافت میکند. خانواده سلطنتی بوتان در طی یک سفر دولتی در سال ۲۰۱۱ میزبان خانواده امپراتوری ژاپن بودند. ژاپن همچنین با توسعه یک سیستم هشدار اولیه به بوتان کمک می کند تا با سیلاب های یخچالی مقابله کند. بوتان از روابط سیاسی و دیپلماتیک قوی با بنگلادش برخوردار است. پادشاه بوتان در جشن های چهلمین سالگرد استقلال بنگلادش مهمان افتخاری بود. بیانیه مشترک نخست وزیران هر دو کشور در سال ۲۰۱۴ همکاری در زمینه های انرژی آبی، مدیریت رودخانه ها و کاهش تغییرات آب و هوایی را اعلام کرد. بنگلادش و بوتان در سال ۲۰۲۰ توافقنامه تجارت ترجیحی را با مفاد تجارت آزاد امضا کردند.

بوتان روابط دیپلماتیک رسمی با چین ندارد، امادیدارها در سطوح مختلف بین آنها در چند وقت اخیر به طور قابل توجهی افزایش یافته است. اولین قرارداد دوجانبه بین چین و بوتان در سال ۱۹۹۸ امضا شد و بوتان همچنین کنسولگری های افتخاری را در مناطق ویژه اداری هنگ کنگ و ماکائو ایجاد کرده است. هرچند نگرانی های بوتان پس از الحاق تبت به جمهوری خلق چین تشدید شده است.  از طرفی روابط با نپال به دلیل پناهندگان بوتانی تیره باقی مانده است.

رویکردهای نوآورانه بوتان برای دستیابی به “شادی ناخالص ملی”

سابقه چشمگیر بوتان در تمایل به کشف زمینه های بالقوه خود و استفاده از رویکردهای نوآورانه برای غلبه بر چالش های ساختاری نهفته است. علاوه بر دستیابی به ۱۰۰٪ دسترسی به برق، سه رویکرد زیر به خوبی به بوتان خدمت نموده است و شایسته یادآوری به همه مردم جهان است زیرا می تواند  این الگو برای همهتکرار شوند.

۱.جایگاه یابی برای بازارها

این کشور با هدف تنوع بخشیدن به صادرات و در عین حال شناخت اندازه کوچک بازار داخلی خود، برند بوتان را ایجاد کرد. این کشور بر صادرات ویژه محصولات بوتانی با ارزش بالا و با حجم کم متمرکز است که برای بازارهای سطح بالا طراحی شده است. محصولات آنها از صنایعی مانند منابع طبیعی، گردشگری، فرهنگی، صنایع دستی و نساجی سرچشمه می گیرد. کشورهایی با محدودیت تولید در مقیاس بزرگ مشابه می‌توانند کشف کنند که چگونه محصولات محلی آنها می‌تواند برای بازارهای کوچک‌تر اما باپریمیوم مناسب طراحی شود، بنابراین کمبود صرفه‌جویی در مقیاس آنها را جبران می‌کنند.

۲. تحول دیجیتال

تحول دیجیتال می تواند به کشورهای محصور در خشکی مانند بوتان کمک کند تا بر مشکلات جغرافیایی خود غلبه کنند. از آنجایی که زیرساخت های اصلی مانند برق و اینترنت در بوتان در دسترس و مقرون به صرفه است، این منطقه پتانسیل فوق العاده ای را ارائه می دهد. راه اندازی Thimphu TechPark در سال ۲۰۱۲ که ۱۹ شرکت عمدتا خارجی و ۶۰۰ کارمند را در خود جای داده است، موفقیت کوچک اما قابل توجهی است که ارزش تکرار در جاهای دیگر را دارد. TechPark از طریق ارتقای توسعه شرکت در بخش ICT، افزایش مهارت های ICT در میان نیروی کار بوتان و بهبود دسترسی به منابع مالی، اشتغال مولد را در بوتان افزایش داد. در بخش تجارت الکترونیک، پس از تکمیل ارزیابی آمادگی تجارت الکترونیک، این کشور به سرعت چندین توصیه را از جمله توسعه سیاست تجارت الکترونیک در سال ۲۰۲۰اجرا کرده است.

۳. مالی نوآورانه

در سال ۲۰۱۵، بوتان ۱۲ میلیون دلار سرمایه گذاری تاثیرگذار را برای Mountain Hazelnuts بسیج کرد ، یک شرکت اجتماعی که برای تشویق تولید فندق با قرارداد با کشاورزان خرده پا در سراسر کشور تأسیس شد. در حالی که بازده مالی مورد انتظار کلی تک رقمی است، انتظار می‌رود این پروژه با پیوند ده‌ها هزار کشاورز به بازارها، ایجاد شغل و توسعه مهارت‌ها و افزایش مشارکت زنان در معیشت و درآمد کشاورزان خرده‌مالک، تأثیر توسعه‌ای قابل توجهی در بازار کار داشته باشد.

علاوه بر این، انتظار می‌رود این پروژه به بازسازی چشم‌انداز فرسایش‌شده بوتان، کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای، حفظ جنگل‌ها و کاهش مهاجرت روستائیان به شهرها کمک کند. بررسی تأمین مالی نوآورانه مانند تأمین مالی ترکیبی و سرمایه‌گذاری تأثیرگذار، نه تنها به دلیل کاهش اجتناب‌ناپذیر کمک‌های توسعه رسمی(از جمله کمکهای تجارت) بلکه به‌دلیل ایجاد همزمان یک محیط تجاری پررونق، گزینه‌ای جذاب برای تأمین مالی و رشد اقتصادی برای همه کشورها است.

چالش ها ی بوتان

همه اینها به این معنی نیست که همه چیز در بوتان گل و بلبل است. این کشور همچنان با چالش های مهمی برای توسعه اقتصادی خود مواجه است. تمرکز صادرات بوتان همچنان بالاست و بر انرژی آبی، خدمات گردشگری و بخش معدن متمرکز است. سهم بخش تولید از تولید ناخالص داخلی در ۱۰ سال گذشته راکد مانده است، در حالی که بخش صنعتی عمدتاً توسط ساخت و ساز، معدن و برق هدایت می شود. علی‌رغم تلاش‌های اخیر برای تنوع‌بخشی، تمرکز بازار صادرات برای بوتان بسیار بالا است و هند بزرگترین بازار صادراتی است که بیش از ۸۰ درصد صادرات در آن مقصد است. علاوه بر این، امکان خروج بوتان از دسته کشورهای کمتر توسعه یافته(LDC)[۱] منجر به فرسایش رفتار ترجیحی می‌شود و تنوع صادرات به بازارهای بزرگ‌تری مانند اتحادیه اروپا را به چالش می‌کشد. تنوع صادرات باید همراه با امکان بالا رفتن از نردبان زنجیره ارزش باشد که به مهارت‌ها، فناوری، زیرساخت‌های کیفی مناسب، اقدامات تسهیلگرانه تجاری و تدارکات نیاز دارد. گزارشهای اخیر نشان می دهد که این عناصر در حال حاضر در بوتان کمبود دارند. وسعت بوتان همچنین مانعی برای توسعه اقتصادی آن است. اندازه کوچک بازار داخلی، پراکندگی تولید و عدم وجود صرفه جویی در مقیاس، همراه با وضعیت محصور در خشکی و هزینه های تجاری بالا به این معنی است که بوتان نمی تواند در بازار جهانی با تولید در مقیاس بزرگ قابل رقابت باشد.

در نهایت، علیرغم شاخص های اقتصادی و اجتماعی چشمگیر و داشتن بهترین شاخص حکمرانی در میان کشورهای کمتر توسعه یافته و پیشرفت های قابل توجهی که در فضای کسب و کار ایجاد شده است، موفقیت بوتان در جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) در مقایسه با سایر کشورهای LDC ( به ویژه در مقایسه با کشور مالدیو)محدود بوده است.

جمع بندی

بوتان در دو دهه گذشته پیشرفت های قابل توجهی در شاخص های زیست محیطی، اجتماعی و حکمرانی داشته است. توسعه بوتان خیلی سریع بوده است. تا دهه ۱۹۵۰، بوتان خود را از سایر نقاط جهان منزوی کرد و جمعیت روستایی پراکنده آن به کشاورزی معیشتی وابسته بود. بوتان از زمان آغاز توسعه برنامه پنج ساله اول در سال ۱۹۶۱، پیشرفت زیادی در بهبود استانداردهای زندگی مردم خود داشته است. در حال حاضر، سیاست کلی توسعه اقتصادی بر اساس فلسفه کلی شادی ناخالص ملی هدایت می شود که به خوبی در سازمان ملل متحد توضیح داده شده است. برنامه پنج ساله دوازدهم برنامه پنج ساله دوازدهم (نوامبر ۲۰۱۸ تا اکتبر ۲۰۲۳) در دست اجراست.

بر اساس شاخص های توسعه، بوتان دارای درآمد سرانه ۳۲۰۰ دلار است که یکی از بالاترین ها در جنوب آسیا است. در سه دهه گذشته، اقتصاد بوتان با سرعتی قوی و تحت تأثیر بخش برق آبی گسترش یافته است. رشد عجیب تولید ناخالص داخلی (GDP)  بسیار بحث برانگیز بوده است. محرک های رشد شامل ادامه ساخت و ساز نیروگاه های آبی و اجرای پروژه های توسعه ای است که از طریق کمک های بلاعوض تامین می شود. امید به زندگی از ۴۷ سال در سال ۱۹۸۵ به ۶۸ سال امروز افزایش یافته است. نرخ سواد عمومی ۷۱.۴ درصد است، در حالی که ثبت نام در مدارس ابتدایی به ۹۹ درصد رسیده است و دسترسی به مراقبت های بهداشتی اولیه بیش از ۹۵ درصد است.تقریباً همه این عوامل را میتوان در حکمرانی خوب بوتان و انتقال به دموکراسی تعریف کرد. همه روستاها در حال حاضر به امکانات اولیه مانند آموزش، آب لوله کشی، مراقبت های بهداشتی اولیه دسترسی دارند و از طریق جاده و برق به هم متصل هستند. حتی دورافتاده ترین روستاها به شبکه مخابراتی از جمله خدمات تلفن همراه متصل هستند. در عین حال، ۸.۲ درصد از جمعیت هنوز از فقر رها نشده اند.

بوتان یکی از آرام ترین و شادترین کشورهای دنیاست زیرا مردمش به اعمالشان آگاه هستند. آن‌ها اعتقاد دارند که هر کاری که در دنیا می‌کنند، به خودشان بر می‌گردد و اگر با مردم و طبیعت مهربان باشند، این مهربانی در زندگی‌شان تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. وقتی آن‌ها در برابر همدیگر مهربانند، این قضیه، به طور کلی خوشحالترشان میکند. یکی از خوبی های آگاهی از محیط زیست این است که مردم بوتان در آلودگی کمتری از هر جای دیگری زندگی می کنند. بوتان کارخانه و شرکت های تولید ضایعات بسیار کمی دارد. این امر باعث می شود که در کل ،کشور آن ها بسیار تمیز باشد. اینکه طبیعت وحشی بوتان بسیار زیباست،  به این دلیل است که این طبیعت با گازهای مضر شیمیایی آلوده نشده است.

به اعتقاد جیسون هیکل ما در یک اقتصاد جهانی زندگی می کنیم که در آن باور غالب این است که همه صنایع باید همیشه به سرعت رشد کنند. در عصر فروپاشی اکولوژیک، این باور غیرمنطقی و غیرممکن است. همه این موارد ناشی از بهره برداری بیش از حد منابع است. با کاهش تولیدات صنعتی، ما فشار را از زیست بوم خود برداشته و اقتصاد را با آن به تعادل خواهیم رساند. نکته مهم این است که همه اینها می تواند در حالی انجام شود که زندگی مردم را بهبود بخشد. به ما این دروغ را فروخته اند که رفاه انسان با تولید ناخالص داخلی افزایش می یابد. در واقع، همبستگی بسیار کم است و در طول زمان به طور کامل از بین می رود. در کشورهای با درآمد بالا، تولید ناخالص داخلی اضافی ربطی به رفاه ندارد. نمونه بوتان و رویکرد آن ها به زندگی نمونه بارزی از اندیشه هایی است که پیش تر در مقاله ای تحت عنوان رشد زدایی از اقتصاد(اندیشه های جیسون هیکل) مطرح کردم.

امید است که دولتها با محور قراردادن شاخصهای کیفیت زندگی و شادی ناخالص ملی و حتی شاخص پیشرفت واقعی(GPI)در برنامه های توسعه ایشان بازنگری و محوریت را به اصول درست برنامه ریزی قرار دهند. ما می دانیم که در حال حاضر اکثریت دموکراتیکی وجود دارد که طرفدار ایده های عبور از رشد هستند. ممکن است اینطور بیان نشود، اما نظرسنجی‌ها به ما نشان می‌دهند که مردم خواهان نوع دیگری از اقتصاد هستند، اقتصادی که حول اکولوژی و رفاه سازماندهی شده باشد. بنابراین این سوال پیش می‌آید: اگر ما در یک دموکراسی زندگی می‌کنیم و اکثریت مردم خواستار تغییر هستند، چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ دلیل این است که صدای نخبگان در رسانه ها و نظامهای سیاسی جهان بسیار بیشتر از صدای مردم عادی اهمیت دارد. راه حل در واقع دموکراسی است. اگر بتوانیم یک گفتگوی دموکراتیک در مورد آلترناتیوهای پساسرمایه داری داشته باشیم، مردم این نوع رویکرد جدید را دنبال خواهند کرد.

 منابع:

Bhutan’s 20-year economic development and transition to democracy: An assessment of India’s role. Mihir Bhonsale, “,” ORF Issue Brief No. 354, April 2020, Observer Research Foundation.

What Bhutan got right about happiness – and

what other countries can learn Oct 25, 2021.·      

 

 


[۱] Least Developed Countries Category

چرا باید از شاخصهای کلیدی عملکرد در بخش معدن بیشتر استفاده کرد؟

دکتر کیارش مهرانی
استادیار و مدرس علوم مالی
آبانماه ۱۴۰۲

دانلود:

http://kmehrani.ir/wp-content/uploads/2023/11/چرا-باید-از-شاخصهای-کلیدی-عملکرد-در-بخش-معدن-بیشتر-استفاده-کرد؟.pdf

شاخص های کلیدی عملکرد (KPI) به طور گسترده ای به عنوان ابزاری حیاتی برای اندازه گیری عملکرد یک کسب و کار و شناسایی زمینه های بهبود شناخته می شوند. صنایع معدنی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و کنترل شاخص های کلیدی عملکرد می تواند مزایای قابل توجهی را برای شرکت هایی که در این زمینه فعالیت می کنند به همراه داشته باشد. در این مقاله، برخی از مهم‌ترین مزایایی را که شرکت‌های ماینینگ می‌توانند با استفاده از این شاخصها به دست آورند و اینکه چرا آنها برای موفقیت در این صنعت رقابتی بسیار ضروری هستند، مورد بحث قرار خواهیم داد. در واقع استفاده از این شاخصها به دلیل ماهیت پرخطر و اثرات زیست محیطی و اجتماعی قابل توجه در صنعت معدن بسیار حیاتی هستند. ردیابی شاخصهای مناسب می‌تواند به شرکت‌های استخراج کمک کند تا به طور کارآمد عمل کنند، ریسک‌ها را مدیریت کنند و مسئولیت را توزیع  کنند.

الف-شاخصهای ایمنی

ایمنی در معدن بسیار مهم است، جایی که کارگران روزانه با خطرات شغلی زیادی روبرو هستند. ردیابی شاخص های ایمنی شرکت ها را قادر می سازد تا ریسک ها را شناسایی ، اقدامات کنترلی را اعمال کنند و اثربخشی آنها را رصد کنند. برخی از KPIهای ایمنی مهم عبارتند از:

  • نرخ فرکانس آسیب زمان از دست رفته (LTIFR)[۱] – میزان صدمات ناشی از زمان از دست رفته در هر میلیون ساعت کار. LTIFR کم و رو به کاهش نشان دهنده بهبود ایمنی است.
  • نرخ فرکانس حوادث ثبت شده کل (TRIFR)[۲] – میزان حوادث قابل ثبت در هر میلیون ساعت کار. صدمات قابل ثبت شامل تلفات، خسارات زمان از دست رفته، صدمات کار محدود و صدمات درمانی است. TRIFR کم و رو به کاهش یک علامت مثبت است.
  • تعداد حوادث – همه حوادث معدن باید اندازه گیری شود. هدف از این شاخص، صفر شدن مرگ و میر ایده آل است. هر گونه مرگ و میر مستلزم بررسی علت و اقدامات پیشگیری است.
  • نرخ آموزش ایمنی – درصد کارگرانی که آموزش ایمنی منظم دریافت می کنند باید به ۱۰۰٪ نزدیک شود. آموزش ناکافی یکی از دلایل اصلی آسیب های معدن است.
  • دفعات بازرسی ایمنی – بازرسی ها و ممیزی های ایمنی منظم باید انجام شود و برای شناسایی ،خطرات باید ردیابی  شود. بازرسی ها باید کل عملیات استخراج از جمله تجهیزات، فرآیندها و رفتار را پوشش دهد.
  • نرخ جلسات ایمنی – جلسات ایمنی منظم به کارگران و مدیریت اجازه می دهد تا در مورد خطرات و کنترل ها ارتباط برقرار کنند. نرخ حضور در جلسات ایمنی یک معیار تعامل مفید است.

با نظارت مستمر این شاخص‌ها و سایر KPIهای ایمنی، شرکت‌های استخراج می‌توانند مسائل ایمنی را در زمان ظهور شناسایی کرده و تصمیم‌های مبتنی بر داده‌ها را برای حذف خطرات و کاهش صدمات اتخاذ کنند. سابقه ایمنی ضعیف نیز بر شهرت و سود تأثیر می گذارد، بنابراین ردیابی KPIهای ایمنی علاوه بر محافظت از کارگران، مزایای تجاری را نیز به همراه دارد.

ب-شاخصهای بهره وری

بهینه سازی، بهره وری و کارایی یک تمرکز کلیدی در صنایع معدنی است که مشمول بر تجهیزات، نیروی کار و مواد گران قیمت میشود. معادن غیرمولد به سرعت غیر اقتصادی میشوند بنابرین فاکتور مهم اقتصادی شدن معادن برپایه بهره وری می باشد. KPIهای بهره وری برای ردیابی عبارتند از:

  • میزان استفاده از تجهیزات معدن – نگه داشتن تجهیزات در استفاده تقریباً ثابت، ضایعات را به حداقل می رساند. استفاده کم می تواند نشانه مشکلاتی مانند خرابی زیاد یا ناکافی بودن اپراتورها باشد.
  • میانگین بار کامیون های معدن – ظرفیت باطله و سوخت کامیون های کم پر شده یک عامل کلیدی در معدنکاری است. کامیون هایی که بیش از حد پر شده اند باعث ریزش و کرانش قطعات می شوند. محموله باید با ظرفیت کامیون مطابقت داشته باشد.
  • توان عملیاتی تأسیسات فرآوری – توان عملیاتی فرآوری مواد معدنی نشان می دهد که چه مقدار مواد قابل فروش تولید شده است. معیارهای کلیدی عملکرد می تواند گلوگاه ها را شناسایی کند.
  • بهره وری نیروی کار – کل تن یا اونس استخراج شده برای هر کارگر کارایی نیروی کار را نشان می دهد. مقایسه عملیات مشابه شکاف های بهره وری را برجسته می کند.
  • معیارهای هزینه هر تن/اونس – هزینه ها به ازای هر واحد کارایی را نشان می دهد و باید از طریق افزایش بهره وری، این نوع هزییه ها پایین نگه داشته شود. نیروی کار، انرژی، مواد، خدمات قراردادی و سایر هزینه ها باید پیگیری و کنترل شود.
  • نرخ جایگزینی ذخایر- با اتمام سپرده منابع معدنی، ذخایر جدید باید جایگزین شوند. نرخ تبدیل منابع به ذخایر باید از نرخ استخراج بیشتر باشد.

نظارت بر شاخص‌های بهره‌وری به مدیران ماینینگ اجازه می‌دهد تا تصمیمات مبتنی بر داده‌ها را برای بهبود کارایی اتخاذ کنند. به عنوان مثال، بار کم کامیون به ناکارآمدی بارگیری اشاره دارد که می تواند از طریق آموزش اپراتور و فرآیندهای جدید برطرف شود. سود ناشی ااز بهره وری به طور مستقیم باعث افزایش ارزش سهامداران می شود.

ج-شاخصهای مسئولیت زیست محیطی

عملیات معدنی اثرات زیست محیطی عمده ای از جمله اختلالات زمین، استفاده از منابع طبیعی و تولید زباله و انتشار عناصر آلاینده دارد. ردیابی شاخص های کلیدی محیط زیست تعهد به شیوه های معدنکاری مسئولانه را نشان می دهد. KPIهای محیطی مهم عبارتند از:

  • رعایت مجوزها – پایبندی به مجوزها و مقررات زیست محیطی باید به ۱۰۰٪ نزدیک شود. تخلفات نشان دهنده تأثیرات کنترل نشده است.
  • شدت انرژی – کل انرژی مصرف شده در هر تن / اونس محصول. شدت انرژی کمتر باعث کاهش هزینه ها و انتشار گازهای گلخانه ای می شود.
  • انتشار گازهای گلخانه ای – کل انتشار گازهای گلخانه ای ناشی از فعالیت های معدنی و مصرف برق. ممیزی انتشار به ابتکارات کاهش کمک می کند.
  • مصرف آب – مقدار مصرف شده در هر تن / اونس محصول. حفظ آب به ویژه در مناطق مستعد خشکسالی حیاتی است.
  • نرخ های احیا – درصد زمین های دست خورده که با موفقیت بازسازی شده اند نشان دهنده پیشرفت بازسازی است. توانبخشی باید در اسرع وقت آغاز شود.
  • نرخ بازیافت – برای آب، سنگ های زاید، پسماندها و سایر محصولات جانبی معدن. به حداکثر رساندن بازیافت باعث کاهش مصرف و حجم دفع می شود.
  • حوادث زیست محیطی – نشت، انتشار بیش از حد مجاز و انتشار برنامه ریزی نشده باید از طریق کنترل به حداقل برسد. بدتر شدن روند حادثه نسبت به مدیریت ناکافی ریسک هشدار می دهد.

گزارش عمومی عملکرد در مورد این KPI ها نظارت محیطی را نشان می دهد. شفافیت باعث ایجاد اعتماد بین ذینفعان و ایجاد انگیزه برای بهبود مستمر می شود. عملکرد ضعیف نیاز به افزایش سرمایه گذاری و تمرکز مدیریت بر جنبه های زیست محیطی را نشان می دهد. اپراتورهای مسئول استخراج باید متوجه شوند که به حداقل رساندن تأثیرات زیست محیطی یک فرآیند مداوم است و KPI ها به عنوان راهنمای هدف هستند.

د-شاخصهای توسعه اجتماعی

علاوه بر مسائل زیست محیطی، استخراج معادن عمیقاً بر جوامع محلی تأثیر می گذارد، از جمله از طریق جابجایی، هجوم کارگران و چرخه های اقتصادی رونق و رکود. ردیابی KPIهای اجتماعی به مدیریت این تأثیرات جامعه شناسی از طریق برنامه های مسئولیت اجتماعی شرکت کمک می کند. KPIهای اجتماعی مربوطه عبارتند از:

  • نرخ اشتغال محلی – نسبت نیروی کار استخدام شده از جوامع محلی ،از مزایای اقتصادی پایدار حمایت می کند.
  • سرمایه گذاری اجتماعی – مجموع وجوه صرف شده برای بهداشت، آموزش، زیرساخت ها و سایر ابتکارات که توسعه محلی را امکان پذیر می کند.
  • نرخ اسکان مجدد – نسبت خانوارهای آواره که بر اساس طرح های بازسازی معیشت با موفقیت اسکان داده شده اند. اسکان مجدد باید در درازمدت پیگیری شود.
  • شکایات – تعداد شکایات اجتماعی ثبت شده، رسیدگی شده و حل شده نشان دهنده وضعیت رابطه شرکت و جامعه است. تسریع در  حل مسایل ایده آل است.
  • حمایت از تامین کنندگان محلی – هزینه برای کالاها و خدماتی که از کسب و کارهای محلی تامین می شود، رشد اقتصادی منطقه را تقویت می کند.
  • نظرسنجی های اعتماد اجتماعی – نظرسنجی های دوره ای ادراک محلی از عملیات معدن را در بین عواملی مانند اعتماد، رضایت و انصاف می سنجند.

نظارت بر این شاخص‌های کلیدی عملکرد، انگیزه مشارکت معنادار جامعه( نه فقط روابط عمومی) را فراهم می‌کند. معادنی که جوامع میزبان و مردمان منطقه، آنها را منفی می بینند با خطرات ناآرامی و بی ثباتی بیشتری روبرو هستند. سرمایه‌گذاری بر روی مردم محلی نشان‌دهنده مجوز اجتماعی روشن‌فکری برای فعالیت است که با شاخص‌های کلیدی عملکرد اجتماعی-اقتصادی اثربخشی این برنامه ها را روشن می‌کند.

ه-شاخصهای مدیریت ریسک عملیاتی

معدن‌کاری ذاتاً یک صنعت پرخطر است که سرمایه‌گذاری‌های کلان آن در معرض نوسانات بازار کالا و خطرات فنی، زیست‌محیطی و سیاسی بی‌شماری است. ردیابی KPIهای مدیریت ریسک به جلوگیری از تهدیدات برای تداوم و سودآوری کمک می کند. KPIهای ریسک بحرانی عبارتند از:

  • عملکرد بودجه پروژه – مخارج واقعی باقی مانده در بودجه نشان دهنده کنترل ریسک مالی است. مصرف بیش از ح بودجه د ممکن است به معنای خطای برآورد یا اجرای ضعیف پروژه باشد.
  • انحراف تولید نسبت به پیش بینی – تحقق اهداف سه ماهه و سالانه قابلیت اطمینان عملیاتی و سختگیری برنامه ریزی را نشان می دهد.
  • در دسترس بودن تجهیزات – توقف طولانی مدت تجهیزات، بهره وری را مختل می کند. در دسترس بودن باید بین ناوگان محک زده شود.
  • تدارک بسته شدن معدن – تخصیص کامل وجوه برای بسته شدن معادنی که عمر مفید آن ها پایان یافته، قرار گرفتن در معرض ریسک بدهی را کاهش می دهد. سطوح تامین را می توان با هزینه های مورد انتظار مقایسه کرد.
  • پایداری ژئوتکنیکی – پایداری دیوار گودال و سد باطله باید به طور مستمر پایش، اندازه‌گیری و مدل‌سازی شود تا از خرابی جلوگیری شود.
  • امنیت – حملات خشونت آمیز گروه های مسلح متأسفانه در برخی مناطق رایج است. فراوانی و شدت حوادث خطرات امنیتی را کمی سازی می کند.

ثبات سیاسی – سرمایه گذاری های معدنی در برابر اقدامات نامطلوب دولتها (بخصوص در سرمایه گذاری در کشورهای دیگر)مانند لغو قرارداد یا ملی شدن آسیب پذیر هستند. تحلیل ریسک سیاسی محتاطانه  بسیار واجب است.

ردیابی عملکرد در این KPIها، مدیریت ریسک را تقویت می کند و اجازه می دهد اقدامات اصلاحی قبل از تشدید پیامدها انجام شود. معادنی که منتظر فاجعه هستند تا به بهبود کمک کنند، اغلب آسیب های مالی، اجتماعی و اعتباری شدیدی را متحمل می شوند. فعال بودن با KPIهای ریسک، مزایای رقابتی و پایداری عمده ای را به همراه دارد.

ی-شاخصهای بهبود مستمر

آخرین مزیت ردیابی KPIها، امکان معیارسازی عملکرد بین واحدهای تجاری، رقبا و میانگین صنعت است. هیچ معدنی عملکرد کاملی ندارد، بنابراین محک زدن زمینه هایی را برای بهبود نشان می دهد. مقایسه های مفید عبارتند از:

  • معیارهای داخلی – مقایسه منابع داخلی ذخایر معدنی(دیپوسیت)، ناوگان یا امکانات مشابه در سراسر یک سازمان، عملکرد برتر را برجسته می کند.
  • محک زدن با بهترین رقبا – انجمن های صنعتی ناشناس به ماینرها اجازه می دهند بطورمحرمانه نسبت به همتایانشان خود را محک بزنند. موارد پرت باید به دقت مورد بررسی قرار گیرند.
  • معیارهای بهترین روش – مدیران ارشد یاسد معیارهایی را تعیین می کنند که حداقل استانداردهای لازم برای دستیابی به آنها را به ارمغان آورد. سیستم تولید ناب تویوتا نمونه ای از برتری عملیاتی است.
  • معیارهای تاریخی – KPIهای فعلی یک عملیات باید به نحو مطلوبی با عملکرد گذشته مقایسه شود و پیشرفت را نشان دهد.
  • معیارهای نظری – مبانی فیزیک و مهندسی حداقل مصرف انرژی، زمان از کار افتادن تجهیزات و غیره را دیکته می کنند.

معیارهای منظم به تیم ها و مدیران انگیزه می دهد تا شکاف های عملکردی را از طریق خلاقیت و پذیرش فناوری ببندند. حتی دستاوردهای افزایشی اندک نیز در طول عمر یک معدن انباشته می شود. بهترین اپراتورها به طور مداوم معیارهای خود را از طریق نگرش بهبود مستمر بالاتر می برند.

و-شاخصهای ارزشیابی

ارزشیابی سهام شرکتهای معدنی برای سهامداران و جامعه اهمیت جدی دارد بخصوص در کشورهایی مثل ایران که منابع معدنی بخش بزرگی از فعالیتهای اقتصادی و تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهند.مقایسه نسبتهای ارزشیابی و شیوه های جدید ارزیابی معادن می تواند شاخصهای برای ارزیابی مقایسه ای عملکرد در بخش معدن را نشان دهد.

  • قیمت به ارزش خالص دارایی ها(P/NAV)

این نسبت مهمترین معیار ارزیابی معدن ، در دوره  زمانی معین است. “ارزش خالص  دارایی ها ” یا ارزش خالص فعلی (NPV) یا ارزش جریان نقدی تنزیل شده (DCF) کل جریان نقدی آینده دارایی معدنی منهای هرگونه بدهی به علاوه نقدینگی است. بر اساس این مدل می توان  جریانهای نقدی را تا پایان عمر معدن(LOM) پیش بینی کرد و جریانهای نقدی را تنزیل کردفرمول به شرح زیر است:

P / NAV = ارزش بازار سهم / [NPV همه دارایی های معدنی – خالص بدهیها]

  • کل هزینه تحصیل (TAC)معدن

معیار دیگری که معمولاً در صنعت معدن برای پروژه های اولیه مورد استفاده قرار می گیرد ، هزینه تحصیل کل یا TAC است. این معیارنشان دهنده هزینه به دست آوردن دارایی ، ساخت معدن و بهره برداری از معدن به صورت اونس است . فرض کنید ارزش بازار سهام یک شرکت سهامی عام ۱۰۰ میلیون دلار است و این شرکت صاحب ۱ میلیون اونس معدن است. بنابراین ، می توانیم دارایی را با ۱۰۰ دلار در هر اونس تحصیل کنیم. می دانیم که هزینه ساخت معدن بر تعداد اونس ۲۰۰ دلار در هر اونس خواهد بود. همچنین می دانیم که متوسط هزینه جانبی برای بهره برداری از معدن حدود ۹۰۰ دلار در هر اونس است. همه موارد فوق به ازای هر اونس TAC 1200 دلار ترکیب می شود.

  • نسبت ارزش شرکت به منابع معدن یا EV/SO($/اونس)

این معیار معمولاً برای پروژه های توسعه ای گرینفیلد مورد استفاده قرار می گیرد ، جایی که اطلاعات دقیق زیادی وجود ندارد (یعنی داده های لازم برای انجام تجزیه و تحلیل DCF کافی نیست). این نسبت بسیار اساسی است و هزینه سرمایه برای ساخت معدن و هزینه عملیاتی برای استخراج فلز را در نظر نمی گیرد. فرمول به شرح زیر است:

EV / منابع معدن = ارزش شرکت / مجموع اونس یا پوند منابع فلزی

  • نسبت ارزش بازار به سود قبل از بهره، استهلاک و مالیات

نسبتی است که ارزش شرکت (EV) شرکت را با درآمد قبل از بهره ، مالیات ، استهلاک و استهلاک (EBITDA) مقایسه می کند. نسبت EV/EBITDA معمولاً به عنوان معیار ارزیابی برای مقایسه ارزش نسبی مشاغل مختلف استفاده می شود. نسبت EV/EBITDA برای مقایسه کل ارزش یک کسب و کار با میزان EBITDA که به صورت سالانه به دست می آورد ، مقایسه می شود. این نسبت به سرمایه گذاران می گوید که EBITDA  چه کسری از ارزش کسب و کار است

  • هزینه های نقدی محصول مشترک و هزینه های پایدار همه جانبه (“AISC“)

استفاده از معیارهای “مجموع هزینه های پایدار(AISC)[۳]” و “مجموع هزینه ها(AIC)[۴]” به طور گسترده توسط شرکت های معدنی به عنوان بخشی از افشای گزارشگری مالی مورد استفاده قرار گرفته است. این معیارها خارج از استانداردهای حسابداری است و به افشای بهتر و بهبود درک سرمایه گذاران کمک کرده است. همه شرکت های درگیر در معادن مس و طلای جهان نیز از این معیار استفاده می  کنند. بسیاری از شرکت های معدنی ممکن است به دلیل تفاوت در اصول اساسی حسابداری و سیاست های اعمال شده و همچنین تفاوت در تعاریف مخارج سرمایه ای پایدار در مقابل توسعه، AISC را متفاوت محاسبه کنند. یادداشت راهنمای شورای جهانی طلا) (WGC شرکت ها را تشویق می کند تا معیارهای AISC و AIC را افشا کنند. معمولاً شرکتهای معدنی برای ارزیابی قیمت تمام شده هر تن کالای فروخته شده از شاخصهای نقدی یا به اصطلاح cash cost استفاده میکنند و برخی از اقلام خارج از بهای تمام شده مانند حقوق و عوارض دولتی،عوارض آلایندگی،مالیات و هزینه های مالی و تشکیلاتی را لحاظ نمیکنند. اینکه هزینه ها بصورت نقدی یا تعهدی محاسبه شود بازهم محل افتراق و بحث است اما معیارهای AISC و AIC این نواقص را جبران میکنند.

معتقدم که AISC معیار جامع تری نسبت به هزینه نقدی به ازای هر اونس/پوند برای عملکرد عملیاتی تلفیقی شرکت با ارائه دید بیشتر، مقایسه و نمایش کل هزینه های مربوط به تولید نقره و مس از عملیات جاری آن است. هزینه‌های سرمایه‌ای پایدار را  میتوانیم این‌گونه تعریف کنیم: «هزینه‌های متحمل شده برای حفظ و نگهداری دارایی‌های موجود در ظرفیت تولیدی فعلی و سطوح برنامه‌ریزی شده ثابت خروجی تولیدی بدون افزایش عمر دارایی‌ها، درآمدهای آتی، یا بهبود در بازیابی یا درجه استخراج و بهره برداری. هزینه سرمایه ای پایدار شامل هزینه‌هایی است که برای بهبود/افزایش دارایی‌ها به حداقل استانداردها برای الزامات قابلیت اطمینان، زیست محیطی یا ایمنی لازم است. تداوم مخارج سرمایه ای شامل تمام مخارج پروژه های جدید شرکت و مخارج معینی در عملیات جاری که ماهیت انبساطی تلقی می شود را شامل نمی شود.

بعنوان مثال، ماینینگ اینتلجنس (miningintelligence.com) هزینه های کل معدن را در سال ۲۰۲۰ گزارش کرده است که در آن معدن مس چاپادا واقع در برزیل با ۱۴۱۱ دلار هزینه کل(AIC) به صرفه ترین معدنکاری مس در دنیا است.در جدول داده های هزینه تمام شده برخی از معادن در سال ۲۰۲۰ ارائه شده است.

شایسته است که شرکتهای معدنکاری بورسی ایران از این روشهای اندازه گیری و سنجش با یک رویکرد مشابه استفاده و مقایسه های مالی و اقتصادی را به سهامداران و مدیران ارشد کشور انعکاس دهند.

نتیجه گیری

این بررسی نشان می‌دهد که چرا ردیابی دقیق KPIها باید در استراتژی و عملیات هر شرکت معدنی نقشی اساسی داشته باشد – آنها نبض عملکرد شرکتهای معدنی هستند. استخراج‌کنندگان پیشرو از داشبوردهای KPI برای نظارت بر تمامی جنبه‌های کسب‌وکارشان در زمان های مناسب استفاده می‌کنند و امکان تصمیم‌گیری مبتنی بر داده‌ها و مسئولیت‌پذیری را فراهم می‌کنند. هنگامی که شاخص های کلیدی عملکرد ایمنی، بهره وری، محیط زیست، جامعه و ریسک بهینه و متعادل شوند، استخراج می تواند به طور پایدار تداوم یابد و در عین حال از کارگران، توسعه محلی و ارزش سهامداران محافظت کند. با جامعه ای که خواستار استخراج مسئولانه است، KPI ها به معیارهای جدایی ناپذیر در تعالی عملیاتی تبدیل شده اند.

منبع:

https://www.spiderstrategies.com/kpi/industry/mining/


[۱] Lost time injury frequency rate (LTIFR)

[۲] Total recordable injury frequency rate (TRIFR)

[۳] all-in sustaining costs

[۴] all-in costs

۷ روند مهم مالی (۲۰۲۳-۲۰۲۶)

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

۴ خرداد ۱۴۰۲

از کریپتو تا دیفای[۱]، دنیای مالی سریعتر از همیشه در حال تغییر است و خدمات مالی (مانند بانک ها، بیمه و مدیریت پول) در تلاش هستند تا به این روند ادامه دهند. بسیاری از این روندهای جدید به پشتوانه تغییر تکنولوژی آمده اند در حالی که سایرین نتیجه تمرکز مجدد روی مشتری هستند. بیایید به تعدادی از روندهای مالی جاری و در حال توسعه که قرار است طی ۱۲ تا ۲۴ ماه آینده منفجر شوند نگاه کنیم.

۱. صنعت خدمات مالی از بلاک چین استقبال می کند

سال‌هاست که فناوری بلاک چین مترادف با ارز دیجیتال بوده است. با این حال، کارشناسان معتقدند که این فناوری اکنون با سیستم های مالی موجود یکپارچه تر خواهد شد. به عنوان مثال، استفاده از بلاک چین به بانک ها این امکان را می دهد که تراکنش های ارزان تر و کارآمدتری را انجام دهند و در عین حال امنیت بیشتری را ایجاد کنند. همچنین می‌توان از این تکنولوژی برای وام‌دهی همتا به همتا استفاده کرد، صنعتی که تا سال ۲۰۲۵ می‌تواند تا ۱۵۰ میلیارد دلار رشد داشته باشد. بانک های بیشتری در سال ۲۰۲۳ به بانکداری مبتنی بر ابر تغییر می کنند و بدون شک بلاک چین در این امر نقشی مهم ایفا خواهد کرد. علاقه به “بلاک چین” طی ۱۰ سال گذشته۲۷۰۰ درصد افزایش یافته است. HSBC و Wells Fargo در حال حاضر از فناوری بلاک چین برای تسویه معاملات فارکس استفاده می کنند. Paypal، Mastercard و JP Morgan همگی به کاربران اجازه می دهند تا با استفاده از ارزهای بلاک چین، در شبکه های خود پرداخت کنند. البته این شامل ارزهای دیجیتال بوده، اما نشان دهنده تمایل بانک ها برای پذیرش بلاک چین نیز است. این فقط بانک ها نیستند که از بلاک چین استفاده می کنند. AXA، شرکت بیمه چندملیتی فرانسوی، هنگام بیمه کردن مشتریان در برابر تاخیرهای هر پرواز، از فناوری بلاک چین استفاده می کند. سپس یک بلاک چین مانند اتریوم، قرارداد بیمه و داده های ترافیک هوایی را به هم متصل می کند. به محض اینکه پرواز بیش از دو ساعت تاخیر داشته باشد، سیستم اخطارهایی را دریافت می کند و به طور خودکار پرداخت بیمه را آغاز می کند.

۲. افراد بیشتر برنامه های مالی شخصی را دانلود می کنند.

 در طول همه‌گیری کرونا، دانلود برنامه‌های مالی شخصی تقریباً ۹۰ درصد رشد کرد. اپلیکیشن‌های مالی مانند Mint، Prism و EveryDollar دقیقاً همان چیزی را ارائه می‌کنند که مردم به دنبال آن بودند و محبوبیت آن‌ها از سقف عبور کرد. ۷.۷ میلیارد نفر گوشی هوشمند دارند و به برنامه های مالی شخصی دسترسی دارند. این برنامه ها نه تنها به مردم کمک می کنند تا پول خود را مدیریت کنند، بلکه راه هایی را برای سرمایه گذاری در سهام و ارزهای دیجیتال ارائه می دهند. این فقط توانایی مدیریت پول خود از راه دور نیست که افراد را جذب می کند.مردم به طور خاص دوست دارند که قدرت اداره دنیای مالی خود را (به معنای واقعی کلمه) در کف دست خود داشته باشند. از هر ۱۰ کاربر۶ نفر استفاده از برنامه های مالی را به وب سایت دسکتاپ ترجیح می دهند و همانطور که ایالات متحده بانکداری باز را اتخاذ می کند که برنامه های مالی را حتی ایمن تر می کند، این تعداد احتمالا افزایش خواهد یافت و کاربران شکاکی که نگرانی های امنیتی دارند ممکن است متقاعد شوند که نگاهی دوباره بیندازند. Square’s Cash App محبوب‌ترین برنامه مالی شخصی موجود باقی می‌ماند و در میان فهرست مزایای آن، سیستم پاداشی است که با آنچه در بالا در مورد برنامه‌های وفاداری مشتری بحث کردیم مرتبط است.

۳. افراد بیشتری پول خود را به صورت حرفه ای مدیریت می کنند

 یک نوع جدید از مدیر ثروت به سرعت در حال تبدیل شدن به مدیر پول واقعی برای بسیاری از مصرف کنندگان است: RIA.

مشاور سرمایه گذاری ثبت شده (RIA) شرکتی است که توسط کمیسیون بورس و اوراق بهادار تنظیم می شود و در ارائه مشاوره مالی و مدیریت سرمایه گذاری تخصص دارد. در مقایسه با دلال-فروشندگان معمولی، RIA چیزی که به عنوان یک وظیفه امانتداری در قبال مشتریان خود شناخته می شود، دارد. این بدان معناست که آنها ملزم هستند هنگام تصمیم گیری مالی، منافع مشتری خود را بر منافع خود ترجیح دهند. این نوع از مدل های لمسی بالا و مشتری محور در ایالات متحده در حال افزایش است. در پایان سال ۲۰۲۰، RIA مجموع ۱۱۰ تریلیون دلار را مدیریت کرد که توسط بیش از ۶۰ میلیون مشتری در سراسر ایالات متحده تامین شده بود، این در مقایسه با حدود ۲۰ تریلیون دلار در ابتدای قرن حاضر است. علاوه بر این، اکنون کمتر از ۱۴۰۰۰ RIA در سراسر کشور وجود دارد که نزدیک به یک میلیون نفر را استخدام می کند. حتی با این نرخ رشد، ۴۷ درصد از RIA ها هنوز معتقدند که صنعت فضای زیادی برای رشد دارد. مطالعه‌ای توسط شواب نشان داد که بیش از نیمی از سرمایه‌گذاران ترجیح می‌دهند که یک امانتدار (RIA) مدیریت پول خود را در مقایسه با هر مدل دیگری داشته باشند. به طور کلی، به نظر می‌رسد که رشد صنعت RIA آمریکایی‌های بیشتری را به فکر اجازه دادن به یک  مدیرحرفه‌ای برای مدیریت پول خود می‌اندازد.

۴. برنامه های وفاداری، محرک اصلی تجارت است

 از کارت های پانچ نیمه پر که در پشت کیف شما نشسته اند تا برنامه های پاداش خاص وب سایت، ایده برنامه وفاداری چیز جدیدی نیست. با این حال، ما شاهد افزایش برنامه های وفاداری در دنیای مالی هستیم. برنامه‌های وفاداری مدت‌هاست که روشی محبوب برای بازگشت مشتریان بوده است، اما معمولاً در خرده‌فروشی و صنایع غذایی ارائه می‌شوند. اکنون، برنامه های وفاداری حتی در صنعت خدمات مالی عملاً اجباری هستند. بسیاری معتقدند که آنها فقط بزرگتر، بهتر و رقابتی تر خواهند شد. در آگوست ۲۰۲۱، یک نظرسنجی American Banker/Monigle از مشتریان بانکی نشان داد که صرف نظر از مؤسسه مالی یا محصول، «پاداش و وفاداری در تجربه مشتری بسیار مهم است». اکثر مشتریان، ۸۰ درصد از نسل هزاره و ۶۸ درصد از افراد غیر هزاره، مایلند برای یک برنامه وفاداری برتر که توسط مارک های مورد علاقه آنها ارائه می شود، ثبت نام کنند. مشتریان تکراری حداقل ۳۳ درصد بیشتر از مشتریان جدید خرج می کنند و بیش از ۸۰ درصد از هزاره ها و تقریباً ۷۵ درصد از افرادی که رشد می کنند دوست دارند صرفاً برای تعامل با مارک های مورد علاقه خود، صرف نظر از اینکه خرید کنند یا نه، جوایزی دریافت کنند. یک مثال خوب از این برنامه، برنامه پاداش “متشکرم” سیتی بانک است که به مشتریان این امکان را می دهد تا با استفاده از برنامه های تلفن همراه یا دستگاه های خودپرداز خود امتیاز کسب کنند. نظرسنجی انجام شده توسط McKinsey نشان داد که مصرف‌کنندگانی که به برنامه‌های وفاداری پولی تعلق دارند، ۶۲ درصد بیشتر احتمال دارد که پول بیشتری را برای آن برند خرج کنند. جالب اینجاست که وقتی صحبت از برنامه های وفاداری رایگان می شود، این عدد تنها ۳۰ درصد است. بانک‌ها در «جنگ‌های مناقصه» به شرکت‌هایی مانند PayPal و برنامه‌هایی مانند Buy Now, Pay Later می‌بازند. ارائه یک برنامه وفاداری خوب ممکن است یکی از معدود گزینه های باقی مانده آنها برای بازگرداندن مصرف کنندگان باشد.

۵. بانک ها سیتم های مبتنی بر(کلود) ابر را بیشتر در آغوش می گیرند

 بانک‌ها قبلاً به سمت ابر پیش از همه‌گیری کرونا جذب می‌شدند، اما همه‌گیری واقعاً همه چیز را تسریع کرد. همانطور که مردم نسبت به تماس فیزیکی محتاط تر می شوند، تقاضا برای خدمات دیجیتال افزایش می یابد، بنابراین بانک ها به راهی برای افزایش سریع نیاز دارند. ابر همین را فراهم می کند. شرکت تحقیقات بازار IDC تخمین می زند که هزینه های جهانی برای خدمات ابری تا سال ۲۰۲۵، تنها سه سال دیگر، از ۱.۳ تریلیون دلار فراتر خواهد رفت. بانک‌ها و اتحادیه‌های اعتباری بخشی از این امر خواهند بود، مهاجمان سنگینی مانند JPMorgan Chase و Arvest Bank در حال حاضر بخشی از سیستم‌های اصلی خود را به یک پلتفرم بومی ابری تبدیل کرده‌اند. جیم ماروس از The Financial Brand معتقد است که بانکداری ابری آینده صنعت مالی است و به این واقعیت اشاره می کند که IBM راه حل های ابری را به طور خاص برای صنعت مالی توسعه داده است. مایکروسافت سال گذشته پیشنهاد خود را با Microsoft Cloud برای خدمات مالی معرفی کرد. طبق گفته Genpact، مدیران ارشد فناوری بانکی ادعا کردند که به‌روزرسانی برنامه‌های کاربردی خود برای عملکرد در فضای ابری به شرکت‌هایشان کمک کرد تا در سال ۲۰۲۱ سازگار شوند. نظرسنجی دیگری که توسط Harris Poll و Google Cloud انجام شد، نشان داد که از ۱۳۰۰ رهبر خدمات مالی مورد نظرسنجی، ۸۳٪ از آنها از ابر به عنوان بخشی از زیرساخت اصلی خود استفاده می کردند.

MANTL یکی از شرکت هایی است که بر بازار بانکداری ابری تمرکز دارد.این شرکت اساساً به بانک‌های سنتی کمک می‌کند تا به بازار دیجیتال گسترش یابند. MANTL این کار را با توسعه محصولاتی انجام می‌دهد که به بانک‌ها اجازه می‌دهد تا عملکردهای دفتر پشتیبان را خودکار کنند، حضور آنلاین را راه‌اندازی کنند و مشتریان را به صورت دیجیتالی در داخل هواپیما راه‌اندازی کنند. به طور کلی، این شرکت به خود می بالد که مشتریانش می توانند انتظار داشته باشند که چهار برابر بیشتر برنامه های حساب کاربری را با یک پیشنهاد دیجیتالی که توسط MANTL ارائه می شود، دریافت کنند. هوش مصنوعی نقش مهمی در پذیرش خدمات ابری دارد. هوش مصنوعی نه تنها چت بات‌ها را ارائه می‌کند، بلکه می‌تواند تراکنش‌ها را تجزیه و تحلیل کند، فعالیت‌های مشکوک را نظارت کند و کارهای دیگر را به همان خوبی انجام دهد،حتی اگر بهتر از همتایان انسانی نباشد. سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی معمولاً بیش از آنچه بانک‌ها می‌خواهند در نظر بگیرند هزینه دارد، اما اگر هوش مصنوعی با خدمات ابری بسته‌بندی می‌شد، این یک پیشنهاد بسیار جذاب می‌شود.

 ۶. بانک ها کارمزدهای اضافه برداشت را به گذشته منتقل می کنند

 کارمزد اضافه برداشت مدت هاست که خاری در چشم مشتریان بانک ها در همه جا بوده است. آنها نه تنها به دلیل زیاده روی ، بلکه به داشتن گلوله برفی و رسیدن به مقادیر نامعمول نیز معروف هستند. بر اساس گزارش اداره حمایت از امور مالی مصرف کننده، درآمد اضافه برداشت و وجوه غیر کافی در سال ۲۰۱۹ بالغ بر ۱۵.۴۷ میلیارد دلار بوده است. البته، این بدان معنا نیست که بانک‌ها از شر آن‌ها خلاص می‌شوند (اگرچه الی فایننشال سال گذشته این کار را انجام داد و کپیتال وان در ژانویه از آن پیروی کرد)، اما چندین مؤسسه در حال پیاده‌سازی ویژگی‌های جدیدی هستند که به مشتریان کمک می‌کند تا از کارمزد خودداری کنند. تمام هزینه های بانکهای آمریکایی قابلیتی به نام Balance Connect را اضافه کرده اند که به کاربران امکان می دهد به طور خودکار پول را به حساب ها و از حساب ها انتقال دهند تا از هزینه های احتمالی اضافه برداشت جلوگیری کنند. هنوز هزینه ای ۱۲ دلاری برای هر انتقال وجود دارد، اما این کمتر از هزینه معمول اضافه برداشت است. بعلاوه، احتمال کمتری برای ترکیب آن به طور چشمگیر وجود دارد. PNC ویژگی جدیدی به نام حالت نقدی کم ارائه می دهد که به مشتریان امکان می دهد ترتیب پردازش تراکنش ها را تغییر دهند تا از اضافه برداشت جلوگیری کنند. JPMorgan Chase به مشتریان فرصت های بیشتری برای بازگرداندن موجودی اضافه برداشت قبل از دریافت هزینه می دهد. آن‌ها همچنین به مشتریان اجازه می‌دهند دو روز زودتر به چک‌های پرداختی مستقیم دسترسی داشته باشند. دو عامل عمده در بانک ها وجود دارد که به طور ناگهانی به دنبال حذف یا کاهش هزینه های اضافه برداشت هستند: یکی اینکه همه این کار را انجام می دهندو هیچ بانکی نمی خواهد آخرین کسی باشد که کارمزد اضافه برداشت را دریافت می کند. در عصری که مصرف‌کنندگان برنامه‌های وفاداری را می‌خواهند حرکت در جهت مخالف راه خوبی برای خروج از تجارت است. دوم، با انتشار گزارش CFPB ، این آژانس قصد خود را برای شروع به صفر رساندن بانک‌هایی اعلام کرد که «به کارمزد اضافه برداشت برای تغذیه مدل سود خود وابسته شده‌اند».

۷. افراد غیر فنی بیشتری وارد رمزارزها می شوند

 تا نوامبر سال ۲۰۲۱، کل ارزش بازار ارزهای دیجیتال به ۲.۷۹ تریلیون دلار رسید. سال گذشته شاهد علاقه بسیاری از سرمایه‌گذاران سنتی به ارزهای دیجیتال بودیم، به طوری که از هر ۱۰ نفر، ۷ نفر از آن‌ها قصد دارند در آینده این سرمایه‌گذاری را تجربه کنند. آنها تنها کسانی نیستند که علاقه نشان می دهند. شرکت‌های سرمایه‌داری خطرپذیر بیش از ۲۷ میلیارد دلار رمزارز در سال ۲۰۲۱ خریداری کردند که تقریباً پنج برابر بیشتر از هزینه‌های آنها در سال ۲۰۲۰ است. شرکت های سرمایه گذاری خطرپذیر در سال ۲۰۲۱ ۲۷.۴ میلیارد دلار در ارزهای دیجیتال سرمایه گذاری کردند. جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، اخیراً لایحه‌ای را امضا کرد که بر اساس آن همه صرافی‌های ارز دیجیتال باید به IRS گزارش شوند. اگر ارزهای رمزنگاری شده محبوبیت بیشتری پیدا نکنند، این نوع نظارت ضروری نخواهد بود. اولین ETF بیت کوین – صندوق قابل معامله در بورس – در ماه اکتبر به بازار بورس نیویورک آمد و به معامله گران اجازه داد به روشی متعارف سرمایه گذاری کنند. به جای خرید کریپتو، می توانند در شرکت هایی سرمایه گذاری کنند که سهم مالی در کریپتو دارند. بنابراین، آنها هنوز هم در معرض ماهیت فرار آن هستند، و فقط یک واسطه را وارد بازار کردند . علاقه جستجو به «ارز رمزنگاری» در ۵ سال گذشته به بخش خصوصی نیز محدود نمی شود. از سپتامبر ۲۰۲۱، دولت السالوادور اکنون از همه تجار محلی خود می خواهد که بیت کوین را به عنوان ارز قانونی بپذیرند. این امر باعث شد که سایر کشورهای آمریکای مرکزی مانند هندوراس و گواتمالا شروع به بررسی ارزهای دیجیتال بانک مرکزی کنند. این روی ایالات متحده نیز تأثیر داشت، جایی که ۲۷ درصد از آمریکایی‌های شرکت‌کننده در نظرسنجی به نفع پذیرش بیت کوین پاسخ دادند. در حالی که برخی از کشورها، از جمله چین، به شدت با ارزهای دیجیتال مخالف هستند، اکثریت قریب به اتفاق در حال بررسی این موضوع هستند که چگونه می توانند رمزارز را وارد بازار کنند. نتیجه همه چیز قطعا از رویه های مالی سنتی دور می شود. جای تعجب نیست که همه چیز دیجیتالی می شود. خدمات مالی به ابر و بلاک چین نگاه می کنند، مشتریان به بانکداری تلفن همراه نگاه می کنند و همه به ارزهای دیجیتال نگاه می کنند. زمان هیجان انگیزی برای حضور در صنعت خدمات مالی است.

منبع:

https://explodingtopics.com/blog/financial-trends


[۱] DeFi

ارزیابی فروپاشی بانک سیلیکون ولی با مدل خطای پنیر سوئیسی

بانک سیلیکون ولی یا با اختصار SVB ، بانکی بود که عمدتاً به صنایع فناوری خدمت می داد و به یکباره در مارس ۲۰۲۳ سقوط کرد و شوک های مالی بزرگی را به سراسر صنعت بانکداری تحمیل نمود. فروپاشی بانکی که سال‌ها سنگ بنای صنایع فناوری بود نشان داد که حتی موفق‌ترین و نوآورترین شرکت‌ها نیز با بحران مواجه میشوند.

این بانک یکی از زیرمجموعه های گروه مالی  SVB و شانزدهمین بانک بزرگ در ایالات متحده بود. SVB در دسامبر ۲۰۲۲ حدود ۲۰۹ میلیارد دلار دارایی تحت مدیریت داشت. بیش از ۵۵۰ بانک بین سال‌های ۲۰۰۱ تا آغاز سال ۲۰۲۳ ورشکسته اعلام شده اند اما روایت بانک سیلیکون ولی متفاوت است. داستان ایجاد بانک نیز جالب است.در طی یک بازی پوکر، بیل بیگرستاف و رابرت مدیاریس ایده  تاسیس بانک سیلیکون ولی را مطرح کردند و در سال ۱۹۸۳، این دو نفر به همراه رابرت اسمیت، اولین شعبه را در سن خوزه کالیفرنیا افتتاح نمودند. در سال ۱۹۸۸ سهام بانک به عموم عرضه شد و در سال ۱۹۸۹ به منظور تثبیت حضور در دنیای سرمایه گذاری خطرپذیر به منلو پارک نقل مکان کرد.بانک سیلیکون ولی همه خدمات بانکداری تجاری را به شرکت‌ها ارائه می‌کرد، و در ارائه خدمات به استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های سرمایه‌گذاری معروف بود. طبق وب‌سایت این شرکت، ۴۴ درصد از عرضه‌های عمومی اولیه فناوری و مراقبت‌های بهداشتی (IPO) در سال ۲۰۲۲ مشتریان بانک سیلیکون ولی بودند.

بانک سیلیکون ولی بین سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ رشد چشمگیری داشت که منجر به جذب مقدار قابل توجهی سپرده و دارایی شد. مقدار اندکی از این سپرده ها به صورت نقد نگهداری می شدندو بیشتر این سپرده ها برای خرید اوراق قرضه خزانه داری و عمدتاً اوراق بلندمدت استفاده میشد. این دارایی ها معمولاً بازدهی نسبتاً پایین و ریسک نسبتاً پایینی نیز دارند اما از آنجایی که فدرال رزرو در واکنش به نرخ تورم بالا، نرخ بهره را افزایش داد، اوراق قرضه های تحت مالکیت بانک سیلیکون ولی به دلیل افت قیمت در بازارهای پولی به سرمایه گذاری های پرریسک تبدیل شد. از آنجایی که سرمایه گذاران می توانستند اوراق قرضه را با نرخ بهره بالاتر خریداری کنند، ارزش اوراق قرضه های در اختیار بانک سیلیکون ولی کاهش یافت. با این اتفاق، بخشی از مشتریان بانک سیلیکون ولی – که بسیاری از آنها در صنعت فناوری هستند – با مشکلات مالی مواجه شدند و بسیاری شروع به برداشت وجوه از حساب های خود کردند. برای جبران این برداشت‌های بزرگ، بانک سیلیکون ولی تصمیم گرفت بخشی از سرمایه‌گذاری‌های خود را بفروشد، اما این فروش‌ها با زیان قابل توجهی همراه بود. در فرایند فروش اوراق حدود ۱.۸ میلیارد دلار از دست رقت و این آغاز پایانی برای بانک بود.

برخی از تحلیلگران بر این باورند که ورشکستگی بانک سیلیکون ولی خیلی زودتر با تغییرات قانون داد-فرانک آغاز شد، یعنی قانون اساسی بانکداری که در واکنش به بحران مالی سال ۲۰۰۸ اجرا شده بود. به عنوان بخشی از قانون داد-فرانک ، بانک های با بیش از ۵۰ میلیارد دلار دارایی تحت نظارت و قوانین بیشتری قرار میگرفتند. این قانون در سال ۲۰۱۸  به جای تعیین آستانه ۵۰ میلیارد دلاری آن را به ۲۵۰ میلیارد دلار افزایش داد. بانک سیلیکون ولی علیرغم اینکه شانزدهمین بانک بزرگ آمریکا بود، دارایی کافی برای نظارت و قوانین اضافی در اختیار نداشت. اگر آستانه نظارتی هرگز تغییر نمی کرد، SVB با دقت بیشتری توسط تنظیم کننده ها زیر نظر  قرارمیگرفت و فروپاشیده نمیشد.

در این مقاله میخواهیم از مدل پنیر سوئیسی استفاده کنیم تا به ما برای تحلیل سقوط بانک سیلیکون ولی کمک کند. در سال های اخیر، حوزه مطالعاتی جدیدی به نام “علم ایمنی” پدیدار شده است. علم ایمنی اساساً با چندین زمینه دیگر مانند مهندسی و مراقبت های سالم بودن اجزای سیستم مرتبط است. دامنه این علم به ایمنی فیزیکی و روانی محدود نمی شود، بلکه شامل مسائل امنیتی از جمله امنیت سایبری و امنیت رفتاری نیز می شود. هدف توسعه علم ایمنی اطلاع‌رسانی به تصمیم‌گیران در رشته‌های مختلف است. یکی از مدل‌هایی که توسط دانشمندان ایمنی برای ارزیابی ریسک استفاده می‌شود، مدل پنیر سوئیسی است. میدانیم که هر برش پنیر سوئیسی پر از سوراخ است. اندازه و تعداد سوراخ ها از یک برش به برش دیگر متفاوت است. در این مدل، یک تکه پنیر سوئیسی نمادی از اقدامی است که برای به حداقل رساندن ریسک انجام میشود. هر تکه پنیر را می توان خط دفاعی در برابر حوادث دانست. «برش‌های» مختلف در یک سازمان ممکن است مدیریت، تخصیص منابع و یک برنامه ایمنی مؤثر باشد.

 long to be saved

هر تکه پنیر سوئیسی مجموعه ای از سوراخ های منحصر به فرد خود را دارد. این حفره ها نشان دهنده کاستی ها یا مناطقی هستند که احتمال شکست وجود دارد. برخی از برش ها ممکن است سوراخ های بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند. هنگامی که تمام بخش‌های یک سازمان در کنار هم قرار می‌گیرند، نمایانگر  سیستم دفاعی سازمان در برابر ریسک به عنوان یک کل هستند. از آنجایی که تمام تکه های پنیر در نواحی مختلف سوراخ دارند (که نشان دهنده نقاط ضعف متفاوت آنهاست)، گاهی اوقات یک یا چند تکه پنیر ،سوراخی را در یک تکه پنیر دیگر می پوشاند. اینها نماد این است که چگونه برخی از جنبه های یک سازمان که دارای نقاط قوتی است می تواند کاستی های دیگر را جبران کند. با این حال، گاهی اوقات سوراخ‌ها روی هم قرار می‌گیرند و در نتیجه حفره ای ایجاد می‌شود که از انتها تا پشت پنیر را خالی میکند. این حفره نشان دهنده نقطه ضعفی است که در تمام حوزه های یک سازمان پدیدار میشود،  یعنی جایی که بیشترین پتانسیل برای شکست را  بوجود خواهد آورد.

خلق مدل پنیر سوئیسی  به پروفسوری در دانشگاه منچستر به نام جیمز ریسون[۱] نسبت داده می شود. او این مفهوم را در کتاب خود، خطای انسانی، در سال ۱۹۹۱ ارائه کرد. در این کتاب، او نظریه خود را توضیح می دهد که تصادفات نمی تواند نتیجه یک یا چند رویداد مستقل است. در عوض، او معتقد است که تصادفات به دلیل چندین عامل به هم پیوسته رخ می دهند که با هم به شکست منجر می شوند. یکی از مثال‌هایی که او برای نشان دادن نظریه خود از آن استفاده می‌کند، فاجعه چلنجر ۱۹۸۶ است، یک تراژدی تاریخی که در آن یک شاتل فضایی تنها ۷۳ ثانیه پس از بلند شدن منفجر شد و هر هفت سرنشین آن را کشت.

مدل خطای پنیر سوئیسی چارچوبی است که برای تجزیه و تحلیل و درک علل تصادفات و خطاها در سیستم های پیچیده مالی و بانکی استفاده می شود. این مدل نشان می‌دهد که سیستم‌های پیچیده از لایه‌های دفاعی متعدد مانند برش‌هایی از پنیر سوئیسی تشکیل شده‌اند. هر لایه دارای حفره ها یا نقاط ضعفی است، اما نقاط قوت لایه های دیگر معمولاً این نقاط ضعف را جبران می کند. با این تعریف، هنگامی که سوراخ ها در یک ردیف قرار می گیرند، یک مسیر روشن برای رخ دادن خطا ایجاد می شود. مدل پنیر سوئیسی، مدیریت ریسک را به‌عنوان مجموعه‌ای از برش‌های پنیر نشان می‌دهد که به عنوان دفاعی در برابر تأثیر «سوراخ‌ها» یا کنترل‌های نامطلوبی که ممکن است به دلیل اخلالهای فعال، سیستم‌های کنترل را حذف و با مشکل مواجه کند، عمل میکند. در یک دنیای ایده آل،  می بایست که هر لایه دفاعی دست نخورده باقی بماند اما در واقعیت، این لایه ها بیشتر شبیه برش‌های پنیر سوئیسی بوده و دارای سوراخ‌های زیادی هستند . برخلاف پنیرهای عادی، این سوراخ‌ها دائماً باز و بسته می‌شوند و محل خود را تغییر می‌دهند. وجود سوراخ در هر یک از “برش ها” معمولاً نتیجه بدی ایجاد نمی کند اما زمانی فجایع  ناگوار اتفاق می‌افتد که سوراخ‌ها در بسیاری از لایه‌ها در یک لحظه‌ در یک راستا قرار میگیرند و مسیری از فرصت تصادف را فراهم میکنند ، اینجاست که خطرات آن آسیب‌رسان و قربانیان آن بیشمار میشود.

ما در دنیایی زندگی می کنیم که شرایط پنهان[۲]  و “پاتوژن های ساکن[۳]” زیادی وجود دارند که در حقیقت  برای سیستم های مالی اجتناب ناپذیر  هستند . شرایط پنهان – همانطور که عنوان این اصطلاح نشان می دهد – ممکن است برای سال های زیادی در سیستم غیرفعال باشند و قبل از اینکه با اختلاللات فعال و محرک های محیطی برای ایجاد فرصت خسارات ترکیب شوند بصورتی خاموش وجود دارند. برخلاف اختلالات فعال، که اغلب پیش‌بینی اشکال خاص آن دشوار است، شرایط پنهان را می‌توان قبل از وقوع یک رویداد نامطلوب شناسایی و اصلاح کرد. درک این امر منجر به مدیریت ریسک پیشگیرانه به جای واکنشی می شود. شرایط پنهان نیز دو نوع اثر نامطلوب دارد:

آنها می توانند به شرایط ایجاد خطا در سازمان تبدیل شوند (به عنوان مثال، فشار زمانی، کمبود کارکنان، تجهیزات ناکافی، خستگی و بی تجربگی) و می توانند حفره ها یا ضعف های طولانی مدت در سیستم دفاعی ایجاد کنند (آلارمها و نشانگرهای غیرقابل اعتماد، رویه های غیرقابل اجرا، کاستی های طراحی و ساخت و غیره).

پاتوژنها یا عوامل مشکل زا نیز مانند یک باکتری، ویروس یا میکروب در سازمانها  می باشند که می تواند باعث بیماری  و اخلال در سیستم شود. آنها از تصمیمات اتخاذ شده توسط طراحان، سازندگان، نویسندگان رویه ها و مدیریت سطح بالا ناشی می شوند. تمام این تصمیمات استراتژیک دارای پتانسیل برای معرفی پاتوژن ها به سیستم هستند.

در مورد SVB، عوامل متعددی وجود داشت که منجر به ناتوانی بانک در تامین نقدینگی کافی برای سپرده گذاران شد و این امر باعث ایجاد یک روند کلاسیک تولید بحران در بانک گردید. بیایید نگاهی به دلایل این اتفاق بیاندازیم. اولین لایه دفاعی که شکست خورد، تورم بالای پیش بینی نشده ای بود که منجر به افزایش سریع نرخ بهره شد. اگرچه تورم در چند سال گذشته نگران کننده بود، اما این افزایش ناگهانی بسیاری از بانک ها را غافلگیر کرد. با افزایش نرخ بهره، ارزش اوراق قرضه موجود کاهش یافت و منجر به زیان قابل توجهی برای این بانک شد. دومین لایه دفاعی که شکست خورد، تمرکز بانک بر صنعت فناوری بود. تمرکز اصلی بانک بر ارائه خدمات بانکی به استارت آپ های فناوری بود که بانک را در برابر هر گونه رکود در صنعت فناوری آسیب پذیر می کرد. سومین لایه دفاعی که شکست خورد، سرمایه گذاری بانک در اوراق قرضه ۱۰ ساله دولتی در سال ۲۰۲۱  و در زمانی  بودکه بازدهی پایین  بود. بازده  پایین اوراق به دلیل افزایش نرخ بهره منجر به کاهش ارزش بازار اوراق قرضه خریداری شده در سال ۲۰۲۱  گردید و زیان قابل توجهی را برای بانک ایجاد نمود. چهارمین لایه دفاعی که شکست خورد، شکست بانک در پوشش / کاهش ریسک نرخ بهره با ابزارهای رایج مانند سوآپ نرخ بهره بود. با استفاده نکردن از این ابزارها، بانک خود را در برابر تغییرات نرخ بهره آسیب پذیر کرد. پنجمین لایه دفاعی که شکست خورد محدودیت بیمه FDIC 250 هزار دلاری بود. بیشتر حساب‌ها به میزان قابل توجهی پوشش ریسک نداشتند، و باعث شد بسیاری از مشتریان با ضررهای قابل توجهی روبرو شوند. این پول می‌توانست به صندوق‌های بازار پول منتقل شود و می توانست شرایطی را بوجود آورد که تضامین کافی توسط بیمه سپرده های فدرال آنرا پشتیبانی میکرد . ششمین لایه دفاعی که شکست خورد، تغییر شرایط مالی در صنعت فناوری بود. پس از رشد گسترده شرکت‌های فناوری در دهه گذشته، به‌ویژه از زمان همه‌گیری ویروس کرونا و حجم انبوه نقدینگی که به سیستم وارد شد، سال گذشته برعکس رفتار کرد و با سخت‌تر شدن شرایط مالی و افزایش نرخ‌ها به زمان‌های چالش‌برانگیز برای  صنعت فناوری منجر شد. هفتمین و آخرین لایه دفاعی که با شکست مواجه شد، تغییر قوانین در سال ۲۰۱۸ بود که باعث شد بر بانک‌هایی با کمتر از ۲۵۰ میلیارد دلار دارایی، نظارت و کنترل کمتری اعمال شود. این تغییر در قانون به بانک سیلیکون ولی اجازه داد تا ریسک های بیشتری را بدون نظارت کافی بپذیرد که در نهایت منجر به سقوط آن شد. مدل پنیر سوئیسی به ما کمک می کند تا بفهمیم چگونه سقوط بانک سیلیکون ولی رخ داد. هر لایه دفاعی که با شکست مواجه شد، به فروپاشی نهایی بانک کمک کرد. این مدل یادآوری میکند که حتی موفق ترین و نوآورترین شرکت ها نیز از خطرات بازار در امان نیستند و مدیریت ریسک برای بقا و پیشرفت هر کسب و کاری ضروری است. درس اصلی مدل پنیر سوئیسی این است که ساختارهای دفاعی به تنهایی کافی نیستند. نحوه تعامل آنها نیز از اهمیت حیاتی برخوردار است، و این موضوع مربوط به روابط انسانی و مسائل مربوط به دانش و قدرت نسبی است.

یک نمونه دیگر از  شکست های غیر منتظره را میتوان به مثال پشه ها تشبیه کرد. پشه ها را می توان یکی یکی کوبید، اما همچنان به آمد و رفتنشان ادامه می دهند. بهترین راه‌حل‌ برای رهایی از آنها ایجاد دفاع مؤثرتر و تخلیه باتلاق‌هایی است که در آن زاد و ولد می‌کنند. باتلاق ها، در این مورد، شرایط نهفته همیشه حاضر هستند. Citibank، Barclays، RBS، Fortis، UBS و غیره نمونه هایی است که نشان میدهد چگونه سیستم های دفاعی به ظاهر خوب می تواند با عدم تعادل ریسک تضعیف شود . نیروهای نهفته قدرتمند مدل کسب و کار ، همراه با فقدان هدف مشترک در مورد مدیریت ریسک در سراسر بانکها، ترکیبی از عوامل شکست را ایجاد میکنند.همیشه یک عنصر تصادفی در این واقعیت وجود دارد که سوراخ ها ممکن است را هم تراز میکند و بحران بزرگ را فرا میخواند. سازمان‌های با قابلیت اطمینان بالا، در مورد تعاریف چارچوب‌ مدیریت ریسک، بدترین‌ها را پیش‌بینی می‌کنند و خود را برای مقابله با آن در تمام سطوح سازمان مجهز می‌کنند.


[۱] James Reason

[۲] Latent conditions

[۳] resident pathogens

ارزشهای پنهان در مولد سازی دارایی های دولتی- قسمت اول

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

۲۲ بهمن ۱۴۰۱

مولد سازی دارایی ها یکی از چالشی ترین موضوعاتی شده که امروز طیف گسترده ای از نیروهای اقتصادی و سیاسی نسبت با آن اظهار نظر میکنند. در متن زیر به گزارشی از موسسه بی سی جی که در سال ۲۰۱۴ تهیه شده است پرداخته ام تا شاید در ابتدای  این راه پر پیچ و خم بتوانیم ذره ای در مسیر آینده این استراتژی جدید حاکمیتی موثر واقع شویم. البته هنوز برای ما روشن نیست که نیت دولت در این واژه، مولد سازی داراییها (asset generation) است یا بهینه سازی(optimization) آن. به فرض اینکه هنوز برنامه دقیقی تدوین نشده و قرار نیست تجربه نامشخص خصوصی سازی تکرار شود به این مقوله می پردازیم.

بدون هیج پیش داوری و قضاوت به متن اصلی بپردازیم.

مقدمه

فشار بر دولت‌ها در سراسر جهان برای کاهش کسری بودجه و بدهی های عمومی بی‌امان بوده است. پاسخ در بسیاری از موارد کاهش هزینه های عملیاتی، افزایش مالیات و کاهش سرمایه گذاری بوده است با این حال، آثار و تبعات بالقوه منفی این حرکت ها قابل توجه است و شامل تاخیر در بهبود اقتصادی و  دامن زدن به ناآرامی های اجتماعی است. با همه این کسری ها و سو مدیریت ها، سلاح دیگری وجود دارد که در زرادخانه دولتها تا حد زیادی استفاده نشده است. دولت ها تلاشی هماهنگ و سیستماتیک برای استفاده کامل و مدیریت بهتر دارایی های تحت کنترل خود انجام نداده اند، رویکردی که به عنوان بهینه سازی دارایی[۱] شناخته می شود. بهینه‌سازی دارایی‌ها ممکن است مراحلی مانند واگذاری یا خصوصی‌سازی را به ذهن متبادر کند، اما فقط تنها بخشی از پازل را تشکیل می‌دهند. فراتر از این حرکت‌های یک‌باره، فرصت‌های عمده‌ای برای دولت‌ها وجود دارد که عملکرد و نگهداری همه چیز از جاده‌ها گرفته تا نیروگاه‌ها و موزه‌های عمومی را به‌طور تهاجمی مدیریت کنند. دلایل تمرکز بر نحوه مدیریت دارایی های دولتی متعدد و قانع کننده است. پایگاه اقتصادی دولتها و دارایی های در اختیارشان بسیار عظیم است – دارایی های بسیاری از دولت ها به تریلیون ها دلار می رسد – و متنوع است و همه چیز را از زیرساخت های فیزیکی گرفته تا داده های عمومی ارزشمند را در بر می گیرد. علاوه بر این، بر خلاف افزایش مالیات یا کاهش بودجه، بهینه سازی دارایی ها مانعی برای رشد اقتصادی نیست و آثار کاهنده سیاسی آن محدود است، به ویژه زمانی که مدیریت بهتر می تواند خدمات بهتری را برای مردم و بازدهی بهتر دلارهای عمومی سرمایه گذاری شده به همراه داشته باشد. بهینه‌سازی دارایی در سه مرحله قابل دستیابی است: اطمینان از عملکرد دارایی‌ها با حداکثر ظرفیت و کارایی، سرمایه‌گذاری در آن دارایی‌ها در تمام چرخه عمرشان برای به حداقل رساندن هزینه‌های کل، و ایجاد درآمد اضافی از آن دارایی‌ها در صورت امکان.  در حالی که حرکت موثر در هر سه جبهه مستلزم تمرکز و برنامه ریزی دقیق است، موفقیت برای اکثر دولت ها به خوبی در دسترس است. چالش برانگیزترین موانع موفقیت، عدم توجه به فرصت و عدم تعهد برای تحقق آن است.

فرصتهای استفاده نشده

مزایای بالقوه استراتژی های بهینه سازی دارایی تا حد زیادی از اندازه دارایی های تحت کنترل دولت ناشی می شود. در کشورهای بزرگ توسعه یافته، طبق آمار صندوق بین المللی پول، دارایی های غیرمالی متعلق به دولت (شامل مقامات مرکزی و محلی) می تواند از حدود ۳۵ تا بیش از ۹۰ درصد تولید ناخالص داخلی متغیر باشد. (به شکل ۱ مراجعه کنید.) در اروپا، این رقم حدود نیمی از تولید ناخالص داخلی است.

در واقع، این ارقام در بسیاری از موارد دامنه این فرصت را دست کم می گیرند. به عنوان مثال، زمین، حقوق معدنی، نشانهای تجاری و دارایی‌های نامشهود مانند نام‌های تجاری مرتبط با مؤسسات دولتی محبوب، یا در ترازنامه عمومی لحاظ نمی‌شوند یا با هزینه‌های تاریخی پایین یا ارزش‌های اسمی ارزش‌گذاری می‌شوند. علاوه بر این، بسیاری از دولت‌ها دارای سهام در شرکت‌های داخلی هستند و  این سهان به دولت‌ها درجاتی از نفوذ بر مجموعه دارایی‌های بزرگ‌تر می‌دهد. به عنوان مثال، دولت مرکزی فرانسه حدود ۳۰۰ میلیارد یورو (حدود ۴۱۷ میلیارد دلار) سرمایه گذاری در سهام نهادهای مختلف دارد. این نهادها، به نوبه خود، بیش از ۷۰۰ میلیارد یورو (۹۷۳ میلیارد دلار) از دارایی های ثابت، از جمله زیرساخت های اصلی انرژی و حمل و نقل، املاک و مستغلات، برندها و پتنت ها را کنترل می کنند که به دولت فرانسه بر این دارایی ها نفوذ می کند.

مزایای به دست آوردن بیشترین بازده از آن دارایی ها قابل توجه است. چنین رویکردی می‌تواند هزینه‌های عملیاتی را کاهش دهد و نیاز به هزینه‌های سرمایه‌ای عمده جدید را به تأخیر بیاندازد یا کاملاً حذف کند. علاوه بر این، پاداش های غیر مالی نیز وجود دارد. به عنوان مثال، کیفیت خدمات عمومی را می توان با اختلالات خدمات کمتر بهبود بخشید، در حالی که ردپای کلی زیست محیطی دولت کاهش می یابد و این تلاش می تواند منجر به عملیات کارآمدتر دولت شود.

با این حال، پتانسیل برای به حداکثر رساندن بازده دارایی های دولتی تا حد زیادی محقق نشده است. از لحاظ تاریخی، برنامه‌های رسمی بهینه‌سازی دارایی‌ها به خصوصی‌سازی و در تعداد معدودی از کشورها به برون‌سپاری محدود شده‌اند. اخیراً، تعدادی از کشورها طرح‌های بهینه‌سازی دارایی را راه‌اندازی کرده‌اند، اما در بیشتر موارد، تمرکز محدودی بر منطقی‌سازی پرتفوی املاک و مستغلات دولت داشته‌اند. در مقابل، شرکت های بخش خصوصی از هر ابزاری که در اختیار دارند برای به دست آوردن بیشترین سود از دارایی های خود استفاده کرده اند تا بازده سرمایه را به حداکثر برسانند. این تلاش ها در پی بحران مالی جهانی اخیر تشدید شد، زیرا کاهش دسترسی به سرمایه، انجام کارهای بیشتر با منابع مشابه یا کاهش یافته را به طور فزاینده ای حیاتی کرد.

دلایل متعددی برای عدم تمایل بخش عمومی به فشار تهاجمی در این جبهه وجود دارد. برخی از موانع ناشی از فرهنگی است که در اکثر دولت ها وجود دارد. به عنوان مثال، بهینه سازی دارایی اغلب به اشتباه به عنوان کاهش کیفیت یا دسترسی به برخی خدمات تلقی می شود. علاوه بر این، از آنجایی که چنین تلاش‌هایی نسبت به پروژه‌های سبز پرمخاطب کمتر مورد توجه عمومی قرار می‌گیرند، بسیاری از مدیران بخش عمومی زمان کمتر و منابع کمتری را برای بهینه‌سازی داراییها صرف می‌کنند. موانع منابع انسانی قابل توجهی نیز وجود دارد، از جمله کمبود تخصص داخلی مدیریت دارایی و فقدان انگیزه های قوی برای کارمندان دولتی برای تمرکز بر حداکثر کردن عملکرد دارایی های دولتی.

علاوه بر این، فرآیندها و مشوق‌های خاصی در بخش دولتی تمایل به تشویق تفکر کوتاه‌مدت – و نه بلندمدت – دارند. به عنوان مثال، محدودیت های بودجه ممکن است ثابت نگه داشتن هزینه های تعمیر و نگهداری را در کوتاه مدت دشوار کند، حتی اگر چنین سرمایه گذاری هایی باعث صرفه جویی در هزینه در طی چندین سال شود و فرآیندهای مالی و حسابداری دولت فقط این طرز فکر کوتاه مدت را تشدید می کند. حسابداری نقدی – به جای تعهدی – هنوز در اکثر دولت ها عادی است. این عمل نمی تواند تصویر دقیقی از هزینه کل دارایی ها در طول چرخه عمر آنها ارائه دهد و اساساً دولت ها را برای هزینه های نگهداری جریمه می کند. علاوه بر این، اغلب بودجه‌های جداگانه‌ای برای نگهداری و سرمایه‌گذاری وجود دارد که باز هم توانایی دولت را برای داشتن دیدی جامع از تمام هزینه‌های مرتبط با یک دارایی خاص کاهش می‌دهد.

گرفتن بیشترین ارزش از دارایی های عمومی

رهبران دولتی به مسائل مرتبط با واگذاری، خصوصی سازی و مشارکت عمومی-خصوصی به خوبی آشنا هستند اما آنها کمتر با مکانیسم های بهبود عملکرد و بازده مرتبط با دارایی های عمومی آشنا هستند. سه راه اصلی برای دستیابی به چنین بهبودهایی عبارتند از عملیات دارایی ها به گونه ای که عملکرد آنها را به حداکثر برساند، سرمایه گذاری و نگهداری دارایی ها به منظور به حداقل رساندن هزینه آن دارایی ها در طول چرخه عمر آنها، و یافتن راه هایی برای ایجاد جریان های درآمدی جدید از دارایی های موجود.

به حداکثر رساندن عملکرد دارایی ها

دارایی های کم استفاده – اعم از جاده ها، تجهیزات دفاعی یا پهنای باند اینترنت – نشان دهنده ضایعات است. به منظور کاهش بهترین عملکرد از یک دارایی، دولت ها باید مشکلات عرضه و تقاضا را که منجر به عملکرد کمتر از حد بهینه آن دارایی می شود، به صفر برسانند. در جبهه عرضه، تاکتیک های مختلفی برای دستیابی به این امر وجود دارد. پیاده‌سازی فناوری‌ها و فرآیندهای جدید می‌تواند گلوگاه‌ها را از بین ببرد و اختلالات خدمات را به حداقل برساند، و راه‌های کم‌هزینه افزایش ظرفیت را می‌توان قبل از پمپاژ سرمایه برای ایجاد ظرفیت جدید جستجو کرد. تلاش هایی را که دولت بریتانیا در سال ۲۰۱۰ برای منطقی کردن سبد املاک و مستغلات خود انجام داد، در نظر بگیرید. از طریق جابجایی کارکنان و طراحی مجدد دفتر، واحد املاک دولتی مساحت فضای اداری اشغال شده توسط خدمات دولت مرکزی را تا ۱۲ درصد در مقایسه با سال ۲۰۰۸ کاهش داد و صدها میلیون پوند صرفه جویی کرد. علاوه بر این، می توان تقاضا را برای بهبود عملکرد دارایی های دولتی مدیریت کرد. هدف: هموارسازی پیک های تقاضا و افزایش میانگین نرخ بهره برداری برای دارایی های موجود است. برای مثال، در فرانسه، زمانی که عوارض ساعات اوج مصرف در بزرگراه A1 25 درصد افزایش یافت، الگوی رانندگی تغییر کرد و ترافیک بیشتر به ساعات غیرپیک تغییر کرد.

کاهش هزینه کل مالکیت

 نکته کلیدی در اینجا انجام تعمیر و نگهداری به موقع و مناسب، جلوگیری از اختلالات خدمات برنامه ریزی نشده – و همچنین هزینه های بالاتر که معمولاً با تعمیرات اضطراری مرتبط است – و افزایش عمر دارایی های خاص است. در یکی از مقامات حمل و نقل شهری ایالات متحده، تخمین زده شد که اجرای تعمیر و نگهداری پیشگیرانه سیستماتیک جاده به جای برنامه نگهداری حداقلی، منجر به کاهش ۵۰ درصدی هزینه سالانه در هر مایل می شود. این برنامه مزیت اضافی افزایش عمر جاده ها را تا ده سال کامل ارائه کرد. (شکل ۲ را ببینید.)

اضافه کردن جریان های درآمدی جدید

 همچنین این فرصت برای استفاده از دارایی ها برای ایجاد درآمدهای بسیار مورد نیاز وجود دارد. از جمله اقدامات ممکن: اخذ کارمزد کاربر، اجاره ظرفیت مازاد مستغلات، ارائه خدمات مشاوره و صدور مجوز دارایی های نامشهود. به عنوان مثال، فرودگاه‌های بزرگ و ایستگاه‌های راه‌آهن، به لطف توسعه فروشگاه‌های خرده‌فروشی، خدمات و فضای تبلیغاتی درآمدزایی می‌کنند.  در حالی که زیرساخت ها و املاک و مستغلات نامزدهای طبیعی برای این نوع استراتژی هستند (با هم بیش از ۹۰ درصد دارایی های ثابت غیرمالی دولت ها را تشکیل می دهند)، فرصت های دیگری برای درآمدزایی وجود دارد که از دارایی های مشهود مانند تجهیزات استفاده می کند (به عنوان مثال سیستم های تحقیقاتی پزشکی). به عنوان مثال، موزه لوور با مقامات ابوظبی یک قرارداد ۳۰ ساله برای مجوز برند منعقد کرد، قراردادی که درآمدی معادل ۴۰۰ میلیون یورو (۵۵۶ میلیون دلار) معادل دو سال بودجه موزه را به همراه خواهد داشت. ذخیره روزافزون داده های نگهداری شده توسط دولت ها منبع بالقوه دیگری از درآمدهای قابل توجه است.

راهکارهای عملیاتی

رهبران بخش عمومی در سطح مرکزی و منطقه‌ای – از آژانس‌های دفاعی و وزارت‌های انرژی گرفته تا بخش‌های حمل‌ونقل و زیرساخت – می‌توانند این مسئولیت را به سمت مدیریت بهتر دارایی‌های عمومی هدایت کنند. انجام این کار به خوبی در دسترس دولت ها است، اما برای تحقق آن، ابتدا باید یک استراتژی جامع ترسیم کنند. ما معتقدیم که موارد زیر شش عنصر حیاتی چنین استراتژی است.

  1. تشخیص جامع و برنامه ریزی چند ساله.

اولین قدم، انجام بررسی دقیق دارایی های تحت کنترل دولت و تعیین اینکه چگونه مدیریت آن دارایی ها را می توان بهبود بخشید. این ممکن است نیاز به سرمایه گذاری در ابزارهای سبک خاص مانند پایگاه داده موجودی داشته باشد. یک برنامه چند ساله باید ایجاد شود، با مراحل مختلف بهینه سازی دارایی از طریق تجزیه و تحلیل سناریو که خطرات و مزایای هر گزینه را ارزیابی می کند، مورد مطالعه قرار گیرد. ممکن است منطقی باشد که با تمرکز بر یک بخش از دارایی‌های دولت، آزمایش رویکردهای جدید و یادگیری از آن آزمایش‌ها شروع کنید.

  •  تیم مناسب.

نهادهای بخش دولتی باید مهارت های مالی، تجاری و فنی خود را گسترش دهند. این مهارت‌ها، که شامل مدل‌سازی بودجه بلندمدت و توسعه پیش‌بینی‌های پیچیده تقاضا و هزینه برای دارایی‌هایی مانند جاده‌ها می‌شود، می‌تواند از طریق آموزش داخلی و مشارکت با کارشناسان خارجی توسعه یابد.

  • حکمرانی روشن

 بسیاری از گروه ها در مدیریت دارایی های عمومی نقش دارند و علاقه مند هستند. بنابراین ایجاد هماهنگی بین آن گروه ها برای به حداقل رساندن تضاد و تلاش های مضاعف ضروری است. هنگامی که یک تیم برای هدایت تلاش کلی ایجاد شد، آن گروه باید یک فرآیند روشن برای اولویت‌بندی پروژه‌ها، تعیین اهداف و نقاط عطف، تعیین مسئولیت‌ها و باز نگه داشتن کانال‌های ارتباطی بین گروه‌های تحت تأثیر مانند کارمندان خدمات عمومی و مدیران دولتی تعریف کند. . همچنین در برخی موارد وضع قوانینی که انگیزه هایی برای همکاری بین گروه های مختلف ایجاد می کند منطقی است. در میان احتمالات: ایجاد مکانیزمی برای به اشتراک گذاری صرفه جویی در هزینه از یک برنامه جدید مدیریت دارایی در میان بخش ها یا وزارتخانه های مختلف درگیر مورد توجه است..

  •  فرآیند بودجه تعدیل شده

 در عین حال، فرآیند بودجه ممکن است نیاز به تعدیل داشته باشد تا اطمینان حاصل شود که برنامه ریزی و هزینه نگهداری طولانی مدت را منع نمی کند. بدون آن، مدیران بعید به نظر می‌رسند که افزایش سرمایه‌گذاری در تعمیر و نگهداری را پیشنهاد کنند، زیرا می‌ترسند که ممکن است به کاهش هزینه‌های دیگر برای تأمین مالی این هزینه‌ها نیاز داشته باشند.

  • مانیتورینگ دقیق پروژه

 هر ابتکار تحت برنامه گسترده بهینه سازی دارایی باید به طور ماهرانه مدیریت شود. پیشرفت هر ابتکار باید با جدیت پیگیری شود و KPIهای منتخب باید به طور منظم نظارت شوند. برای مثال، برای راه‌آهن، شاخص‌های کلیدی عملکرد ممکن است شامل نرخ استفاده روزانه از قطارها یا کیلومترها از خطوط راه‌آهن بازسازی‌شده باشد، و برنامه‌های نیروگاهی ممکن است بر نرخ بهره‌برداری از این تسهیلات تمرکز کنند.

  • ایجاد یک ذهنیت جدید.

مشاهده موفقیت آمیز بهینه سازی دارایی در فرهنگ سنتی بخش عمومی دشواری است، به ویژه با توجه به تصورات غلط مداوم در مورد آنچه چنین تلاشی مستلزم آن است. به همین دلیل است که دولت ها باید مدیریت واقعی تغییر را بپذیرند. در ابتدا، این شامل بسیج پرسنل حیاتی برای رهبری برنامه است و مستلزم ایجاد حمایت گسترده برای تلاش است، از جمله جلب رضایت کارکنان بخش عمومی و برقراری ارتباط با کاربران خدمات عمومی برای به حداقل رساندن مقاومت احتمالی در برابر تغییر.

 بکارگیری نوعی استراتژی که این شش عنصر را در خود جای دهد بسیار مهم است و اولین گام برای دستیابی به آن، شناخت فرصت فوق‌العاده‌ای است که در بهره‌برداری بهتر از دارایی‌های دولت وجود دارد. این فرصت واقعیتی است که رهبران بخش دولتی که با چالش های دوگانه مهار بدهی عمومی و تحریک رشد اقتصادی روبرو هستند، دیگر نمی توانند نادیده بگیرند.


[۱] asset optimization

هفت گناه نابخشودنی دولتها در مالیه عمومی

دکتر کیارش مهرانی

استادیار دانشگاه و مدرس علوم مالی

پانزدهم دیماه ۱۴۰۱

بسیاری از مسئولین وقتی در شرایط حاد اقتصادی به ویژه تورم بالا و بیکاری فزاینده و بر هم خوردن نظم بازارها و اقتصاد قرار میگیرند  تصور میکنند که هیچ راه مطمئنی برای اصلاح سیاست های اقتصادی به ویژه سیاستهای مالی(بودجه ای) وجود ندارد. هر چند که سخن گفتن از اصلاحات اقتصادی در مقام بیان در مقایسه با اجرا بسیار ساده تر است اما  چند راهکار ساده برای جلوگیری اشتباهات فاجعه بار وجود دارد. وسوسه اصلاح سریع  نظام مالی و اقتصادی تقریباً هر قانونگذاری را در یک زمان فریب  داده است. پنجه انداختن به منابع مالی برای متعادل کردن بودجه و نادیده گرفتن تعادل لازم بین منابع و مصارف مالی به ویژه خرج کردن آن  برای مستمری های بازنشستگی و حرکت به سمت پروژه های اجتماعی مانند طرح های سلامت و فقر زدایی و اعطای تسهیلات با نرخ های نازل بهترین راه برای گذراندن دوران جاری باشد. یک مثال ساده و قابل فهم این است که اگر شما بعنوان یک مالک اگر توانایی پرداخت هزینه تعمیر و نگهداری ساختمان خود را ندارید چه میکنید؟پاسخ ساده است. بخشی از آن را به بدهی های سال بعد انتقال می دهید. از زمانی که بودجه های متوازن و تامین مالی دولتها ها ابداع شد، دولت ها از این ترفندها و دیگر ترفندهای  پولی سازی و تعهدی نمودن مشکلات استفاده می کنند. حتی پس از رکودهای شدید در اقتصادهای جهان هم ترفندهای کوته فکرانه ای همانند موضوعات که مثال زده شد بیشتر رایج گردید زیرا دولت ها به دنبال هر راه حلی برای مبارزه با درآمدهای رو به کاهش خود بودند. در حال حاضر در بسیاری از کشورهای دنیا به دنبال افزایش درآمدهایشان(درآمد ملی و تولید ملی)هستند اما برخی از فریب‌های مالی به شیوه معمول تبدیل شده‌اند.

تام کوزلیک، تحلیلگر شرکت مالی جنی مونتگومری اسکات درباره اقتصاد ضعیف شده آمریکا می گوید: «اگر این اتفاق برای یک یا دو سال در شرایط رکود اقتصادی رخ میداد، قابل درک بود. در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰، متولیان نمی‌خواستند که مالیات‌ها را افزایش دهند. اما، به عنوان یک تحلیلگر، اگر به وضعیتی نگاه کنم که در آن اتفاقات مشابه قبل و بعد از رکود در حال وقوع است، آنگاه این یک مشکل مهم است.

آنچه در ادامه می‌آید فهرستی از وسوسه‌انگیزترین خطاهای مالی توسط حاکمان است که می‌توانند به‌شدت آینده مالی دولتها را تضعیف کند. اگرچه عواقب برخی از آنها لزوماً کشنده نیست، اما کسانی که از این هفت گناه مالی عمومی بطور گسترده ای استفاده کنند متوجه خواهند شد که فقط حفره های مالی کشور را عمیق تر و در باتلاقی از مشکلات فرو خواهند رفت.

۱-تعادل بخشی به بودجه مالی دولت با اصلاحات فوری

بسیاری از  دولتها موظفند سالانه بودجه خود را متعادل کنند اما انواع و اقسام مانورهای پیچیده ای وجود دارد که می تواند یک دولت را در انطباق فنی با این قانون قرار دهد. برای مثال، انتقال پرداخت‌ها به سال مالی آینده، می‌تواند فوراً مشکل را از حساب‌های جاری به حسابهای آتی برطرف کند اما این کار فقط باعث می شود که بودجه سال بعدی بسیار دشوارتر شود.استقراض برای هزینه های عملیاتی، یکی دیگر از تاکتیک های رایج است که ممکن است حتی خطرناک تر باشد.این شیوه بدون ایجاد منفعت عمومی در آینده، به بدهی بلندمدت مردم می افزاید. یکی از خطرناک ترین راه حل های فوری، برداشتن هزینه ها از یک حساب(جاری) و انتقال آنها به حساب دیگر(حسابهای آتی) است. ممکن است این توهم را ایجاد شود که همه چیز در تعادل است، اما در واقع هیچ یک از واقعیت های مالی تغییر نخواهد نمود. انتقال مصارف از یک حساب برای نجات حساب دیگر در تلاش برای تامین هزینه های عملیاتی،راهکاری کوتاه مدت و به شدت خطرناک است. نتیجه  این اقدام ، کسری بزرگ مالی در سنوات آتی است که به نظر نمی رسد هرگز از بین رود. اقدامی درست ولی  دردناک و مسئولانه این است که مالیات ها را افزایش و هزینه های دولت را کاهش دهیم از جمله حذف هزینه های غیر ضروری و  اتلاف منابع با هدر دادن آن برای هزینه های غیر ضروری بسیار مهم است که در صورت تحقق  به ذخایر نقدی کشور اضافه میشود.

۲- نادیده گرفتن پیامدهای بلند مدت مبادلات مالی

تعداد اندکی از دولت ها برنامه مالی بلندمدت واقعی و تحقق پذیر دارند و حتی تعداد کمی از آنها بودجه چند ده ساله دارند. بسیاری حتی نیازی به تحلیل مالی قوانین پیشنهادی ندارند. این امکان را برای برخی که با تقاضاهای فوری برای افزایش دستمزد مواجه هستند، فراهم کرده است تا با افزایش مزایای بازنشستگی با هزینه‌های بلندمدت ناپایدار، حوزه‌های انتخاباتی را مدیریت کنند. دولت‌های نیز هستند که از چشم‌انداز خصوصی‌سازی برای واگذاری دارایی‌ها به‌عنوان راهی برای دریافت سریع پول نقد شیفته میشوند، اقدامی که برخی آن را نسخه دولتی وام‌های نابخردانه می‌دانند.

۳- تحمل بیش از حد عدم النفع

یکی از دلایلی که تامین مالی از محل انتشار أوراق خزانه و  أوراق مشابه با پشتوانه دارایی را برای دولت‌ها جذاب کرده است، این است که بسیاری از آن‌ها با سرمایه‌گذاری عمومی بیش از توانشان توانسته اند تا منابع را بسوزاند و به دلیل ضعف در پاسخگویی، کسی عدم النفع را محاسبه نمیکند. اغلب پروژه های توسعه ای که توسط دولتها تامین شده سالیان طولانی است که به بهره برداری نمیرسد . اگر درآمدهای  مالیاتی برای بازپرداخت  پروژه ها محقق نشود، دولت ها باید مابه التفاوت را از بودجه عمومی خود به دارندگان اوراق بپردازند – وعده ای که برای برخی که نمی توانند ریسک واقعی را تحمل کنند، بار شرم آوری تلقی می شود.این مسئله وابسته به صرفه جویی های لازم به مقیاس اقتصاد است. اگر پروژه ای خوب پیش نرود، آیا  صرفه جویی مقیاس آن برای دولت مقرون به صرفه است؟چه کسانی این عدم االنفع خواب سرمایه را برآورد میکنند. به نظر میرسد که نظام مالی کشور هم معطل این خواب عظیم سرمایه و پایین آمدن ظرفیت اقتصادی کشور به دلیل معطل ماندن و اتلاف منابع است.

۴. استفاده نادرست از یک ثروت باد آورده موقت

استفاده نادرست از یک ثروت باد آورده موقتی گناهی است که بسیاری از دولت ها مرتکب می شوند، در حالی که دولتها تصور میکنند که روزهای خوبشان هرگز به پایان نمی رسد نفرین اقتصادی سربلند میکند . هر رونق اقتصادی با یک رکود همراه است، اما مقامات منتخب اغلب وسوسه می‌شوند که پول خرج کنند که گویی این درست نیست و از مازادهای موقت در سال‌های به‌ویژه خوب برای پوشش هزینه‌های تکراری که در سال‌های بد باید پرداخت کنند، استفاده می‌کنند. وقتی رکود فرا می رسد، پولی برای تامین این هزینه ها وجود ندارد. مقامات  دولتی و محلی بارها و بارها وارد این موضوع می شوند. آنها تصمیمات بسیار سخاوتمندانه ای را در رأس یک بازار صعودی می گیرند، به جای اینکه تشخیص دهند در کجای چرخه اقتصادی هستند.

۵. افزایش تعهدات مستمری صندوقهای بازنشستگی

جدی ترین تهدید برای برخی از برنامه های بازنشستگی دولتها عدم تمایل مزمن قانونگذاران به کمک به آنچه برای حفظ بودجه کامل برنامه ها ضروری است بوده است. مطمئناً، بسیاری از دولت‌ها در طول رکود از پرداخت‌های  بازنشستگی صرف‌نظر کردند یا آن را کاهش دادند اما برخی کشورها این کار را برای سال‌های قبل از رکود انجام می‌دادند و امروز نیز به انجام آن ادامه می‌دهند. هر چه آنها بیشتر به تاخیر بیفتند، بدهی بلندمدت بزرگتر می شود.

۶. پیش بینی های غیر واقعی مالی

هر بودجه یا سند مالی برنامه ریزی شده باید با برخی مفروضات در مورد نرخ بهره ای که در پرتفوی سرمایه گذاری شده یا نرخ های تسعیر ارزی که به دست می آید شروع شود. گاهی اوقات بسیار وسوسه انگیز  است که این فرضیات را فراتر از آنچه اقتصاد معقول می تواند توجیه کند، گسترش دهیم. مثلاً در کشور ما معمولاً یکسری مفروضات برای تورم، نرخ ارز و نرخ بهره پیش بینی میکنیم که هرگز محقق نخواهد شد.مثلاًبرخی از صندوق‌های بازنشستگی هنوز کل بدهی‌های خود را بر مبنای بازده سرمایه‌گذاری سالانه مورد انتظار بیش از تورم و نرخ های بازده واقعی جاری قرار می‌دهند، رقمی که بر فرمول مورد استفاده در تعیین میزان مشارکت دولت‌ها در هر سال تأثیر می‌گذارد. این بدان معناست که سطح بودجه بازنشستگی پایین تر از سطحی است که بیشتر مردم ممکن است آنرا محتاطانه بدانند و مورد هدف قرار می دهند. به طور مشابه، بودجه ای که از یک جریان درآمد ناپایدار مانند مالیات بر فروش انتظاری بالایی پیش بینی میشود ، در هر سال در صورت رکود اقتصاد، می تواند به بی اثر شدن  بودجه و سوزاندن منابع منجر شود.

۷- نادیده گرفتن تراز های مالی

ردیابی پولی و چکهای برگشتی در کنار پرونده های تکرارشونده حقوقی در کل اقتصاد دریچه مهمی برای سیاستگذاری مالی است که بفهند در کدان چرخه از اقتصاد ایستاده اند. به نظر میرسد که این رویکرد بدیهی ترین توصیه در جهان اقتصاد است. همچنین به نظر میرسد در حسابداری مالی شرکتهای دولتی، که راه‌های مختلفی برای ثبت و شناسایی درآمدها وجود دارد، ضعف کنترل‌های داخلی و عدم اجرای أصول حاکمیت شرکتی می‌تواند منجر به زیان‌های هنگفتی شود. دولت ها می توانند ردیابی میزان پولی که در واقع در یکی از حسابهای های ویژه خود بدهکار هستند را از دست بدهند یا نظارت داخلی سهل‌انگیز می‌تواند منجر به این شود که انتخاب‌های مالی ضعیف تا زمانی که خیلی دیر نشده، علامت‌گذاری نشوند.

به هر ترتیب ، در این مقاله درباره هفت گناه کبیره دولتها در حوزه مدیریت مالی عمومی اشاره شد تا شاید در یک دوره زمانی مناسب بتوانیم در چرخه هایی که ایستاده ایم تصمیمات بهتری اتخاذ کنیم.

فاجعه تورم گالوپی :چگونگی و چرایی آن؟

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

هشتم دی ماه ۱۴

مقدمه

سالهای طولانی است که اقتصادما با یک بیماری حاد بنام تورم رنج می برد و اخیراً شکل به تورم گالوپی تغییر رفتار داده است. چندین مرتبه است که دولتهای مختلف سعی در کنترل تورم و تک رقمی نمودن آن نموده اند اما این بیماری اقتصادی هرگز درمان نشده و چون بلایی مهلک در حال از بین بردن بنیان های مالی و پس اندازهای مردم شده است.

ابر تورم چیزی است که در اصطلاح عامیانه می توان آن را معادل اقتصادی روز قیامت نامید.جوامع مدرن  طی قرن گذشته،بیش از گذشته های دورتر به داشتن تورم در زندگی روزمره خود عادت کرده اند و این عادت عمدتاً از زمانی که جهان در «کنفرانس برتن وودز» از استاندارد طلا خارج شد و تقریباً همه کشورهای جهان ارزهای فیات را به عنوان اساس سیستم پولی خود پذیرفتند نهادینه شد.

دیدگاه عجیب این است که تورم محصول جانبی بی ضرر سیستم پولی نظام مدرن اقتصادی است. همان‌طور که برخی اقتصاددانان رادیکال توصیف می‌کنند، تورم، همان رشد «بی‌ضرر» استروئیدها است وچیزی نیست جز نتیجه افزایش نرخ ها برای چندین سال متوالی.

 با این حال،ابر تورم یادآور تلخ ترین شرایط است و نشان میدهد که چگونه تورم می تواند سیستم پولی یک کشور را ویران نموده و یک شبه به سقوط کامل آن منجر شود. در این مقاله نگاهی به این پدیده جالب خواهیم داشت. 

ابر تورم یا تورم گالوپین؟

تعریف اقتصادی ابر تورم بر حسب درصد و ارقام تعریف شده است. خواندن این تعریف جالب است، اما برای افراد معمولی مانند اعداد بزرگ به نظر می رسند. یک فرد معمولی قادر به درک معنای واقعی تورم نیست تا زمانی که از وی خواسته شود صحنه های زیر را تصور کنند:

  • سناریویی را تصور کنید که در آن رفتگری خیابان ها را جارو می کند  و با آشغال های روی زمین از جمله اسکناس های ارز را برخورد کند! اسکناس های دلاری و پوندی که انگار بی ارزش هستند در خیابان افتاده اند. رفتگر این اسکناس ها را نمی‌دزد و فرار نمی‌کند زیرا این اسکناسها واقعاً بی‌ارزش هستند. او بی سر و صدا خیابان ها را جارو می کند، میلیون ها دلار را در زباله ها دور می ریزد و به  تپه های زباله منتقل میکند!
  • زنی را تصور کنید که در زمستان سعی می کند خانه خود را گرم نگه دارد.. معمولا مردم برای روشن نگه داشتن آتش از چوب یا روزنامه های قدیمی استفاده می کنند. دنیایی را تصور کنید که در آن زنی از اسکناس برای روشن نگه داشتن آتش استفاده می کند. آنها آنقدر بی ارزش هستند که زن احساس می کند اگر بتواند خانه اش را با سوزاندن میلیون ها دلار گرم کند، یک معامله خوب به دست آورده است!

اکنون، یک بار دیگر جمله “نابودی کامل سیستم پولی” را بخوانید و درک کنید که وقتی این سرطان اقتصادی یعنی ابرتورم  همه جا را ویران می کند، دنیا به این شکل به نظر می رسد. چیزی به نام “زندگی عادی” در دوره تورم ابری وجود ندارد. همه چیز در مورد زندگی عجیب و غیر واقعی نگریسته می شود.

ابرتورم  که بیش از حد عادی تورم های جهان حاضر است بسیار نادر است. در سال ۲۰۲۲، ایالات متحده تورم افزایش یافته را تجربه کرد. از ماه مه ۲۰۲۲، قیمت‌های مصرف‌کننده حدود ۸ درصد نسبت به سال گذشته افزایش یافته است. اگرچه این افزایش نگران‌کننده است و در واقع عواقب جدی برای بسیاری از آمریکایی‌ها داشته است، اما فاصله زیادی با  ابرتورم دارد.. بدترین حالت تورم که به عنوان تورم گالوپ شناخته می شود، قیمت ها را ۱۰ درصد یا بیشتر در سال افزایش می دهد.

انواع مختلفی از تورم وجود دارد که بر اساس شکل و رفتار و علل تورم متفاوت است.

  • تورم فرار[۱]
  • تورم انفجاری[۲]
  • تورم افراطی[۳]
  • تورم سخت[۴]
  • تورم جهشی[۵]

تورم جهشی یا گالوپ[۶]

تورم جهشی یا گالوپی (یا تورم جهنده) تورمی است که با سرعتی سریع (نرخ سالانه دو رقمی یا سه رقمی)، شاید فقط برای یک دوره کوتاه توسعه می یابد. چنین شکلی از تورم برای اقتصاد خطرناک است زیرا بیشتر طبقات متوسط و کم درآمد جمعیت را تحت تأثیر قرار می دهد. نکته مهم این است که تورم جهنده می تواند باعث رکود اقتصادی شود با این وجود، تورم تاخت و تاز همچنان می تواند با رشد واقعی اقتصادی همراه باشد.

تورم گالوپ با نرخ‌های رشد قیمت مشخص می‌شود که بالاتر از نرخ‌های تورم متوسط (خزنده) است، اما نرخ تورم جهنده کمتر از نرخ‌های ابرتورم است. به دلیل اینکه فرآیندهای تورمی در انواع مختلف سیستم های اقتصادی، خود را متفاوت نشان می دهند، هیچ پارامتر کاملاً تعریف شده ای برای تورم گالوپ وجود ندارد. به عنوان یک قاعده، تورم گالوپ به عنوان افزایش قیمت بین ۱۰-۱۰۰٪ در سال شناسایی می شود. گاهی اوقات محدودیت های دیگری وجود دارد (۱۰-۵۰٪ یا ۲۰-۱۰۰٪). پل آ. ساموئلسون تورم گالوپ را به ۲۰۰ درصد در سال محدود کرده است.

از دیدگاه اقتصاد کلان، علل این نوع تورم را می توان به مسایل پولی (نتیجه یک سیاست پولی ناکارآمد)، ساختاری (تغییر در نظام اقتصادی) و خارجی (تأثیر دولت های خارجی) تقسیم کرد.

از این عوامل میتوان به افزایش شدید عرضه پول بدون تضمین بدون افزایش متناسب در عرضه کالا و خدمات؛ نظامی کردن اقتصاد با افزایش هزینه ها برای نیروهای مسلح با انجام عملیات نظامی یا بی ثباتی عمومی وضعیت سیاسی همراه است.

بر خلاف تورم متوسط، مدیریت تورم گالوپینگ برای مقامات پولی به طور فزاینده ای دشوار است، زیرا این نوع تورم دائماً به شاخص بندی مناسب دستمزدها (و سایر مزایا) و اقداماتی برای مهار قیمت ها نیاز دارد. یکی از ویژگی های تورم گالوپ، ریسک های بالای مرتبط با تثبیت قراردادها به قیمت های اسمی است. در قراردادها یا باید افزایش قیمت قید شود یا با ارز خارجی ثابت تنظیم شود. به عنوان مثال، در روسیه، در طول دوره تورم گیج کننده دهه ۱۹۹۰، قیمت کالاها و خدمات اغلب به دلار آمریکا تعیین می شد.

علل تورم بیش از حد

ابر تورم دو علت عمده دارد: افزایش عرضه پول و تورم کششی تقاضا. مورد اول زمانی اتفاق می افتد که دولت یک کشور شروع به چاپ پول برای پرداخت هزینه های خود می کند. با افزایش عرضه پول، قیمت ها مانند تورم معمولی افزایش می یابد.

علت دیگر، تورم کشش تقاضا است که زمانی رخ می دهد که افزایش تقاضا از عرضه پیشی گرفته و قیمت ها را بالاتر می برد. این  اخلال می تواند به دلیل افزایش مخارج مصرف کننده و رشد اقتصاد، افزایش ناگهانی صادرات یا هزینه های بیشتر دولت اتفاق بیفتد.

این دو اغلب دست به دست هم می دهند تا تورم بصورت ناشناخته ولی کاملاً محسوس تولید شود.. به جای محدود کردن عرضه پول برای توقف تورم، دولت یا بانک مرکزی ممکن است به چاپ بیشتر پول ادامه دهند. با کاهش بیش از حد ارز در کشورها، قیمت ها نیز ممکن است سر به فلک  بکشد. هنگامی که مصرف کنندگان متوجه می شوند که چه اتفاقی می افتد، انتظار دارند تورم تداوم یابد. آنها اکنون بیشتر خرید می کنند تا بعداً قیمت بالاتری نپردازند. این تقاضای بیش از حد تورم را تشدید می کند. حتی بدتر است که اگر مصرف کنندگان کالاها را ذخیره کنند و کمبود ایجاد کنند.

عواقب ابر تورم

اکنون از آنجایی که ما کمی در مورد معنای واقعی ابر تورم می دانیم، بیایید به عواقبی که ابر تورم می تواند در زندگی روزمره ما ایجاد کند نگاه کنیم:

  • افزایش قیمت روزانه: ابر تورم محصول دوره ای است که اعتماد در آن کمبود فراوان دارد. همه می خواهند قبل از اینکه پول ارزش خود را از دست بدهد، اقلام ضروری خود را بخرند. به همین دلیل است که همه مردم به محض دریافت پول خود برای خرج کردن آن عجله می کنند و باعث افزایش شدید قیمت ها می شود. در بدترین موارد ابر تورم، قیمت ها هر چند ساعت دو برابر شده است.
  • پرداخت روزانه دستمزد: از آنجایی که قیمت کالاها روزانه در حال افزایش است، مزدبگیران برای دریافت دستمزد خود تا پایان ماه یا هفته منتظر نمی مانند. آنها می خواهند حقوقشان هر روز به آنها پرداخت شود. بسیاری از کسب‌وکارها باید تعطیل شوند، زیرا جریان نقدی لازم برای حفظ آن را ندارند و مشکل را پیچیده‌تر می‌کند!
  • خرابی سیستم پولی: در اکثر موارد سیستم پولی به طور کامل از هم پاشیده می شود. برای یک دوره موقت، ملت به استاندارد طلا متوسل می شود. بعداً معمولاً بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول دخالت می کنند و نوعی ارز را برای تثبیت سیستم معرفی می کنند. معمولاً برای این منظور از ارزهایی مانند دلار و پوند استرلینگ استفاده می شود.
  • پس انداز از بین می رود:از آنجایی که پول مازاد زیادی ایجاد می شود، مقدار پول موجود در بانک ارزش خود را از دست می دهد. فرقی نمی کند یک میلیارد دلار یا یک دلار در یک حساب بانکی وجود داشته باشد. در صورت ابر تورم ارزش آنها یکسان است یعنی صفر!
  • ارزهای اصلی در بحران: یکی دیگر از تصورات غلط رایج این است که تورم شدید تنها بر اقتصادهایی که در حال نزول هستند یا اقتصادهایی که بد مدیریت می شوند تأثیر می گذارد. این  تمامی حقیقت نیست اولین مورد واقعی شناخته شده ابر تورم در امپراتوری روم مشاهده شد و زمانی شروع شد که امپراتوری در راس آن بود و کل سیستم را به زیر انداخت. موارد بسیار بیشتری در تاریخ ثبت شده  و وجود داشته است که در آن امپراتوری های بزرگ توسط تورم فوق العاده سقوط کرده اند.

اگر به سناریوی کنونی نگاه کنیم، تقریباً تمام ارزهای جهان یعنی دلار، پوند، ین و فرانک سوئیس به طرز خطرناکی به یک مارپیچ ابر تورمی نزدیک شده اند. حتی دور از ذهن نیست که فکر کنیم یک یا همه این ارزها به زودی با یک بحران بزرگ روبرو خواهند شد.

همانطور که هر ابرتورم “ملیت” خود را دارد، برنامه های تثبیت نیز از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. با این حال، حداقل چندین دوره اصلی تورم و تثبیت، هشت عنصر زیر را به اشتراک گذاشته است تا دردهای تورمی را درمان کرد.

  • اصلاح ارز: یک تغییر واحد پولی ساده یا تغییر کامل واحد پولی، که دومی ممکن است مقادیر معینی از اسکناس‌های قدیمی‌تر و «استفاده نشده» را حذف و به دولت کمک کند شهرت جدیدی ایجاد کند.

  • افزایش نرخ بهره: حرکتی ضروری برای ایجاد نرخ های بهره واقعی مثبت، در نتیجه بازگرداندن کار صنعت بانکداری داخلی و بازارهای مالی، و در نتیجه بهبود بیشتر شرایط برای استقراض دولت.

  • بازگرداندن قابلیت تبدیل ارز و ثبات نرخ مبادله: اقدامی مهم برای ایجاد یک لنگر باثبات برای  تقویت اعتماد عمومی به ارز و گاهی اوقات یک ارز جدید. قابلیت تبدیل که قبلاً اغلب به طلا یا نقره لنگر زده می شد، از اواسط قرن بیستم به ارز تبدیل شده است. دولت ممکن است برای حفظ قابلیت تبدیل ارز به منابع مالی قابل توجهی نیاز داشته باشد.

  • ریاضت مالی بر اساس تراز بودجه: عاملی کلیدی است که به اعتقاد بسیاری برای موفقیت  به برنامه تثبیت و خاتمه سیاست پولی انبساطی ضروری است. با این حال ممکن است باعث عقب‌گردی کوتاه‌مدت در تولید و اشتغال شود. مقاومت اجتماعی شدید در برابر ریاضت مالی همیشه ظاهر می شود. منابع مالی و اجتماعی ناکافی ممکن است باعث شکست ریاضت مالی شود.

  • ایجاد استقلال بانک مرکزی: اصلاحی نهادی که باید اعتماد عمومی را به سیاست دولت به میزان قابل توجهی افزایش دهد و انتظارات تورمی را به میزان قابل توجهی کاهش دهد. حرکتی که اثرات مثبت آن در بلندمدت بیشتر از کوتاه مدت است.

  • کمک بین المللی: یک عامل مهم در افزایش شانس موفقیت برنامه تثبیت است. اغلب، منابع مالی جدید با شرایطی به دست می‌آیند که ممکن است کشور دریافت‌کننده به طور کامل از آن استقبال نکند.

  • کنترل قیمت: اغلب یک معیار سیاست گذاری بحث برانگیز است که در محدوده پوشش، مدت زمان اعمال، و روش اجرا از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. لیبرال ها آن را به عنوان یک مصلحت زمانی می بینند که تمایل دارد اثرات تحریفی داشته باشد، و محافظه کاران آن را به فرصتی تبدیل می کنند که دائماً به سمت یک سیستم اقتصادی برنامه ریزی شده تغییر کند.

  • اصلاحات ساختاری: اصطلاحی مبهم که شامل تنوع زیادی از تغییرات نهادی – از اصلاحات اساسی مالیات گرفته تا آزادسازی و خصوصی سازی شرکتها – که ممکن است مکمل یا موثر بر ریاضت مالی باشد.

رابطه تورم و دولت

رابطه بین تورم و موضع دولت در قبال این موضوع مملو از ابهام و سردرگمی است . حدس و گمان های زیادی وجود دارد که می گوید دولت یار مردم در برابر تورم است و می خواهد به هر قیمتی از آن جلوگیری کند. در عین حال، حدس‌های اقتصادی متعددی وجود دارد که دقیقاً خلاف آن را بیان می‌کند، یعنی دولت اتحادی برای کنترل تورم در جهت محافظت مردم ندارد. بلکه دولت از تورمی که مردم عادی از آن رنج می برند سود می برد.

این دیدگاه های متضاد ممکن است فرد جدیدی را که سعی در مطالعه موضوع دارد سردرگم کند. از این رو، مهم است که قبل از رسیدن به نتیجه، به بحث پرداخته شود و نکات موافق و مخالف در نظر گرفته شود. این مقاله سعی خواهد کرد همین کار را انجام دهد.

افسانه: دولت در تلاش برای کنترل تورم

اگر روزنامه‌ها، کتاب‌های اقتصادی تجویز شده و رسانه‌های عمومی را باور کنیم، دولت واقعاً سخت تلاش می‌کند تا تورم را کنترل کنند. به نظر می رسد این اولویت اول دولت است و منابع عظیمی برای مهار معضل تورم هزینه می شود. در قالب یک تئوری قابل قبول در اقتصاد،  این باور وجود دارد که دولت با هماهنگی بانک مرکزی تصمیمات سیاست پولی یعنی افزایش و کاهش نرخ بهره را با هدف ارائه حداکثر سود به توده ها اتخاذ می کند. با این حال، باید نتیجه همه این تلاش ها را نیز در نظر گرفت. کشورهای سراسر جهان در قرن گذشته تورم بی سابقه ای را تجربه کرده اند. دلار آمریکا در قرن گذشته ۹۴ درصد از قدرت خرید خود را از دست داده است. سایر ارزهای اصلی مانند پوند استرلینگ، یورو، ین ژاپن و غیره همگی تحت تأثیر تورم شدید در حال چرخش هستند.

در حالی که قبلاً  در سراسر بیشتر کشورهای جهان برای یک فرد بزرگسال شاغل می‌توانست درآمد کافی برای تأمین زندگی یک خانواده تامین شود، امروزه برای زوج‌های کارگر نیز تأمین مخارج زندگی بسیار دشوار است!

اگر دولتها واقعاً تمام این منابع را برای کنترل تورم هزینه می کنند، کار بسیار ضعیفی انجام می دهند زیرا نتایج ناگوار بوده است. تورم سال به سال در حال افزایش بوده است و مردم عادی علیرغم تلاش روزافزون خود در طول اعصار فقیرتر میشوند.

واقعیت: دولت به عنوان عامل تورم

نظریه مخالف بیان می کند که دولت در واقع عامل تورم است. این مطالعه توسط اقتصاددانان بنیاد گرا یا طیف اصلی اقتصددانان پذیرفته نشده است، اما شواهد تجربی دقیقی برای اثبات این نظریه ارائه می شود. مطالعات نشان داده است که در جوامع باستانی که در آن دولت حق انحصاری ضرب سکه و تنظیم ارزش آن را نداشت، تورم وجود نداشت یا بسیار کمتر بود. با افزایش مداخله دولت در سیستم پولی، تورم نیز افزایش یافت. برای درک بهتر این موضوع، اجازه دهید مورد زیر را در نظر بگیریم:

تورم: غیرممکن بدون دخالت دولت

فرض کنید فقط ۱۰۰ دلار در اقتصاد وجود داشت و این ۱۰۰ دلار به طور مساوی صرف خرید چهار نوع کالا ی A، B،  C و D. میشود که ۲۵ دلار برای مصرف هر کالا در دسترس خواهد بود.

حال، اگر در قیمت کالای A تورم وجود داشت، فرض کنید اقتصاد باید ۳۰ دلار برای کالای A خرج کند اما کل پول در سیستم پولی ۱۰۰ دلار باقی می ماند و مردم مجبور می شوند مصرف B، C را کاهش دهند. یا کالاهای D برای جبران افزایش قیمت A شود.

این بدان معنی است که ب A بعنوان کالا برتر تورم را تجربه خواهد کرد. با این حال، سایر کالاها کاهش تورمی به همان اندازه را تجربه خواهند کرد و اقتصاد به طور کلی تحت تأثیر قرار نخواهد گرفت.

نکته ای که در اینجا به آن اشاره می شود این است که قیمت همه کالاها در اقتصاد تنها و تنها در یک شرایط، یعنی ایجاد پول بیشتر، می تواند همزمان افزایش یابد.اگر پول موجود در سیستم از ۱۰۰ دلار به ۱۲۰ دلار افزایش یابد، قیمت همه کالاها به طور همزمان افزایش می یابد. این وضعیت امروزی و همان چیزی است که ما معمولاً از آن به عنوان تورم یاد می کنیم.

علت واقعی: افزایش مقدار پول

حال، از آنجایی که متوجه شدیم که افزایش مقدار پول علت اصلی تورم است، واضح است که سؤال بعدی این است که چه کسی این مقدار خلق پول را کنترل می کند؟ پاسخ به این سوال این است که دولت  کنترل می کند!

از این رو، در حالی که در روزنامه ها و مجلات ممکن است بخوانید که دولت در تلاش برای کنترل تورم است، واقعیت این است که آنها تنها کسانی هستند که قدرت ایجاد آن را دارند. از این منظر می توان گفت که دولت خود در حال ایجاد تورم است و بعداً این توهم را ایجاد می کند که سعی در مبارزه با آن دارد. بدیهی است که این مثالها یک ساده سازی بیش از حد عوامانه اس. عوامل دیگری نیز مانند مفهوم سرعت گردش پول که توسط اقتصاددان برجسته دکتر میلتون فریدمن مطرح شده است وجود دارد که دقیقاً تحت کنترل دولت نیست. با این حال به زعم فریدمن(پدر نظریه مقداری پول و دولت به عنوان مهترین عامل تورم) در بیشتر موارد، دولت نقش بزرگی در ایجاد تورم دارد.

تعریف تورم

تعریف تورم در طول اعصار گذشته دستخوش تغییرات ظریفی شده است. اقتصاددانان قبلاً تورم را به روشی خاص تعریف می کردند، اکنون آن را کمی متفاوت تعریف می کنند. اگرچه تغییر در تعریف ممکن است بی ضرر و بی اهمیت به نظر برسد، اما در واقعیت اینطور نیست.تغییر تعریف پارادایمی را که از طریق آن به مشکل تورم رسیدگی می کنیم کاملاً تغییر داده است و بنابراین اقداماتی را که معمولاً برای کنترل آن اتخاذ می کنیم تغییر داده است. در این جا به تعریف قدیمی و تعریف جدید می پردازیم، و متوجه می شویم که چرا این تفاوت بی اهمیت نیست و چرا اهمیت دارد.

تعریف قدیمی

اقتصاددانان قدیمی تورم را افزایش مصنوعی در عرضه پول در یک اقتصاد تعریف میکردند.در واقع اصطلاح تورم از استعاره بادکنک باد شده ای گرفته شده است که بزرگ به نظر می رسد اما هیچ ماده ای در آن وجود ندارد. بنابراین تورم صرفاً یک پدیده پولی بود.اقتصاددانان قدیمی اشاره  میکردند که افزایش قیمت ها نشانه و اثر تورم است. به تفاوت توجه کنید، افزایش قیمت ها اثر بود و نه روشی که تورم را تعریف میکرد.

تعریف جدید

اقتصاددانان عصر جدید تورم را به عنوان “افزایش مداوم سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات” در سراسر اقتصاد تعریف می کنند. برای یک فرد معمولی، ممکن است به نظر برسد که این دقیقا همان چیزی است که در بالا نوشته شده است. با این حال، یک تفاوت بزرگ وجود دارد. به تغییر ماهیت آن توجه کنید. افزایش مصنوعی عرضه پول به وضعیت افزایش قیمت ها.  منجر میشد ولی اقتصاددانان عصر جدید به افزایش عرضه پول با اصطلاح دیگری به نام تورم پولی اشاره می‌کنند، در حالی که وقتی از کلمه تورم در اصطلاح رایج استفاده می‌کنند، معمولاً از آن به معنای تورم قیمتی یاد میشود. بنابراین تغییر در تعریف در جایی ظریف یا بی اهمیت نیست. در عوض، پیامدهای این تغییر تعریف بر نظریه تورم بسیار زیاد است.

هدف از یک تعریف مناسب

هدف از تعریف این است که به خواننده کمک کند تا یک وضعیت معین را به طور واضح شناسایی کند. تعریف تغییر یافته از تورم نتوانست این هدف را برآورده کند .اگر تورم را افزایش قیمت ها تعریف کنیم، قیمت ها در واقع به دلیل تعدادی از عوامل افزایش می یابد. برخی از این عوامل ممکن است مشروع باشند در حالی که بقیه ممکن است مشروع نباشند. به عنوان مثال، اگر افزایش قیمت ها به دلیل انسداد طرف عرضه و سایر مسائل لجستیکی باشد، بانک مرکزی نمی تواند برای کاهش این افزایش قیمت اقدامی انجام دهد.

علت در مقابل معلول

همچنین، تعریف باید در مورد علت و معلول پدیده مشاهده شده روشن باشد.

  • یک اثر یا علامت چیزی است که به کاربر کمک می کند وجود پدیده را شناسایی کند، یعنی در تعریف مشکل کمک می کند.
  • از سوی دیگر یک علت آن چیزی است که باید اصلاح شود تا مشکل ریشه کن شود، یعنی به ایجاد راه حل کمک کند. پایداری معلول بستگی به این دارد که چگونه به طور دائمی علت مزاحم از بین رفته باشد.

تعریف تورم این دو را با هم مخلوط می کند. بر اساس تعریف جدید، افزایش قیمت ها علت و همچنین اثر تورم است.تعریف تورم به این گونه، علت واقعی را مبهم می کند. به همین دلیل است که هر مطالعه ای در مورد تورم امروزی باید ابتدا با رفع این سردرگمی ناشی از تعریف آغاز شود.

مثال تاریخی

تورم به عنوان یک پدیده دائمی وجود داشته است. قبلاً از آن به عنوان افول نیز یاد می شد و صرفاً به این معنا بود که دولت با حذف طلای خالص و افزودن فلزات ارزان‌تری مانند برنز و مس به جای آن، ارزش سکه‌ها را کاهش می‌دهد. از آنجایی که محتوای طلای سکه ها کاهش یافت، در روزهای بعد نیاز به چنین سکه هایی برای خرید بیشتر و بیشتر شد. در اینجا نیز تورم مصنوعی عرضه پول علت و افزایش قیمت ها صرفاً اثر این سیاست بود. بنابراین در این صورت اگر علت را افول دولت تعریف کنیم، می‌توانیم برای پیشگیری از علت و در نتیجه به طور کامل از مشکل پیشگیری کنیم. از سوی دیگر، اگر افزایش قیمت ها را به عنوان یک علت تعریف کنیم، در یک حلقه بن بست گیر کرده ایم. علت به نظر می رسد معلول و معلول به نظر می رسد علت است. در پایان به نظر می‌رسد که این یک پیش‌گویی پیچیده خود تحقق‌بخش است، در حالی که در واقعیت فقط یک رابطه علت و معلولی ساده است.

خطرات تورم بیش از هر زمان دیگری در سراسر جهان ظاهر شده است. زیرا برای اولین بار در تاریخ جهان، همه کشورها دارای ارز فیات هستند. این به این معنی است که آنها این قدرت را دارند که به طور همزمان بدون کنترل مانند بادکنک باد شوند تا زمانی که کل سیستم از کار بیفتد.

تثبیت قیمت: یک رویکرد معیوب

تعریف نادرست از تورم، آسیب های زیادی را به کشورهای امروزی و همچنین اقتصاد آنها وارد کرده است. با این حال، یکی از بزرگترین مشکلات ایجاد شده توسط این اطلاعات غلط، سیاست تثبیت قیمت است. تثبیت قیمت ها یک سیاست معیوب و شکست خورده است که باعث شده است مالیات دهندگان میلیاردها دلار ضرر کنند و دچار آشفتگی های عظیم شوند، زیرا دولت های بسیاری در سراسر جهان بارها و بارها تلاش کردند این سیاست را اجرا کنند.مطلقاً همه پیاده‌سازی‌ها با شکست‌های غم‌انگیزی همراه بوده‌اند.دلیل این امر نسبتاً ساده است، یعنی این سیاست دارای مبانی اقتصادی نامناسبی است. چرا؟ توضیح میدهیم.

تثبیت قیمت چیست؟ از آنجایی که تورم بر حسب افزایش قیمت ها تعریف می شود، بسیاری از دولت ها در سراسر جهان با ایده ای مبتکرانه آمدند. به سادگی می خواستند تورم را غیرقانونی  اعلام کنند! این دولت ها بر این باور بودند که می توانند واقعیت های بازار را از  طریق مجلس و ایجاد قوانین تعیین کنند. فرض کنید اگر برای یک سال مشخص، دولت قیمت یک کالای خاص را ۱۰۰ دلار تعیین کرد، فروش کالا به هر قیمتی بیش از ۱۰۰ دلار غیرقانونی خواهد بود. از نظر تئوری این باید تضمین می کرد که قیمت محصولات هرگز افزایش  نیابد . بنابراین دولت می تواند ادعا کند که تورم را تحت کنترل دارد. این سیاست ها به طور گسترده ای در بسیاری از کشورهای کمونیستی اجرا شده است. اعتقاد بر این بود که اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی دوم به طور گسترده از این سیاست تعیین قیمت استفاده کرده است.

مشکل تثبیت قیمت: بازار سیاه

تثبیت قیمت ممکن است در تئوری مشکل تورم را حل کند.اما هرگز در عمل حل نکرده است از طرفی در واقعیت، کشورهایی مانند اتحاد جماهیر شوروی زمانی که تثبیت قیمت‌ها اجرا می‌شد، تورم شدیدی را تجربه کردند. برعکس، تثبیت قیمت باعث ایجاد اختلال در زنجیره تامین عادی شد. بازارهای سیاه، کمبود مصنوعی و فساد ایجاد کرد. از این رو، اکثر دولت هایی که تثبیت قیمت را اجرا کردند، با مشکلات بیشتری نسبت به وهله اول مواجه شدند.

دلیل این امر نسبتاً ساده است. از نظر تئوری، اگر کنترل قیمت اعمال شود، یک فرد ممکن است برنج ۱۰۰ دلاری را به قیمت ۱۰۲ دلار خریداری نکند. با این حال، در زندگی واقعی، یک فرد گرسنه تصمیم می گیرد قانون کنترل قیمت ۱۰۰ دلاری را زیر پا بگذارد و کالاها را با هر نرخی که فکر می کند منصفانه است خریداری کند. از آنجایی که این معاملات در بازار سیاه اتفاق می افتد، گفته می شود که تثبیت قیمت، بازارهای سیاه زیادی را ایجاد می کند. همچنین، فروشندگان با این فرض که ممکن است در تاریخ بعدی قیمت بالاتری دریافت کنند، سعی می کنند حداکثر محصول را به بازار سیاه بریزند و در بازار عادی که قوانین کنترل قیمت در آن اعمال می شود، کمبودهایی ایجاد کنند.مثال معروفی که برای نشان دادن اثر تثبیت قیمت ارائه شد، مربوط به مخزن پر از آب است. هدف جلوگیری از سرریز شدن آب است. روش معمولی این است که شیر آب را که آب مخزن را تامین می کند، ببندید.از آنجایی که دیگر آب انباشته نخواهد شد، دیگر سرریز نخواهد شد. این رویکرد عقل سلیم است و معمولا استفاده می شود. با این حال، تثبیت قیمت به روشی متفاوت عمل می کند. تثبیت قیمت شیر ​​را نمی بندد. در عوض تحت این سیاست از کلاهک آهنی برای پوشش مخزن استفاده می کنید. شما معتقدید که از آنجایی که پوشش از آهن تشکیل شده است، از جریان آب جلوگیری می کند. این فرض بدیهی است که اشتباه است. دلیلش این است که وقتی مخزن پر شود و آب همچنان به جریان خود ادامه دهد، باعث می شود که روکش آهنی ترکیده و به هر حال بیرون بیاید!

علت باید اصلاح شود یا معلول؟

به طور کلی، تورم در ریشه خود ناشی از افزایش عرضه پول است. تا زمانی که عرضه پول در کشور رو به افزایش باشد، کنترل قیمت ها کارساز نخواهد بود. مثل این خواهد بود که همه پول را در جیب مردم بگذاریم و بعد از آنها بخواهیم آن را خرج نکنند.به جای حل علائم صرف تورم، تنها در صورتی می توان به راه حل واقعی دست یافت که مشکل از ریشه آن در نظر گرفته شود و علت آن غیرفعال شود.

بازار بر اساس قوانین اقتصادی اداره می شود. قوانین اقتصادی بر اساس بهترین اقدامی است که یک فرد در شرایط خاص می تواند انجام دهد.غیرقانونی کردن برخی رفتارها و خدف کردن آنها غیرممکن است. انجام این کار تنها به تولید ابزارهای دولتی بیشتر برای اجرای ممنوعیت و سایر اختلالات بازار منجر می شود که به هیچ وجه به رفاه اقتصاد نمی افزاید.

تورم: مالیات پنهان

اقتصاددانان ممکن است در مورد خیلی چیزها بحث کنند. با این حال، همه آنها در یک چیز اتفاق نظر دارند، یعنی بزرگترین دشمن اقتصادی ممکن که انسان عادی دارد تورم است. بسیاری از اقتصاددانان آن را خطرناک خوانده اند. قبلاً اعتقاد بر این نبود که تورم نوعی مالیات است. با این حال، در قرن بیستم، بر اساس بحث‌های میان اقتصاددانان، کم و بیش بر این موضوع توافق شد که تورم نوعی مالیات پنهان است . پنهان است زیرا ما نمی‌بینیم که جریان خروجی از جیب ما خارج می‌شود. با این حال، اگرچه ممکن است پول از جیب ما خارج نشده باشد، اما روح آن یعنی قدرت خرید قبلاً رفته است. بیایید از طریق این مقاله این مفهوم را با جزئیات بیشتری درک کنیم.

اجازه دهید با نقل قولی از یک اقتصاددان برجسته شروع کنیم. میلتون فریدمن، برنده جایزه نوبل، زمانی گفته بود:

تورم تنها شکل مالیاتی است که می‌توان بدون هیچ قانونی وضع کرد.

یعنی اگر  بخواهند از عوام هر نوع مالیات دیگری گرفته شود باید در مجلس مطرح شود و درباره اعتبار مالیات و اینکه آیا به درستی اخذ می شود، بحث شود. اما در مورد تورم اینطور نیست. تورم به هر دولتی این قدرت را می دهد که بدون اینکه کسی حتی یک سوال از آنها بپرسد، قدرت خرید پول شما را بگیرد. به دلایل واضح، این نوع قدرت در دست یک دولت فاسد مطلوب نیست. بیایید مکانیسمی را که با آن تورم برای بیرون کشیدن پول از جیب ما استفاده می شود، درک کنیم.

بیشتر دولت ها بیش از درآمد خود هزینه می کنند

دولت ها به با اخذ مالیات از ما پول می گیرند. دولت ها همچنین برخی از مشاغل مانند راه آهن را کنترل می کنند و از آن نیز درآمد کسب می کنند. بیشتر دولت‌های دنیا عادت دارند بیشتر از آنچه در می‌آورند پول خرج کنند. اکثر دولت‌ها در سراسر جهان برای چندین دهه با کسری بودجه مواجه هستند. در بسیاری از کشورها مانند ژاپن و کشورهای اروپایی، این کسری از تناسب خارج شده است. بنابراین، اگر یک دولت بیشتر از آنچه به دست می آورد، پول خرج کند، چگونه زنده می ماند.در اینجا گام های متداولی است که معمولاً می توان انجام داد.

گزینه شماره ۱: افزایش مالیات

گزینه اول نسبتاً ساده است. دولت بیش از آنچه که می کند هزینه کرده است. حال، برای پوشش کسری، باید دقیقا برعکس عمل کند، یعنی بیشتر از آن که خرج می کند، به دست بیاورد. این امر با افزایش مالیات قابل انجام است. اشکال متداول انجام این کار شامل آوردن کالاها و خدمات بیشتر در حوزه مالیات و همچنین افزایش نرخ جمع آوری کالاها و خدمات در حال حاضر تحت نظارت است. این گزینه به دلایل واضح بسیار محبوب نیست. عموم مردم دوست ندارند مالیات بدهند. هر دلاری که مالیات می پردازند، دلاری است که برای مصرف شخصی ندارند. نیازی به گفتن نیست که اگر دولتی اغلب از این جایگزین استفاده کند، برای مدت طولانی در قدرت نخواهد بود.

گزینه شماره ۲: ریاضت[۷]

برعکس این نیز صادق است. دولت می تواند به جای کسب درآمد بیشتر، میزان هزینه هایی را که در حال حاضر انجام می دهد کاهش دهد.به این نوع اقدام، اقدامات ریاضتی گفته می شود و این همان چیزی است که صندوق بین المللی پول در سنوات گذشته در تلاش برای مذاکره با دولت یونان بوده است. با کاهش هزینه ها، دولت ها می توانند بخشی از درآمد خود را پس انداز کرده و مالیات را بپردازند.

از آنجایی که پول زیادی از دولت صرف طرح های پوپولیستی مانند رفاه اجتماعی، سلامت و غیره می شود، کاهش این هزینه ها نیز اقدامی بسیار نامطلوب است و باعث می شود که دولت خیلی زود از قدرت خارج شود. اکنون، هر دو معیار عقل سلیم غیرقابل اجرا به نظر می رسند.این زمانی است که دولت گزینه سوم یعنی تورم را ابداع می کند.

گزینه شماره ۳: مالیات پنهان از طریق تورم

طبق گزینه سوم، دولت به طور موقت پول مورد نیاز برای تامین کسری مالی را از بازارهای استقراضی(مانند اوراق قرضه، اوراق خزانه ) می گیرد. بعداً وقتی سود و اصل بازپرداخت می شود، دولت این پول را چاپ می کند و آن را پرداخت می کند.این امر باعث رقیق شدن یعنی افزایش عرضه پول و کاهش ارزش پول در اختیار افراد دیگر می شود. اما بدهی دولت را بازپرداخت می کند!

وقتی پول بیشتری خلق می شود چه اتفاقی می افتد؟

پول جدید خلق شده ارزش خود را از پول قدیمی که در آن زمان در گردش بود، می گیرد بنابراین هر اسکناسی که چاپ می شود باعث کاهش ارزش سایر اسکناس های  قدیمی در سراسر جهان می شود. دولت در واقع پول را از جیب مردم بیرون آورده و بدهی خود را پرداخت کرده است. اثر آن کاملاً مشابه مالیات است اما رویه ایجاد آن کاملاً پنهان حواهد بود. هیچ گونه مالیات مستقیمی از سوی مردم به دولت پرداخت نمی شود در عوض، دولت ارزش پول در اختیار شهروندانش را پایین آورده است. این روش توسط توده های مردم خیلی قابل درک نیست بنابراین بحث زیادی در این زمینه وجود ندارد. این شیوه از خلق پول، به دولت ها اختیار می دهد که بدون کنترل هزینه ها راه را ادامه دهند و بعداً از طریق تورم برای جبران آن استفاده کنند!

در اینجا، مکانیسمی را مورد بحث قرار دادیم که با آن دولت‌ها در سراسر جهان می‌توانند از تورم به عنوان مالیات پنهان علیه مردم خود استفاده کنند. اکنون،  باید یک موضوع دیگر نیز درک شود، یعنی برای اینکه تورم رخ دهد، دولت طبق تعریف باید بیش از درآمدی که در مالیات دارد، پول خرج کند. این سیستم تنها در صورتی کار می کند که دولت کسری مالی داشته باشد، زیرا این بدهی انباشته است که می تواند با چاپ پول درآمدزایی کند. در صورت عدم وجود کسری مالی، چیزی برای کسب درآمد وجود نخواهد داشت.

در اینجا، برخی از برنامه‌هایی را که دولت‌ها در سراسر جهان انجام می‌دهند، فهرست کرده‌ایم. این برنامه ها به ندرت به اهداف مورد نظر خود می رسند. با این حال، آنها در نهایت باعث ایجاد بدهی هنگفتی می شوند که بعداً به تورم تبدیل می شود.

طرح های رفاهی

طرح‌های رفاهی مانند تأمین اجتماعی، مزایای بیکاری و طرح های سلامت در اکثر کشورهایی که این طرح‌ها را ارائه می‌دهند ورشکسته هستند. هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که پولی برای پرداخت تعهداتی که با وعده طرح های رفاهی به شهروندان خود ایجاد کرده است، داشته باشد. از این رو، اکنون هر زمان که مزایای این طرح‌های رفاهی سررسید شود، بسیاری از دولت‌ها صرفاً این پول را در کوتاه‌مدت وام می‌گیرند و در بلندمدت از این بدهی پولی می‌گیرند، یعنی با ایجاد پول جدید، آن را پرداخت می‌کنند. با توجه به این واقعیت که طرح‌های رفاهی در اکثر کشورهای توسعه‌یافته دارای بودجه‌های هنگفتی هستند، به راحتی می‌توان فهمید که چرا این امر می‌تواند عامل تورم عظیم در آینده نزدیک باشد!

مشاغل غیرمولد

مشاغل غیرمولد مانند طرح‌های رفاهی باعث تخلیه منابع عمومی می‌شوند. در کشورهایی مانند یونان، نیمی از جمعیت در سن کار در مشاغل دولتی مشغول بودند و بسیاری از این مشاغل کاملاً غیرمولد بودند. دلیل وجود این مشاغل این بود که دولت در روزهای قبل از انتخابات در قبال اخذ رای قول وجود این مشاغل را داده بود. ناگفته نماند که که این مشاغل ارزش افزوده ای ندارند، اما باید دستمزدها پرداخت شود و این پرداختها، دیر یا زود به انباشته شدن انبوه بدهی ها منجر می شود و دیر یا زود به تورم کمک می کند.

کمک های مالی

کمک های مالی یک پدیده نسبتاً جدید است. زمانی که دولت ایالات متحده به بانکداران و سایر شرکت ها ۷۰۰ میلیارد دلار پرداخت کرد تا از کسب و کارشان محافظت کنند، آنها در کانون توجه قرار گرفتند. این پول به عنوان وام از سوی دولت داده شد و انتظار می رفت بازپرداخت شود.

اکنون، از این اخبار ممکن است به نظر برسد که دولت ایالات متحده از پول نقد مازاد بر پول خود پر شده و ۷۰۰ میلیارد دلار به این شرکت ها پرداخت کرده است. در واقعیت اینطور نیست! در واقع، خود دولت آمریکا باید روزانه ۲ میلیارد دلار وام بگیرد، در غیر این صورت وجود نخواهد داشت. از این رو تمام پولی که به شرکت ها پرداخت می شود بیشتر به کسری مالی اضافه می کند و وقتی پولی شود منجر به تورم می شود.

پروژه های زیرساختی

در بسیاری از کشورها، استقراض بیش از حد به نام پروژه های زیربنایی توجیه می شود. یک بار دیگر مورد یونان را در نظر بگیرید. خطوط ریلی مترو ساخته شده در پایتخت یونان، آتن، یک پروژه زیرساختی غیر مولد بود با این حال، پول زیادی قرض گرفته شد و به پروژه پمپاژ شد. چند سال بعد، پروژه نتوانست بدهی خود را با درآمد حاصل از خود پروژه پرداخت کند. این امر باعث ایجاد بدهی هایی شد که به گفته کارشناسان دیر یا زود با پولی شدن این بدهی ها جبران خواهد شد.دلیل طولانی شدن این درآمدزایی این است که یونان کنترل کاملی بر سیاست پولی یورو ندارد. بنابراین، نتیجه این است که، در حالی که برخی از پروژه‌های زیرساختی ممکن است برای اقتصاد خوب باشند، همیشه اینطور نیست. کشورها باید از گرفتن بدهی های هنگفت خودداری کنند، مگر اینکه از دوام اقتصادی هر پروژه مطمئن باشند.

رویدادهای ملی

در نهایت، رویدادهای ملی مانند جام جهانی، المپیک و بازی‌های مشترک المنافع منجر به هزینه‌های بیش از حد و گسترده در این اقتصادها می‌شود. کشورها معمولاً مبلغ هنگفتی را برای تأمین مالی زیرساخت‌های ورزشی وام می‌گیرند که ممکن است در اولویت توسعه کشور نباشد. به نام سربلندی و ترویج گردشگری، بدون توجه به نحوه بازپرداخت آن، مبالغ هنگفتی هزینه می شود.

فهرست بالا علل رایجی را نشان می دهد که می توان در پس تورمی که امروزه توسط اکثر کشورها متحمل می شود، ردیابی کرد. در شرایط ایده آل، رای دهندگان باید نسبت به اعلام چنین پروژه ای از سوی دولت محتاط باشند. با این حال، در واقعیت چنین نیست. در اکثر مواقع با وجود شواهد مکرر مبنی بر اینکه برخی از این پروژه‌ها مستقیماً به شرایط تورمی در اقتصاد منجر شده‌اند، از این پروژه‌ها استقبال می‌شود. هدف این است که دولت را با بودجه متوازن ارتقا دهیم. دولتی که بیش از آنچه درآمد تولید می کند خرج نمی کند، دولتی است که نیازی به ایجاد ارز بیشتر احساس نخواهد کرد. بنابراین این دولتی است که باعث تورم نمی شود.

افسانه: تورم و کمبود

تغییر در تعریف تورم ابهامات زیادی ایجاد کرده است. نمونه بارز این سردرگمی زمانی است که دانشجویان اقتصاد مدرن تمایل دارند دو پدیده مختلف اقتصادی را به عنوان یکسان اشتباه بگیرند. این دو پدیده تورم و کمبود هستند و به گفته اقتصاددانان سنتی یکسان نیستند.

✓مورد تورم را در نظر بگیرید. تورم ناشی از افزایش مقدار پول در سیستم است. تورم ربطی به خود کالاهای فیزیکی ندارد، به پول زیاد مربوط می شود. اثر تورم افزایش قیمت است

✓کمیابی، از سوی دیگر، یک پدیده اقتصادی متفاوت است. کمبود ناشی از مسائل مربوط به کالاها و خدمات واقعی است. کمبود با افزایش عرضه پول ارتباطی ندارد. با این حال، کمبود نیز همان اثر یعنی افزایش قیمت ها را نشان می دهد.

اکنون، از آنجایی که هم تورم و هم کمیابی نتیجه یکسانی را ایجاد می کنند، مردم تمایل دارند آنها را به عنوان یک چیز گیج کننده بفهمند. همانطور که از تعاریف می بینیم، آنها ناشی از یک علت نیستند. با این حال، آنها همان اثر را دارند.

تا حد زیادی ایجاد این سردرگمی عمدی بوده است این به افرادی که باعث تورم شده اند کمک می کند تا توجه را از خودشان به سمت جاهای دیگر منحرف کنند. به عنوان مثال، دولتی که بدهی های زیادی را پولی کرده و ارز زیادی ایجاد کرده ، می تواند موضوع را از خودش منحرف و بگوید که افزایش قیمت ها ناشی از احتکار عرضه کنندگان است.این اتفاق در بسیاری از نقاط جهان رخ داده است بیایید به یک مثال از هند نگاه کنیم.

تورم مواد غذایی در هند برای دهه ها در مسیر بالایی قرار داشت. دولت هند معمولاً واسطه های فاسد را به خاطر ایجاد تورم مقصر می دانست اما این استدلال کاملاً بی اساس بود. همانطور که پیش تر بحث کردیم، واسطه ها کنترلی بر عرضه پول ندارند و به همین دلیل است که نمی توانند به تنهایی باعث تورم شوند. حتی اگر کمبودهای مصنوعی در بازار ایجاد شود و قیمت ها را بالا ببرد، مصرف کنندگان برای خریدهای واقعی، پول خود را تمام می کنند.در حقیقت به این سادگی  که مردم عادی فکر میکنند پول کافی در سیستم وجود نخواهد داشت تورم تولید کند. ممکن است بصورت مقطعی قیمت یک یا چند کالا افزایش یابد با این حال، بدون اینکه دولت پول بیشتری برای تسهیل معاملات صادر کند، قیمت همه کالاها به طور همزمان افزایش نمی یابد.

موضوع دیگر در اقتصاد هند به کارتل ها و نه کمبود اشاره می نمود. کاملاً واضح است که کار انجام شده توسط کارتل ها به عنوان تورم رد می شود. هند قوانینی دارد که کشاورزان را از معامله مستقیم با مصرف کنندگان یا خرده فروشان منع می کند.این قوانین قانون کمیته محصولات بازاریابی کشاورزی نامیده می شوند و در سطح ایالتی تصمیم گیری می شود.در بسیاری از ایالت های هند، تا به امروز، این عمل ایجاب می کند که کشاورزان محصول خود را فقط و فقط به یک واسطه (کارتل) مجاز دولتی بفروشند. فروش محصولات آنها به غیر از  این واسطه ها غیرقانونی تلقی می شود و در نتیجه ممکن است دستگیر شوند! اکنون، به وضوح تولید کل یک ملت توسط چند واسطه کنترل می شود. این کارتلها بدون توجه به اینکه چگونه بر کیفیت زندگی مردم عادی تأثیر می گذارد، قیمت ها را افزایش می دهد. این به وضوح مصداق کمبود مصنوعی و کارتل‌سازی است، بحث کمیابی استدلالی جعلی است که توسط ذینفعان ساخته شده تا توجه را از خود منحرف کنند.

واقعیت دیگری که با استدلال کمیابی در تضاد است این است که کمیابی به این معنی است که موجودی کالا در طول دوره زمانی کوچکتر می شود.با این حال، اگر مورد محصولات کشاورزی در هند را در نظر بگیریم، در نتیجه انقلاب سبز، بهره وری چندین برابر بالا رفته است تولید سرانه غلات در هند امروز بالاتر از آنچه احتمالاً همیشه بوده است می باشد.علیرغم افزایش بهره وری در این سال ها، قیمت ها نیز به شدت افزایش یافته است.دولتها واقعیتهایی رابرای خودشان بیان می کنند،که به نظر نمی رسد عامل آن مورد کمیابی باشد!

نکته ای که در اینجا مطرح می شود بسیار ساده است. کمیابی و تورم هر دو اثر یکسانی دارند. از این رو گیج شدن در میان آنها آسان است. با این حال، مهم است که ما گیج نشویم زیرا ماهیت مشکلات اساسی در هر یک از این موارد بسیار متفاوت است.

تورم و بازتوزیع ثروت

ما قبلاً متوجه شدیم که تورم یک مالیات پنهان است. این قدرت اختیاری است که دولت ها در اختیار دارند تا از مردم بدون رضایت آنها مالیات بگیرند. با این حال، این چیزی نیست که تورم را از نظر اقتصادی دشمن شماره ۱ عمومی می کند. تورم نه تنها مالیاتی است که ناعادلانه اعمال می شود، بلکه وقتی مهلک میشود که ببینیم که چه کسانی بیشترین تأثیر را از آن خواهند برد ، تصویر وحشتناکی از واقعیتهایی که شروع به نمایان شدن می کند. مالیات ها معمولاً تصاعدی هستند، یعنی هر چه درآمد بیشتر باشد، مالیات بیشتری باید پرداخته شود.از طرفی انتظار می رود افرادی که درآمد پایین تری دارند مالیات  کمتری  داشته باشند.اما ماهیت تورم به گونه ای است که تبدیل به مالیات قهقرایی می شود.  یعنی اثر معکوس بر مردم دارد و  هزینه کم درآمدها بیشتر و برای پردرآمدها اثر کمتری دارد. این یک مفهوم  نسبتاً پیچیده است که شامل چندین مرحله است. این جا سعی خواهم کردتوضیح دهم که چگونه تورم باعث توزیع مجدد ثروت می شود.

پول و منابع

برای شروع، ما باید دیدگاهی داشته باشیم که واقعاً پول (یعنی اسکناس) چیست.به عبارت ساده، ادعامیشود که پول  روش دستیابی به منابع است. بیایید بگوییم اگر به نحوی توانستیم تمام پول جهان را جمع آوری کنیم، به این معنی است که مالکیت همه منابع جهان را داریم.

حالا نکته کلیدی اینجاست که هم مقدار پول و هم منابعی که در دنیا برای استفاده در دسترس است ثابت نیست. این بدان معنی است که مقدار آنها مدام تغییر می کند.فرض کنید به دلیل یک پیشرفت تکنولوژیکی، اکنون می‌توانیم با همان مقدار ورودی، ۱۰ درصد بیشتر تولید کنیم، در این حالت منابع ۱۰ درصد افزایش یافته‌اند، اما مقدار پول بدون تغییر باقی می‌ماند.

بر اساس اصل بازار آزاد، دیر یا زود این تعدیل واقعاً انجام می شود و قیمت ها به گونه ای تغییر می کنند که میزان پول موجود در سیستم را منعکس کند.با این حال، تغییر آنی نیست.مدتی طول می کشد تا پول تازه ایجاد شده در سیستم شروع به گردش کند. فقط زمانی که پول در گردش باشد، قیمت ها شروع به افزایش می کنند.

از این رو از دوره زمانی ایجاد پول تا دوره زمانی که قیمت ها افزایش خواهند یافت، فاصله زمانی وجود دارد. تفاوت بین این دوره های زمانی را می توان پنجره فرصت [۸]نامید. اگر کسی در این زمان پول تازه ایجاد شده را به دست آورد،  با پول مازاد در هنگام افزایش قیمتها منتفع میشود. به عبارت ساده، قدرت خرید به کسی منتقل می شود که اول پول را به دست می آورد. هنگامی که معاملات بیشتری با آن پول انجام می شود، قدرت خرید دائما از بین می رود.

لایه اول

برای در نظر گرفتن این مثال، اجازه دهید مورد دولت را در نظر بگیریم. اکنون دولت است که پول ایجاد می کند. سپس از این پول برای پرداخت بدهی های خود استفاده می کنند.تا زمانی که دولت واقعاً بدهی های خود را پرداخت نکرده است، این پول از نظر فنی اصلاً در سیستم نیست! از این رو، این پول تا آن زمان باعث تورم نشده است. هنگامی که دولت پرداخت را انجام می دهد، با عرضه پول وارد گردش می شود و در واقع مقداری از ارزش آن شروع به  از بین رفتن میکند.بنابراین دولت معمولاً کسی است که پول را با قدرت خرید کامل خرج می کند.

لایه دوم

لایه دوم را افرادی تشکیل می دهند که دولت این پرداخت ها را به آنها انجام داده است. آنها اکنون این پول تازه ایجاد شده را در اختیار دارند که به طور کامل در اقتصاد گردش نکرده است. در نتیجه افزایش قیمت ها با تاخیر زمانی مواجه می شود.در این مرحله قیمت ها باید کمی(البته نه تا حد زیادی) افزایش یافته باشد،به همین دلیل است که افرادی که در این مرحله پول خرج می کنند، قدرت خرید کمتری نسبت به دولت دارند اما همچنان در مقایسه با لایه های پایین تر، قدرت خرید بیشتری دارند.

لایه آخر

در نهایت، پول تازه ایجاد شده در چندین تراکنش استفاده می شود. بارها و بارها در اقتصاد جابجا شده و ارزش آن تا حد زیادی جذب شده است.در نتیجه پول های تازه ایجاد شده، قیمت ها اکنون افزایش یافته و مردم آخرین لایه بدترین معامله را از نظر قدرت خرید انجام می دهندزیرا آنها باید پس از افزایش قیمت ها خرید خود را انجام دهند.

این زمانی است که فقیرترین ها حقوق می گیرند. لایه آخر معمولاً شامل حقوق بگیران روزانه، حقوق بگیران  کارمزدی و دیگران است. این افراد متوجه می شوند که زمانی که پول به دست آنها رسیده، قیمت ها قبلاً افزایش یافته است.بنابراین تورم روشی برای انتقال سیستماتیک قدرت خرید از فقیر به ثروتمند است. افراد بالاتر در سلسله مراتب به سختی اثرات تورم را احساس می کنند. اثرات آن بر عهده توده های فقیر است!

اختلال درشکاف ثروت چیست و چرا اهمیت دارد؟

اگر کارل مارکس (اقتصاددان) امروز زنده بود، به طور معروف اعلام می کرد که ادعای او درست است. او یک بار اظهار داشت که چیزهایی مانند مذهب و نژاد اهمیتی ندارند. جهان اساساً با یک نبرد مواجه است، یعنی نبرد بین دارا و ندار. همه چیزهای دیگر صرفاً برای پنهان کردن نداشتن ها و منحرف کردن توجه آنها از تنها موضوعات مهم است.

کل جهان از جمله کشورهای توسعه یافته مانند ایالات متحده با شکاف ثروت نگران کننده ای روبرو هستند. این منجر به جنبش‌های سیاسی بحث‌انگیز مانند جنبش «تسخیر یا اشغال »[۹] شده است که در آن معترضان به زور مکان‌هایی مانند وال استریت را اشغال می‌کردند، که آنها آن را نمادی از این نابرابری می‌دانند.

در حالی که ممکن است جنبش اشغال تا حد زیادی به اشتباه هدایت شده باشد، اما در واقع جوهره ای در بحث اساسی وجود دارد. ثروت جهان واقعاً در دست افراد معدودی متمرکز است

شکاف ثروت چیست؟

شکاف ثروت وضعیتی است که در آن اقلیت کوچکی از مردم کنترل یا مالک اکثریت عظیمی از ثروت جهان را در اختیار خود میگبرند.این شکاف ثروت هم در توزیع دارایی ها و هم در توزیع درآمد منعکس می شود.در این جا، دارایی ها شامل دارایی های منقول مانند اتومبیل و هم دارایی های غیرمنقول می شود. اساساً قوانین طبیعت از توزیع برابر ثروت حمایت نمی کنند.برخی افراد به طور طبیعی در مقایسه با دیگران با استعدادتر و سخت کوش تر هستند  بنابراین ثروت بیشتری خواهند داشت.این فقط یک هنجار پذیرفته شده است با این حال، فارغ از این دسته افراد که استعداد ذاتی دارند شکاف ثروت به  نوعی به یک فساد سیستماتیک و عموی اشاره دارد که شانس را به نفع افراد ثروتمند جمع می کند این بدان معنی است که قوانین یکسان برای همه اعمال نمی شود وثروتمندان با مجموعه ای از قوانین متفاوت از فقرا بازی می کنند ، در نتیجه بسیار بعید است که افرادی که ثروتمند متولد می شوند فقیر شوند و برعکس. درست است که افراد زیادی میلیونر و میلیاردر خودساخته هستند با این حال، احتمالات این افراد در جامعه ثروتمند کمتر از سایرین هستند توزیع احتمال ثروت در اکثر تحقیقات بیان می کند که بیشتر مردم در همان طبقه اقتصادی که در آن متولد شده اند می میرند.

اصل پیچیده پارتو

یک اقتصاددان معروف ایتالیایی به نام پارتو زمانی قانون ۸۰/۲۰ را ابداع کرد. او گفت که این قانون در مورد خیلی چیزها صدق می کند و یکی از آن موارد نابرابری درآمدی است وی تصریح کرد: ۸۰ درصد از ثروت جهان همیشه در دست ۲۰ درصد جمعیت آن بوده است. این امر باعث شد که مردم عادی متحیر و عصبانی شوند زیرا آنها فکر می کردند که چنین توزیعی ناعادلانه است.

اگر مردم  پیشین آمار امروز را می دیدند، قطعا دست به شورش می زدند. این واقعیت را در نظر بگیرید که آن ۱ درصد از جمعیت جهان صاحب بیش از ۵۰ درصد منابع هستند این مانند اصل پارتو است اما در مورد استروئیدها. همچنین همین ۱ درصد نزدیک به ۲۵ درصد از درآمد دنیا را تشکیل می دهد. ارقام بسیارحیرت انگیز هستند.

اگر ۱۰ درصد بالا در نظر گرفته شود، آنها ۱۶ برابر بیشتر از ۱۰ درصد پایین درآمد به دست می آورند. این آمار متعلق به کشورهایی مانند ایالات متحده است که سیستم حقوقی بسیار پیشرفته ای دارند. در کشورهای جهان سوم توزیع ثروت بسیار بدتر است. در چنین کشورهایی، یک اقلیت اندک از مردم همه چیز را کنترل می کنند و بقیه برای آنها کار می کنند.

ادعای جنگ طبقاتی

سیاستمداران تمایلی به بحث در مورد موضوع شکاف ثروت ندارند، زیرا آنها معمولاً متهم به تن دادن به جنگ طبقاتی هستند. اتهام مطرح شده این است که سیاستمداران دارند ثروتمندان را با مردم فقیر درگیر می کنند. این ریشه در اصول بنیادین اقتصادی سرمایه داری ندارد و سیاستمداران برای جلب رضایت اکثریت، چنین اقدامات پوپولیستی را اجرا می کنند. گاهی اوقات ادعا می شود که این اقدامات ناقض حقوق ثروتمندان است.

به عنوان مثال، دونالد ترامپ پیشنهاد می کند که یک بار مالیات از هر کسی که دارایی خالص بیش از ۲۵۰ میلیون دلار است، وضع شود. می خواهد از یک سوم ثروت این افراد مالیات بگیرد! چنین مالیاتی بدهی ملی ایالات متحده را از بین می برد. با این حال، اگر این موضوع را در نظر بگیرید، چنین ادعایی مضحک است. چرا ثروتمندان باید بدهی‌هایی را بپردازند که عمدتاً برای سیاست‌های پوپولیستی مانند مدیکر و تامین اجتماعی که هدف فقرا بود جمع‌آوری شده بود؟

آیا جهانی بدون تورم ممکن است

در بسیاری از مقالات ، ما در مورد مفاهیم مختلف تورم بسیار بحث میکنیم. ما با جزییات زیادی متوجه میشویم که اوضاع چگونه است با این حال، وقتی نوبت به تورم می‌رسد، روش ایده‌آلی که همه چیز را باید بطور شفاف بیان کند هم نداریم و این موضوع نیز بسیار مهم است.تنها راه رسیدن به یک راه حل بشر دوستانه داشتن یک هدف شفاف است.هنگام تدوین اهداف مرتبط با تورم، اغلب با این سوال مواجه می‌شویم که آیا میتوانیم در عالم امکان جهانی بدون تورم داشته باشیم؟

برخلاف تصور رایج، جهانی بدون تورم اصلاً فرض مضحکی نیست. این رسانه های امروزی هستند که ما را به این باور رسانده اند که تورم را فقط می توان کنترل کرد و هرگز نمیتوان ریشه کن نمود . این گزاره یک حقیقت نیست.نگاهی گذرا به تاریخچه پول برای آشکار شدن حقیقت کافی است.برای قرن‌ها قبل از نظام پولی فعلی، جهان هرگز چنین تورمی را تجربه نکرده بود. استاندارد طلا پایه محکمی برای ایجاد یک سیستم پولی بود و در نتیجه ارزش ارزهای اصلی مانند دلار و پوند استرلینگ در این دوره به سختی در نوسان بود. از این رو، برای بازگشت به این دنیای ایده آل بدون تورم، ضروری است که بدانیم از آن زمان چه چیزی تغییر کرده است.

فیات مانی: [۱۰]مهمترین تغییری که پس از جنگ جهانی دوم رخ داده است این است که کل جهان از استاندارد طلا خارج شده است. همه کشورهای جهان در حال حاضر سیستم خود را از پول فیات دارند که در آن دولت ها می توانند با استفاده از قدرتی که در اختیارشان است پول ایجاد کنند. این یک پیشرفت بی سابقه است و هرگز قبلاً اتفاق نیفتاده است. این از اهمیتی حیاتی برخوردار است زیرا سیستم‌های ارز فیات به دولت‌ها اجازه می‌دهند تا عرضه پول خود را یک شبه بدون کنترل افزایش دهند. این سیستم در طول تاریخ مستعد تحقیر بوده است. دنیای بدون تورم دنیایی است که در آن دخالت دولت در سیستم پولی به حداقل می رسد. در حالی که ممکن است به نظر برسد که دولت به نفع عموم مردم کار می کندبا این حال، شواهد تجربی خلاف این را نشان داده است. برای جزئیات بیشتر به کتاب «دولت با پول ما چه کرده است؟» مراجعه کنید(منتشر شده توسط مدرسه اقتصاد اتریش)

بانکداری با ذخایر کسری: دومین تحول مهم برای جهان عاری از تورم، لغو سیستم بانکداری ذخیره کسری است. بانکداری ذخیره کسری فرآیندی است که در آن بانکداران پولی را که ندارند به امانت می دهند! مانند دولت ها، این بانک ها نیز وقتی پول می دهند، پول ایجاد می کنند! از این رو، بانکداری ذخیره کسری منجر به کاهش عرضه پول یا افزایش سریع عرضه پول می شود، همه ما می دانیم که علت اصلی تورم همین سیستم است. اقدامات پیشنهادی فوق رادیکال هستند و با توجه به شرایط ژئوپلیتیک کنونی دستیابی به آنها تقریبا غیرممکن است. با این حال، اگر تاریخ اقتصادی مورد مطالعه قرار گیرد، هیچ دوره ای از شکوفایی پایدار با وجود بانکداری با ارز فیات یا ذخیره کسری امکان پذیر نبوده است.

عرضه پول باید با همان نرخ تولید رشد کند!

برای ثبات قیمت ها، رشد تولید فیزیکی جهان باید با رشد پول در جهان مطابقت داشته باشد. به عنوان مثال اگر تولید ناخالص داخلی جهان ۵ درصد و عرضه پول ۵ درصد در همان دوره رشد کند، تورمی وجود نخواهد داشت. استاندارد طلا دوره‌ای بدون تورم سرسام‌آور بود، زیرا از نظر تجربی، موجودی طلای جدیدی که کشف می‌شد و به عرضه پول اضافه می‌شد، تقریباً با همان نرخی که اقتصاد داشت، افزایش و کاهش می‌یافت. بنابراین، مانند ارز کاغذی، نمی توان آن را به راحتی کاهش داد یا یک شبه در مقادیر انبوه چاپ کرد تا باعث تورم شدید شود. در واقع ابرتورم یک سناریوی عجیب و غیرممکن تحت استاندارد طلا است.

تغییر انتظارات در مورد حقوق و دستمزد

نکته مهم دیگری که باید در نظر گرفت این است که انتظارات ما در مورد رشد یا کاهش دستمزد در آینده بر اساس نیازهای سیستم پولی فیات مشروط است. به عنوان مثال استاندارد طلا را در نظر بگیرید. با توجه به اینکه کل موجودی پول تنها بین ۳ تا ۵ درصد رشد می کند، افزایش ۱۰ درصدی دستمزد برای همه غیرممکن است. با این حال، از آنجایی که قیمت ها ثابت می ماند یا در برخی موارد کاهش می یابد، پول ، قدرت خرید خود را از دست نمی دهد و مصرف کنندگان می توانند از استاندارد زندگی بهتری برخوردار شوند. عدم رشد حقوق برای سال های پیش رو ممکن است بسیار ناخوشایند به نظر برسد. با این حال، این مورد همیشه تحت استاندارد طلا بود.

ابر تورم در وایمار آلمان

 شناخته شده ترین نمونه ابر تورم در دوران جمهوری وایمار در آلمان در دهه ۱۹۲۰ بود. در طول جنگ جهانی اول، تعداد مارک های کاغذی آلمان چهار برابر افزایش یافت. تا پایان سال ۱۹۲۳، میلیاردها برابر افزایش یافت. از آغاز جنگ تا نوامبر ۱۹۲۳، بانک آلمانی رایشزبانک ۹۲.۸ کوئینتیلیون مارک کاغذ منتشر کرد. در آن دوره، ارزش مارک از حدود چهار به دلار به یک تریلیون دلار کاهش یافت. در ابتدا این محرک مالی باعث کاهش هزینه صادرات و افزایش رشد اقتصادی شد. با پایان یافتن جنگ، متفقین ۱۳۲ میلیارد مارک دیگر غرامت جنگی را به آلمان تحمیل کردند. تولید سقوط کرد و منجر به کمبود کالا، به ویژه مواد غذایی شد. از آنجایی که پول نقد مازاد در گردش بود و کالاهای کمی وجود داشت، قیمت اقلام روزمره هر ۳.۷ روز دو برابر می شد. نرخ تورم ۲۰.۹ درصد در روز بود. کشاورزان و سایرین که کالا تولید می کردند عملکرد خوبی داشتند، اما اکثر مردم یا در فقر زندگی می کردند یا کشور را ترک کردند.

ابر تورم در ونزوئلا

جدیدترین نمونه ابر تورم در ونزوئلا است. قیمت‌ها در سال ۲۰۱۳، ۴۱ درصد افزایش یافت و تا سال ۲۰۱۸ تورم به ۶۵۰۰۰  درصد رسید. در سال ۲۰۱۷، دولت عرضه پول را ۱۴ درصد افزایش داد.

دولت ارز دیجیتال جدیدی را به نام «پترو» معرفی و به طور گسترده ای تبلیغ کرد، زیرا بولیوار تقریباً تمام ارزش خود را در برابر دلار آمریکا از دست داده بود. بیکاری به بیش از ۲۰ درصد افزایش یافت، و مشابه نرخ ایالات متحده در دوران رکود بزرگ کشوری بیکار با ابر تورم را به جامعه تحمیل کرد.

چگونه ونزوئلا در چنین آشفتگی قرار گرفت؟ رئیس جمهور سابق هوگو چاوز کنترل قیمت مواد غذایی و دارو را اعمال کرده بود اما قیمت های دستوری آنقدر پایین بود که شرکت های داخلی را مجبور به خروج از این تجارت کرد. در پاسخ، دولت هزینه واردات را پرداخت کرد. در سال ۲۰۱۴، قیمت نفت به شدت کاهش یافت و درآمد شرکت‌های نفتی دولتی به شدت افت کرد. وقتی پول نقد دولت تمام شد، شروع به چاپ بیشتر پول  کرد. تا سال ۲۰۱۶، بدهی خارجی ونزوئلا حدود ۱۰۰ میلیارد دلار بود. نرخ تورم سالانه برای قیمت های مصرف کننده در اوایل سال ۲۰۲۰ برابر با ۲۳۰۰ درصد بود. تا اواخر سال ۲۰۲۱، ونزوئلا همچنان از تورم شدید رنج می برد.

ابر تورم در زیمبابوه

در ۱۸ آوریل ۱۹۸۰، جمهوری زیمبابوه از جمهوری سابق رودزیا متولد شد. دلار رودزیا با دلار زیمبابوه به ارزش اسمی جایگزین شد. زمانی که زیمبابوه استقلال خود را از بریتانیا به دست آورد، دلار تازه معرفی شده زیمبابوه در ابتدا ارزش بیشتری نسبت به دلار ایالات متحده ( نرخ ارز رسمی کشور) داشت. با این حال، این  نرخ واقعی نبود زیرا، از نظر قدرت خرید در بازارهای آزاد و سیاه، ارزش کمتری داشت که در درجه اول به دلیل تورم بالاتر در زیمبابوه بود. زیمبابوه در سالهای اولیه خود رشد و توسعه بالایی را تجربه کرد. تولید گندم برای سالهای بدون خشکسالی نسبتاً بیشتر از گذشته بود و صنعت تنباکو در حال رونق بود. شاخص های اقتصادی برای کشور رشدی بود. از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶، رابرت موگابه، رئیس جمهور زیمبابوه، برنامه تعدیل ساختاری اقتصادی (ESAP) را آغاز کرد که اثرات منفی جدی بر اقتصاد زیمبابوه داشت. در اواخر دهه ۱۹۹۰، دولت اصلاحات ارضی را با هدف بیرون راندن مالکان سفیدپوست و واگذاری دارایی های آنها به کشاورزان سیاه پوست را انجام داد. با این حال، بسیاری از کشاورزان جدید هیچ تجربه یا آموزشی در زمینه کشاورزی نداشتند. بسیاری از مزارع به سادگی از بین رفتند یا در اختیار وفاداران موگابه قرار گرفتند. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹، این کشور افت شدیدی را در تولید مواد غذایی و در تمام بخش‌های دیگر تجربه کرد. بخش بانکی نیز سقوط کرد و کشاورزان قادر به دریافت وام برای تامین سرمایه خود نبودند. تولید مواد غذایی ۴۵ درصد کاهش یافت و تولیدات محصولات صنعتی ۲۹ درصد در سال ۲۰۰۵، ۲۶ درصد در سال ۲۰۰۶ و ۲۸ درصد در سال ۲۰۰۷ کاهش یافت. بیکاری به ۸۰ درصد افزایش یافت. امید به زندگی کاهش یافت.سفیدپوستان به طور دسته جمعی از کشور گریختند و بخش عمده ای از سرمایه ملی را خارج کردند. بانک مرکزی زیمبابوه تورم شدیدی را به دلیل تحریم های اقتصادی اعمال شده توسط ایالات متحده آمریکا، صندوق بین المللی پول و اتحادیه اروپا تجربه کرد. این تحریم‌ها بر دولت زیمبابوه تأثیر گذاشت،  مسدود شدن دارایی‌ها و عدم صدور ویزا به مردم زیمبابوه و بطور اخص نزدیکان به رژیم موگابه موجب تلاطم بازارها شد. همچنین محدودیت‌هایی بر تجارت با زیمبابوه، هم از سوی کسب‌وکارهای فردی و هم از سوی اداره کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری ایالات متحده اعمال شد.

دیدگاه مکاتب پولی این است که افزایش عمومی در قیمت کالاها، کمتر به معنای تفسیر ارزش آن ها است تا ارزش پول. این دارای مولفه های عینی و ذهنی است:

  • به طور عینی، این پول هیچ مبنای محکمی برای ارزش بخشیدن به آن ندارد.
  • از نظر ذهنی، افرادی که پول را در اختیار دارند، به توانایی آن برای حفظ ارزش آن اعتماد ندارند.

برای هر دو مؤلفه، نظم و انضباط بر ایجاد پول اضافی بسیار مهم است. دولت موگابه برای تأمین مالی مشارکت نظامی در جمهوری دموکراتیک کنگو و در سال ۲۰۰۰ در جنگ دوم کنگو، از جمله حقوق بالاتر برای مقامات ارتش و دولت، پول چاپ می کرد. زیمبابوه هزینه های جنگی خود را به میزان ۲۳ میلیون دلار در ماه کمتر گزارش می کرد یکی دیگر از انگیزه‌های خلق پول بیش از حد، خودفروشی بوده است. سازمان شفافیت بین‌الملل، دولت زیمبابوه را در رتبه ۱۵۷ از ۱۷۷  از نظر فساد نهادینه شده قرار می‌دهد.عدم اعتماد به دولت در نتیجه اعتماد به آینده ، اطمینان  به پول ملی را تضعیف می کند. اقدامات نادرست اقتصادی دولت می تواند کمبود ایجاد کند و مردم را به جای بهره وری با راه حل ها مشغول کند. اگرچه این به اقتصاد آسیب می زند، اما لزوماً ارزش پول را تضعیف نمی کند، اما ممکن است به اعتماد نسبی به آینده آسیب برساند. فقر و خشونت گسترده، از جمله خشونت دولت برای سرکوب مخالفان سیاسی، اعتماد به آینده را نیز تضعیف می کند. اصلاحات ارضی تولید کشاورزی را کاهش داد، به ویژه در تنباکو، که یک سوم درآمد ارز خارجی زیمبابوه را تشکیل می داد. تولید صنایع و معدن نیز کاهش یافت. دلیل اصلی این بود که مزارع به دست افراد بی تجربه سپرده شد. و به طور ذهنی، این حرکت امنیت اموال را تضعیف کرد.

بی ثباتی دولت و ناآرامی های مدنی در مناطق دیگر مشهود بود.سربازان زیمبابوه که توسط سربازان کره شمالی آموزش دیده بودند، در دهه ۱۹۸۰ قتل عام را در استان های جنوبی ماتابلند و میدلندز انجام دادند، اگرچه دولت موگابه به حملات چریک ها به اهداف غیرنظامی و دولتی اشاره می کند. درگیری بین اقلیت قومی اندبله و اکثریت مردم شونای موگابه منجر به درگیری‌های زیادی شده است و ناآرامی بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان که اصلاحات ارضی یکی از عوامل آن بود به شدت جامعه را متزلزل کرد. جنبه ای از این اصلاحات که به دنبال تبعیض خاص علیه سفیدپوستان است و بسیاری از آنها توسط رژیم مجبور شدند تا بیش از ۵۱ درصد از تجارت خود را به اکثریت سیاه پوستان امضا کنند.

بانک مرکزی زیمبابوه با  چاپ مکرر اسکناس‌های بیشتر، به کاهش ارزش دلار پاسخ داد، که اغلب با هزینه‌های زیادی از سوی تامین‌کنندگان خارج از کشور انجام می‌شد. زیمبابوه بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ تورم شدیدی را تجربه کرد. دولت برای پرداخت هزینه‌های جنگ در کنگو پول چاپ کرد. همچنین، خشکسالی و مصادره مزارع، عرضه مواد غذایی و سایر کالاهای تولید محلی را محدود کرد. در نتیجه، ابر تورم آن بدتر ازآیمار آلمان بود. نرخ تورم ۹۸ درصد در روز بود و قیمت ها هر ۲۴ ساعت دو برابر می شد. سرانجام زمانی که کشور پول رایج خود را کنار گذاشت کرد سیستمی را جایگزین آن کرد که از چندین ارز خارجی، که  عمدتاً از دلار آمریکا استفاده می کرد، تغییر داد. در ژوئن ۲۰۱۹، دولت زیمبابوه اعلام کرد که دلار  قابل تسویه ناخالص واقعی در واحد زمان (RTGS)[۱۱] را که به سادگی به عنوان “دلار زیمبابوه” شناخته می شود، مجدداً معرفی کرد و تمام ارزهای خارجی دیگر را غیر قانونی اعلام کرد. تا اواسط ژوئیه ۲۰۱۹، تورم به ۱۷۵ درصد افزایش یافت و این نگرانی را ایجاد کرد که کشور وارد دوره دیگری از تورم شدید شده است. در مارس ۲۰۲۰، با تورم بالای ۵۰۰ درصد در سال، یک کارگروه جدید برای ارزیابی مشکلات ارزی ایجاد شد. تا جولای ۲۰۲۰، تورم سالانه ۷۳۷ درصد برآورد شد.


[۱] runaway inflation

[۲] explosive inflation

[۳] extreme inflation

[۴] severe inflation

[۵] Galloping inflation

[۶] Galloping inflation

[۷] Austerity

[۸] window of opportunity

[۹] Occupy

[۱۰] Fiat Money:

[۱۱] Real Time Gross Settlement dollar

حاکمیت شرکتی یا فرمالیسم رویاها

دستورالعمل حاکمیت شرکتی در ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ابلاغ و دستورالعمل قبلی که در سال ۱۳۹۷تنظیم و اجرا شده بود ملغی گردید. تصمیم مناسبی که سازمان بورس اوراق بهادار بعد از سالها تردید و تمدید بالاخره اصلاح و با واقعیت های کشور باز تعریف نمود. فارغ از نقاط ضعف و قوت این دستورالعمل یا دستور العملهای پیشین ، قابل تامل است که به اهداف و کارکردهای حاکمیت شرکتی بپردازیم و ببینیم آیا دستورالعمل جدید میتواند گره مدیریت شرکتهای بزرگ کشور را که اغلب بصورت خصولتی در بازار سرمایه  اداره میشوند گشایش نماید یا اینکه به سیاق پیشین هیچ کس نخواهد فهمید که چگونه مدیران انتخاب و بر چه مبنایی ارزیابی و با چه مکانیزمی خدمات آنها جبران و اساساً چرا و با چه الگویی جابجا میشوند.شاید کلید عدم موفقیت در بسیاری از پروژه ها یا برنامه های راهبردی شرکتها همین چند نکته کلیدی باشد.

 هدف حاکمیت شرکتی تسهیل گری برای اداره موثر، کارآفرینانه و محتاطانه برای موفقیت بلندمدت شرکت است و حاکمیت شرکتی سیستمی است که شرکت ها توسط آن هدایت و کنترل می شوند.واضح است که دستورالعمل های وضع شده برای سهامداران اکثریت یا دارای کرسی هیات مدیره هیچ گونه خط مشی یا روشی را تعیین نمیکند و از آنجاییکه نقش سهامداران در حاکمیت شرکتی این است که مدیران و حسابرسان را منصوب کنند و از وجود ساختار حاکمیتی مناسب اطمینان حاصل کنند این مقوله که در دستورالعملهای پیشین با حضور مدیران مستقل دیده شده بود به درستی و با توجه به فرهنگ و شرایط موجود از این دستورالعمل حذف شده لکن هیچ ساز و کار جایگزینی برای این نقیصه دیده نشده است.

همچنین یکی از وظایف  کلیدی هیات مدیره ها تعیین چشم اندازها و افقهای اقتصادی برای شرکتها و تدوین ارزشهای کلیدی سهامداران است که با توجه به تغییرات پی در پی مدیران ممکن است آثار سوئی برای شرکت داشته باشد. شاید بهتر باشد با یک مکانیزم کنترلی و در قالب اصول حاکمیت شرکتی بدان توجه شود و نقش مجامع و سهامدران عمده نیز  در نظرگرفته شود. شایسته است بجای اینکه هیات مدیره هایی که بعضاً فاقد تجربه اداره شرکت یا موضوع فعالیت متبوع را دارندبا مکانیزمهای مناسب  غربال شوند. در حقیقت حلقه مفقوده این دستورالعمل، سهامداران و روابط سهامداری است.

یکی از تحولات جالب در چند سال اخیر، نحوه استفاده از برچسب حاکمیت شرکتی برای توصیف مسائل حاکمیتی و پاسخگویی فراتر از بخش شرکتی بوده است. این موضوع می تواند باعث سر درگمی و گمراه کننده باشد زیرا حاکمیت شرکتی برای مقابله با حاکمیت غیر پاسخگو و معمولاً با نا اطمینانی در شیوه های کنترل و ارزیابی  بوجود آمده است. بسیاری از مطالعات آکادمیک به این نتیجه رسیده‌اند که شرکت‌هایی که به خوبی اداره می‌شوند از نظر تجاری هم عملکرد بهتری دارند بنابرین باید سیاستگذاران و دولت بپذیرند که دستورالعمل حاکمیت شرکتی در سایه داشتن یک رویکرد نظام مند و هدف گرا قابلیت اجرایی دارد و اگر نگاه فرمالیستی به آن داشته باشند هرگز به اهداف رویایی آن ازجمله رعایت حقوق سرمایه گذاران ،شفافیت  و منصفانه بودن بازار مالی و نهایتاً رشد پایدار و ثبات نظام مالی نخواهد انجامید.

قیمت تمام شده آب در طرحهای شیرین سازی و نمک زدایی

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

مهر ماه ۱۴۰۱

این مقاله مروری بر قیمت تمام شده نمک‌زدایی[[۱] The Cost of Desalination] و اجزای اصلی هزینه سرمایه مرتبط (CAPEX) و هزینه عملیات و نگهداری (OPEX) ارائه می‌کند. نمونه‌هایی از هزینه‌های تاسیسات نمک‌زدایی برای نشان دادن دامنه هزینه‌های قابل انتظار و کمک به برنامه‌ریزی مفهومی و توسعه پروژه‌های نمک‌زدایی ارائه شده‌اند.

۱-مقدمه

در دهه ۱۹۶۰، نمک زدایی به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای تصفیه آب شور ظاهر شد تا آن را به استانداردهای کیفیت آب قابل قبول برای استفاده در بخش های مختلف جهان و بخش های صنعتی برساند (غفور، و همکاران، ۲۰۱۲). اثرات تغییرات آب و هوایی، رشد جمعیت و افزایش صنعتی شدن نقش مهمی در کمبود آب داشته و تأثیر قابل توجهی بر تقاضای آب داشته است. تعداد زیادی از کشورهای آفریقا، خاورمیانه و آسیا تحت تنش جدی آب شیرین هستند و با افزایش پیش بینی شده کمبود آب تا سال ۲۰۲۵ مواجه هستند. همچنین مهم است که توجه داشته باشیم که تقریباً ۴۰ درصد از جمعیت جهان در ۱۰۰ کیلومتری زندگی می کنند. از یک اقیانوس یا دریا (غفور، و همکاران، ۲۰۱۲)، در نتیجه نمک زدایی آب دریا را به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از واکنش جهان به کمبود آب توجیه می کند.

نمک زدایی فرآیندی است که در آن نمک ها و سایر مواد معدنی از یک سیال مانند آب دریا حذف می شوند. اسمز معکوس یک روش رایج برای نمک زدایی آب دریا است و پیش بینی می شود که بازار ایالات متحده به حدود ۳۴۴ میلیون دلار در هزینه های سرمایه ای و حدود ۱۹۵ میلیون دلار در هزینه های عملیاتی برسد. تا ۲۰۲۰ (هوش جهانی آب ۲۰۱۶). این افزایش قابل توجهی نسبت به هزینه های سرمایه ای و عملیاتی در سال ۲۰۱۵ است، به ترتیب تقریباً ۱۲۹ میلیون دلار و ۱۲۴ میلیون دلار، که انتظار می رود این روند با افزایش تقاضا و کمبود آب ادامه یابد. در سطح جهانی، بازار نمک‌زدایی آب دریا به حدود ۲.۶ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵ رسید، با نرخ رشد مشابهی که پیش‌بینی می‌شود در سال ۲۰۲۰ به بیش از ۴.۵ میلیارد دلار برسد. برای نمک‌زدایی آب دریا، مصرف انرژی بزرگترین مؤلفه هزینه‌های عملیاتی است که تقریباً ۳۶ درصد از کل هزینه‌های عملیاتی را تشکیل می‌دهد. تنها در ایالات متحده، با استفاده از اندازه بازار سال ۲۰۱۵، حدود ۴۵ میلیون دلار در سال مصرف برق و با استفاده از پیش‌بینی‌های سال ۲۰۲۰ حدود ۷۰ میلیون دلار است (هوش جهانی ۲۰۱۶). در حال حاضر، بازار نمک‌زدایی بخش کوچکی از کل مصرف آب ایالات متحده است، اما پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۲۰ ظرفیت ۲۰ درصد افزایش یابد (هوش جهانی آب ۲۰۱۶).

نمک زدایی یک فرآیند انرژی بر است و هزینه های بالای برق پیامدهای اقتصادی مشابهی برای سوخت یا سایر هزینه های عملیاتی دارد که در طول عمر پروژه قابل استهلاک نیستند. توانایی دور زدن این هزینه های انرژی می تواند به طور بالقوه برای توسعه حیاتی باشد. شرکت‌ها و توسعه‌دهندگان فناوری در فضای انرژی دریایی معتقدند نمک‌زدایی با نیروی موج ممکن است به رفع این مشکل کمک کند.

۲-سهم بازار نمک زدایی و روند

رایج ترین اشکال نمک زدایی را می توان به دو نوع فناوری تقسیم کرد:

  1. نمک‌زدایی حرارتی (با استفاده از انرژی گرمایی برای جدا کردن تقطیر از آب با شوری بالا)، که عمدتاً توسط تقطیر با اثر چندگانه (MED) و تقطیر چند مرحله‌ای فلش (MSF) ارائه می‌شود. فشرده سازی بخار مکانیکی (MVC) در درجه اول برای نمک زدایی TDS بالا (> 45000 میلی گرم در لیتر) و/یا فاضلاب صنعتی به منظور استفاده مجدد و نه لزوماً قابل شرب استفاده می شود. 
  2. جداسازی غشایی اسمز معکوس (RO)، که از یک مانع غشایی و انرژی پمپاژ برای جداسازی نمک ها از آب با شوری بالا (معمولاً کمتر از ۴۵۰۰۰ میلی گرم در لیتر) استفاده می کند.

فن‌آوری‌های نمک‌زدایی می‌توانند آب را از منابع مختلف، از جمله، اما نه محدود به، آب‌های زیرزمینی لب شور، آب‌های سطحی، آب دریا، و فاضلاب‌های خانگی و صنعتی تصفیه کنند. با توسعه و بهبود فناوری های نمک زدایی، هزینه ساخت کارخانه های نمک زدایی کاهش یافته است. این کاهش هزینه یکی از عوامل اولیه پذیرش، رشد و موفقیت نمک‌زدایی بوده است. از دهه ۱۹۶۰، هزینه تقطیر چند مرحله ای فلاش (MSF) برای نمک زدایی آب تقریباً ۱۰ برابر کاهش یافته است، با هزینه های تقریبی واحد ۱۰.۰۰ دلار آمریکا در هر متر مکعب در دهه ۱۹۶۰ به کمتر از ۱.۰۰ دلار آمریکا در هر متر مکعب (۳.۷۹ دلار در هر متر مکعب). ۱۰۰۰ گالن) در سال ۲۰۱۰. در حال حاضر در سال ۲۰۱۷، در برخی مکان ها، به دلیل توسعه فناوری و کاهش قیمت انرژی، هزینه MSF تا ۲۰ درصد از سال ۲۰۱۰ کاهش یافته است. به همین ترتیب، پیشرفت های تکنولوژیکی در طراحی غشاء و یکپارچه سازی سیستم، هزینه نمک زدایی آب شور را به نصف در دو دهه اخیر کاهش داده است (Ghaffour, et al., 2012). به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۲، هیئت توسعه آب تگزاس برآورد کرد که هزینه کل تولید نمک زدایی آب های زیرزمینی شور از ۰.۲۹ تا ۰.۶۶ دلار به ازای هر متر مکعب ظرفیت (۱.۰۹ تا ۲.۴۹ دلار در هر هزار گالن) متغیر است (آرویو، و همکاران، ۲۰۱۲). با این حال، یک مطالعه انجمن استفاده مجدد از آب در سال ۲۰۱۲ نشان داد که روند هزینه برای پروژه‌های بزرگ اسمز معکوس آب دریا (SWRO) از سال ۲۰۰۵ به نظر می رسد که مسطح شده است، اما به طور گسترده ای در محدوده ۰.۷۹ تا ۲.۳۸ دلار در هر متر مکعب (۳.۰۰ تا ۹.۰۰ دلار در هر هزار گالن) تغییر کرده است. ظرفیت از آن زمان (WRA، ۲۰۱۲). این تنوع گسترده به دلیل عوامل و متغیرهای هزینه زیادی است که در بخش ۳ مورد بحث قرار خواهد گرفت. در سال ۲۰۱۲، هیئت توسعه آب تگزاس برآورد کرد که هزینه کل تولید نمک زدایی آب های زیرزمینی شور از ۰.۲۹ تا ۰.۶۶ دلار به ازای هر متر مکعب ظرفیت (۱.۰۹ تا ۲.۴۹ دلار در هر هزار گالن) متغیر است (آرویو، و همکاران، ۲۰۱۲). با این حال، یک مطالعه انجمن استفاده مجدد از آب در سال ۲۰۱۲ نشان داد که روند هزینه برای پروژه‌های بزرگ اسمز معکوس آب دریا (SWRO) از سال ۲۰۰۵ به نظر می رسد که مسطح شده است، اما به طور گسترده ای در محدوده ۰.۷۹ تا ۲.۳۸ دلار در هر متر مکعب (۳.۰۰ تا ۹.۰۰ دلار در هر هزار گالن) تغییر کرده است. ظرفیت از آن زمان (WRA، ۲۰۱۲). این تنوع گسترده به دلیل عوامل و متغیرهای هزینه زیادی است که در بخش ۳ مورد بحث قرار خواهد گرفت. در سال ۲۰۱۲، هیئت توسعه آب تگزاس برآورد کرد که هزینه کل تولید نمک زدایی آب های زیرزمینی شور از ۰.۲۹ تا ۰.۶۶ دلار به ازای هر متر مکعب ظرفیت (۱.۰۹ تا ۲.۴۹ دلار در هر هزار گالن) متغیر است (آرویو، و همکاران، ۲۰۱۲). با این حال، یک مطالعه انجمن استفاده مجدد از آب در سال ۲۰۱۲ نشان داد که روند هزینه برای پروژه‌های بزرگ اسمز معکوس آب دریا (SWRO) از سال ۲۰۰۵ به نظر می رسد که مسطح شده است، اما به طور گسترده ای در محدوده ۰.۷۹ تا ۲.۳۸ دلار در هر متر مکعب (۳.۰۰ تا ۹.۰۰ دلار در هر هزار گالن) تغییر کرده است. ظرفیت از آن زمان (WRA، ۲۰۱۲). این تنوع گسترده به دلیل عوامل و متغیرهای هزینه زیادی است که در بخش ۳ مورد بحث قرار خواهد گرفت. یک مطالعه انجمن استفاده مجدد از آب در سال ۲۰۱۲ نشان داد که روند هزینه پروژه های بزرگ اسمز معکوس آب دریا (SWRO) از سال ۲۰۰۵ به نظر می رسد مسطح شده است، اما به طور گسترده ای در محدوده ۰.۷۹ تا ۲.۳۸ دلار به ازای هر متر مکعب (۳.۰۰ تا ۹.۰۰ دلار در هر هزار گالن) ظرفیت تغییر کرده است. از آن زمان (WRA، ۲۰۱۲). این تنوع گسترده به دلیل عوامل و متغیرهای هزینه زیادی است که در بخش ۳ مورد بحث قرار خواهد گرفت. یک مطالعه انجمن استفاده مجدد از آب در سال ۲۰۱۲ نشان داد که روند هزینه پروژه های بزرگ اسمز معکوس آب دریا (SWRO) به نظر می رسد از سال ۲۰۰۵ مسطح شده است، اما به طور گسترده ای در محدوده ۰.۷۹ تا ۲.۳۸ دلار در هر متر مکعب (۳.۰۰ تا ۹.۰۰ دلار در هر هزار گالن) ظرفیت تغییر کرده است. از آن زمان (WRA، ۲۰۱۲). این تنوع گسترده به دلیل عوامل و متغیرهای هزینه زیادی است که در بخش ۳ مورد بحث قرار خواهد گرفت. نمودارهای (شکل ۱ تا ۵) زیر ظرفیت کل نمک زدایی و رشد را بر اساس نوع، مکان و کاربردهای کاربر نهایی نشان می دهد.  

۲-۱ظرفیت کل

ظرفیت کل نمک زدایی در سال ۲۰۱۰ از ۶۴ میلیون متر مکعب در روز فراتر رفت و در سال ۲۰۱۵ نزدیک به ۹۸ میلیون متر مکعب در روز بود.

شکل ۱ – کل ظرفیت نمک زدایی در سراسر جهان (m3/d) [

۲-۲رشد و ظرفیت نصب شده بر اساس منطقه

شکل ۲ – ظرفیت نمک زدایی بر حسب کشور

بزرگترین ظرفیت تولید بر حسب مکان در خاورمیانه است، به دلیل کمبود منابع آب شیرین و منابع انرژی فراوان، همانطور که از شکل های ۲ و ۳ مشاهده می شود. بزرگترین مصرف کننده نمک زدایی بر اساس ظرفیت، پادشاهی عربستان سعودی است و پس از آن ایالات متحده، امارات، استرالیا، چین، کویت و اسرائیل. 

۱۵ بازار برتر نمک زدایی برای یک دوره نه ساله از ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۶ در شکل ۳ نشان داده شده است. ایالات متحده بزرگترین افزایش ظرفیت نصب شده را از سال ۲۰۱۲ نشان داده است. 

شکل ۳ – سهم بازار نمک‌زدایی ۲۰۰۷ – ۲۰۱۶

۳-۲ ظرفیت نصب شده توسط فناوری

شکل ۴ ظرفیت نصب شده در مقابل فناوری را نشان می دهد. نوع غالب فناوری نمک زدایی که امروزه مورد استفاده قرار می گیرد اسمز معکوس (RO) است. استفاده از RO یک مبادله بین OPEX کم (استفاده از انرژی الکترومکانیکی در مقابل انرژی حرارتی معمولاً گرانتر) در مقابل CAPEX بالا (به دلیل هزینه و عمر نسبتاً کوتاه غشاها، بنابراین هزینه تعویض بالابوده است. در طول سال ها، قیمت غشاء به طور چشمگیری کاهش یافته و عمر غشاء به دلیل پیش تصفیه بهتر آب تغذیه و درک بهتر نحوه عملکرد سیستم های RO افزایش یافته است.

کل ۴ – کل ظرفیت جهانی بر اساس نوع نمک‌زدایی

۲-۴ ظرفیت نصب شده بر اساس کاربرد و استفاده

شکل ۵ سهم بازار نمک زدایی را بر اساس کاربرد کاربر نهایی نشان می دهد. استفاده شهری برای نمک زدایی بیشترین بخش از کل ظرفیت نصب شده را به خطر می اندازد و پس از آن مصارف صنعتی، برق، آبیاری و گردشگری قرار دارد.   

شکل ۵ – ظرفیت جهانی نمک زدایی بر اساس کاربرد بازار

عوامل ذکر شده در بالا (بخش ۲)، مانند ظرفیت، مکان، نوع و کاربرد، تأثیر قابل توجهی بر هزینه دارند. عوامل مهم دیگری نیز وجود دارند که به طور مستقیم بر هزینه نمک‌زدایی تأثیر می‌گذارند که در بخش زیر مورد بحث قرار می‌گیرند.

۳-تأثیرات عمده بر هزینه نمک زدایی

عواملی که تأثیر مستقیم و عمده بر هزینه نمک‌زدایی دارند، شامل فناوری نمک‌زدایی، کیفیت آب خام و محصول، نوع ورودی و خروجی، محل کارخانه یا پروژه، نوع بازیافت انرژی مورد استفاده، قیمت برق، نیازهای پس از تصفیه، ذخیره سازی، توزیع، هزینه های زیرساخت محلی و مقررات زیست محیطی.

۳-۱ فناوری نمک زدایی

تقریباً ۹۵ درصد از ظرفیت نمک‌زدایی نصب‌شده امروزه یا حرارتی (۳۵ درصد) یا فناوری مبتنی بر غشاء (۶۰ درصد) است (Ghaffour, et al., 2012). هر نوع سیستم به طور قابل توجهی در ردپای مواد ساخت و ساز، تجهیزات، نیازهای پیش تصفیه، نیاز به قدرت و بخار، از جمله تفاوت های دیگر متفاوت است. انتخاب فناوری همچنین نوع مواد شیمیایی مورد استفاده برای پیش تصفیه و پس از تصفیه را تعیین می کند که بر هزینه های عملیاتی تأثیر می گذارد.

۳-۲ مکان

سایتی که در آن تاسیسات نمک زدایی ساخته می شود می تواند تاثیر زیادی بر هزینه های کلی پروژه داشته باشد. به عنوان مثال، برای یک کارخانه آب شیرین کن SWRO (اسمز معکوس آب دریا)، کارخانه باید تا حد امکان نزدیک به منبع ورودی آب دریا قرار گیرد تا از هزینه های بالاتر برای خطوط لوله ورودی و سازه های آبگیر پیچیده جلوگیری شود. مکان یابی بهینه پروژه همچنین خط تخلیه متمرکز آب نمک را به دریا کاهش می دهد. با این حال، هزینه تملک املاک و مستغلات عامل مهمی است که ممکن است به انتقال آب بیشتر در مکان‌هایی نیاز داشته باشد که هزینه زمین ممکن است در فواصل نسبتاً کوتاه تفاوت‌های بزرگی را نشان دهد.

۳-۳ کیفیت آب خام

کیفیت آب خام مخصوص سایت می تواند تأثیر عمده ای بر تعداد و نوع مراحل پیش تصفیه مورد نیاز قبل از خود مرحله نمک زدایی و اندازه کلی کارخانه آب شیرین کن داشته باشد.سطح کل جامدات محلول (TDS) آب منبع مستقیماً بر هزینه های عملیاتی تأثیر می گذارد، زیرا فشارهای عملیاتی (RO) و دماهای (حرارتی) بالاتر معمولاً باید با افزایش شوری آب خام افزایش یابد. شوری آب خام بالاتر نیز ممکن است بازیابی آب محصول امکان پذیر به ازای هر گالن آب خام را برای سیستم های RO و حرارتی کاهش دهد. در مورد SWRO، در مناطقی مانند خلیج‌های کوچک، خلیج‌ها یا کانال‌ها، جریان‌های آب دریا و اختلاط طبیعی حاصل از حجم بزرگ‌تر آب دریا (یعنی اقیانوس) ممکن است حداقل باشد. این مناطق می توانند سطوح شوری محلی بالاتر، کل جامدات معلق بالاتر، تغییرات دمایی بالاتر، و بارهای آلی و فعالیت بیولوژیکی بالاتر در مقایسه با آب در اقیانوس باز باشند .همه این عوامل پیچیدگی طراحی و ساخت را اضافه می کنند و بنابراین می توانند هزینه های CAPEX و OPEX را به میزان قابل توجهی افزایش دهند.

علاوه بر این، دمای آب تغذیه تأثیر زیادی بر هزینه‌های فشار عملیاتی RO دارد، با افزایش فشار خوراک ۱۰ درصد تا ۱۵ درصد برای کاهش ۱۰ ⁰F در دمای آب تغذیه زیر ۷۰ ⁰F (فارنهایت خواهد داشت. برای یک سیستم RO، کیفیت آب محصول مورد نیاز تعداد دفعات غشاء مورد نیاز را تعیین می کند و در نتیجه بر هزینه ها تأثیر می گذارد.

۴-۳ ورودی و خروجی

نوع ورودی و خروجی انتخاب شده برای یک کارخانه آب شیرین کن یکی از مهم ترین ملاحظات فنی برای طراحی مقرون به صرفه و عملکرد بهینه یک کارخانه است. فاکتورهای مهمی مانند مناسب ترین نوع آبگیر (غوطه ور در مقابل آبگیر باز)، فاصله آبگیر نسبت به کارخانه، نوع صفحات آبگیر، نوع ساختار آبگیر، نوع خط لوله آبگیر (مدفن شده) باید ارزیابی شوند. در مقابل سطح زمین و ملاحظات زیست محیطی با توجه به برخورد و جذب حیات دریاییمهم است. هر یک از این موارد تأثیر قابل توجهی در هزینه دارد. هزینه سیستم آبگیر می تواند از حداقل ۰.۱۳ میلی متر به ازای هر هزار متر مکعب در روزبه دلار (نیم میلیون دلار در هر (MGD ظرفیت برای یک ورودی باز تا ۰.۷۹ میلی متر به ازای هر هزار متر مکعب در روزبه دلار (۳میلیون دلار در هر (MGD برای تونل پیچیده و فراساحل متغیر باشد.

برای نشان دادن اهمیت بالقوه هزینه‌های ساختار ورودی و تخلیه، تخلیه‌های کارخانه SWRO واقع در نزدیکی زیستگاه‌های دریایی که به شوری بالا بسیار حساس هستند، به سیستم‌های پخش کننده تخلیه کنسانتره دقیقی نیاز دارند که مجموعا با هزینه‌هایی که می‌تواند از ۳۰ درصد کل هزینه‌های پروژه نمک‌زدایی فراتر رود. در مقابل، نیروگاه‌های نمک‌زدایی با کمترین هزینه تولید آب دارای تخلیه کنسانتره هستند یا در مناطق ساحلی با اختلاط طبیعی بسیار بالا واقع شده‌اند یا با ساختارهای خروجی نیروگاه ترکیب می‌شوند که امکان اختلاط اولیه خوب و اتلاف ستون تخلیه بهتر را فراهم می‌کند. هزینه های تاسیسات ورودی و تخلیه برای این نیروگاه ها معمولا کمتر از ۱۰ درصد کل هزینه های کارخانه آب شیرین کن است.   

۵-۳ پیش تصفیه [۲]

هزینه های پیش تصفیه تحت تأثیر نوع و پیچیدگی سیستم پیش تصفیه است. نوع پیش تصفیه مورد نیاز به کیفیت آب خام در محل پروژه بستگی دارد. برخی از منابع آب دریا خام یا آب های سطحی شور دارای سطح بالایی از فعالیت آلی و بیولوژیکی هستند و به فناوری های پیش تصفیه قوی تری مانند DAF (فلوتاسیون هوای محلول) [۳]و UF (اولترافیلتراسیون)[۴] نیاز دارند.سایر منابع آب خام که از آبگیرهای غوطه‌ور یا آب‌گیری‌های مبتنی بر بنیان خوب استفاده می‌کنند ممکن است به پیش تصفیه کمتری مانند فیلتراسیون رسانه‌ای تک مرحله‌ای یا MF میکرو فیلتراسیون. نیاز داشته باشند.

طبق مقاله‌ای توسط انجمن استفاده مجدد از آب با عنوان «هزینه‌های نمک‌زدایی آب دریا»، هزینه‌های پیش تصفیه معمولاً از ۰.۱۳ تا ۰.۴۰ دلار در هزار متر مکعب در روز( نیم تا ۱.۵ میلیون دلار به ازای هر (MGD متغیر است. در انتهای پایین این محدوده، سیستم های معمولی فیلتراسیون رسانه تک مرحله ای کافی هستند. هزینه های پیش تصفیه با اضافه شدن مراحل پیش تصفیه اضافی، مانند دو مرحله فیلتر رسانه یا فیلتراسیون رسانه و به دنبال آن سیستم های MF یا UF افزایش می یابد.

اگر منبع آب فاضلاب باشد، معمولاً هزینه های پیش تصفیه بیشتر است.این ممکن است به دلیل عوامل زیادی مانند لزوم حذف سطوح بالای کلسیم و منیزیم (سختی)، افزودن مراحل کلرزنی و دکلره برای از بین بردن میکروب ها یا لزوم استفاده از UF برای حذف ترکیبات آلی با وزن مولکولی بالا باشد.

۳-۶ بازیافت انرژی

سیستم های RO از پمپ های فشار بالا برای غلبه بر فشار اسمزی آب تغذیه خام استفاده می کنند. به عنوان مثال، برخی از کارخانه های SWRO می توانند به فشار تغذیه تا ۷۰ بار (۱۰۰۰ psig) نیاز داشته باشند.جریان آب نمک کنسانتره RO از این فرآیند حاوی انرژی فشاری است که می تواند به منظور کاهش نیاز کلی انرژی سیستم RO بازیابی شود. فن آوری های بازیابی انرژی ورودی کلی انرژی را کاهش می دهد و در نتیجه هزینه های عملیاتی را کاهش می دهد.

۷-۳-برق[۵]

قیمت‌های محلی انرژی، فاصله انتقال، هزینه‌های اتصال و احتمالاً تعرفه‌ها در محل پیشنهادی تاسیسات نمک‌زدایی نقش مهمی در تعیین قیمت عرضه برای برق متصل دارند.برای نیروگاه های آب شیرین کن حرارتی بسیار بزرگ، به دلیل مزایای ذاتی چنین ترکیبی، در نظر گرفتن محل مشترک تأسیسات با یک نیروگاه ممکن است امیدوارکننده باشد. 

۸-۳ پس تصفیه

کیفیت آب محصول نهایی نوع خاصی از تصفیه مورد نیاز را تعیین می کند. مراحل پس از تصفیه هزینه های اضافی را اضافه می کند. نیاز به مرحله دوم RO برای دستیابی به سطوح بسیار پایین TDS یا کاهش غلظت یون های خاص مانند بور یا کلرید به سطوح قابل قبول می تواند گزینه گران قیمتی باشد. یک سیستم RO دو مرحله ای معمولاً ۱۵ تا ۳۰ درصد پرهزینه تر از سیستم RO یک مرحله ای است (WRA, 2012). 

همچنین، تثبیت آب محصول به طور معمول نیاز به تنظیم pH و افزودن قلیاییت بی کربنات دارد که می تواند با استفاده از ترکیبی از دی اکسید کربن، آهک و/یا هیدروکسید سدیم انجام شود و مجدداً هزینه اضافی اضافه می کند.

برای نیروگاه های آب شیرین کن واقع در ساحل در مجاورت جوامعی که از آب استفاده می کنند، زمین معمولاً با قیمت بالاتری تهیه می شود. هزینه مکان‌یابی یک تاسیسات نزدیک‌تر به نقطه استفاده و منبع تغذیه مناسب باید در مقابل هزینه‌های مربوط به خط لوله ورودی و تخلیه اضافی، هزینه‌های خط لوله، حمل و نقل مواد، مجوزها، نیروی کار و نگهداری مرتبط با جابجایی نیروگاه دورتر از ساحل یا منطقه خدمات توزیع سنجیده شود.

اگر منبع آب فاضلاب باشد، معمولاً هزینه های پس از تصفیه بیشتر است. این ممکن است به دلیل عوامل زیادی مانند اکسیداسیون پس از تصفیه برای غیرفعال کردن ویروس ها و هزینه های بالاتر برای آب نمک یا دفع مواد جامد وابسته باشد.

۳-۹ هزینه های زیرساخت محلی

هزینه های زیربنایی شامل مواردی مانند کارهای خاکی، بتن، فولاد، سازه، زهکشی و مصالح ساختمانی می باشد. بسته به محل کارخانه، هزینه های هر یک از این موارد می تواند به طور قابل توجهی متفاوت باشد. مکان‌های دورافتاده کارخانه‌هایی که دور از شهرهای صنعتی واقع شده‌اند، معمولاً در مقایسه با کارخانه‌هایی که در نزدیکی تأسیسات تولید بتن و مناطق صنعتی که دارای مصالح ساختمانی فراوان هستند ساخته می‌شوند، هزینه‌های ساخت بیشتری را متحمل خواهند شد. 

۱۰-۳- مقررات زیست محیطی

هر منطقه جغرافیایی مجموعه ای از قوانین و مقررات زیست محیطی خاص خود را دارد و این قوانین همچنین می تواند از محلی به محلی در یک کشور متفاوت باشد. به عنوان مثال، هزینه های مجوز برای پروژه ها در کالیفرنیا تقریباً چهار برابر هزینه های معمول مجوز در فلوریدا است. کالیفرنیا در مقایسه با تگزاس یا فلوریدا قوانین و/یا دستورالعمل‌های سخت‌گیرانه‌تری برای تولید آب آشامیدنی دارد که هزینه‌های نظارتی را به پروژه نمک‌زدایی اضافه می‌کند. دوره‌های طولانی‌تر بررسی محیطی همچنین می‌تواند زمان‌بندی پروژه را طولانی‌تر کند، که معمولاً منجر به هزینه‌های بالاتر پروژه نیز می‌شود. در واقع، تعداد سال‌های مورد نیاز برای توسعه و مجوز یک پروژه در ایالتی مانند کالیفرنیا، با مقررات بسیار سخت‌گیرانه، ممکن است به طور قابل‌توجهی بیشتر از زمان لازم برای ساخت کارخانه و شروع راه‌اندازی باشد.

۴- اجزای هزینه  CAPEX

CAPEX به دو دسته عمده هزینه های مستقیم و غیر مستقیم تقسیم می شود. هزینه های مستقیم شامل تجهیزات، ساختمان ها و سایر سازه ها، خطوط لوله و توسعه سایت است و معمولاً در محدوده ۵۰ تا ۸۵ درصد از کل CAPEX است. هزینه های غیرمستقیم باقیمانده شامل بهره و هزینه های تامین مالی، هزینه های مهندسی، حقوقی و اداری و موارد احتمالی است (غفور و همکاران، ۲۰۱۲). هزینه و اجزای معمول CAPEX برای اکثر کارخانه های نمک زدایی را می توان به ۹ قسمت به شرح زیر تقسیم کرد: آب مصرفی و انتقال آب خام. پیش فرآوری؛ درمان نمک زدایی؛ بعد از درمان؛ پمپاژ و ذخیره آب محصول؛ سیستم برق و ابزار دقیق؛ ساختمان های کارخانه، سایت و کارهای عمرانی و تعادل کارخانه. تخلیه آب نمک و جابجایی مواد جامد؛ و هزینه های مهندسی و توسعه متفرقه. دیگر هزینه ها، مانند هزینه های مالی و سایر هزینه های تجاری مرتبط نیز باید در نظر گرفته شود. شکل ۶ نمونه ای از تفکیک هزینه CAPEX برای یک کارخانه SWRO را نشان می دهد. 

شکل ۶ – تجزیه CAPEX کارخانه نمک‌زدایی معمولی SWRO

CAPEX تا حد قابل توجهی به مقیاس بستگی دارد و نیروگاه های نمک زدایی بزرگتر هزینه کمتری در هر میلیون گالن ظرفیت نصب شده دارند. بر اساس شکل ۷ زیر، یک کارخانه متوسط ​​۱۰ MGD SWRO حدود ۸۰ میلیون دلار هزینه دارد و یک کارخانه بزرگ مانند کارخانه ۳۵ MGD Carlsbad SWRO در نزدیکی سن دیگو، ۲۵۰ میلیون دلار هزینه خواهد داشت.  توجه: با توجه به مسائل زیست محیطی، مجوزها و ساخت و ساز، هزینه آن کارخانه بسیار بیشتر شد.

شکل ۷ – هزینه ساخت واحد در مقابل ظرفیت نیروگاه های SWRO

۵- اجزای هزینهOPEX

هزینه‌های عملیاتی (OPEX) به طور کلی به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند: هزینه‌های ثابت (مانند هزینه‌های نیروی کار، اداری، تجهیزات و جایگزینی غشاء، و هزینه‌ها/مالیات‌های دارایی [مطابق با محل فعالیت) و هزینه‌های متغیر (مانند انرژی) ، مواد شیمیایی و سایر مواد مصرفی .هزینه و اجزای معمول OPEX برای اکثر کارخانه های نمک زدایی را می توان به ۹ قسمت تقسیم کرد که شامل موارد زیر می شود: مصرف برق، مواد مصرفی، زباله جامد، مواد شیمیایی، نیروی کار، تعمیر و نگهداری، گارانتی تجهیزات، نگهداری کارخانه و تاسیسات، و سایر هزینه های ثابت (اداره، قطعات یدکی، احتمالی و غیره)، در شکل ۸ نشان داده شده است. 

شکل ۸ – تجزیه OPEX کارخانه نمک‌زدایی معمولی SWRO

۶- هزینه کل برای نمک زدایی آب

هزینه چرخه عمر که هزینه تولید واحد یا هزینه سالانه نیز نامیده می شود، هزینه تولید هزار گالن یا متر مکعب آب با نمک زدایی است و تمام CAPEX (از جمله بدهی) و OPEX را در نظر می گیرد و ممکن است توسط یک کارخانه بصورت پیش بینی شده یا واقعی تنظیم شود. به دلیل تنوع عوامل هزینه ای  درگیر در محاسبات، این هزینه های سالانه می تواند بسیار پیچیده باشد و تفاوت هزینه تولید واحد بین پروژه ها ممکن است مستقیماً قابل مقایسه نباشد. در بهترین حالت، پیش‌بینی هزینه‌های آتی با استفاده از اطلاعات هزینه کارخانه گذشته معمولاً تنها به تخمین‌های تقریبی(یا به اصطلاح برآوردهای سرانگشتی یا ballpark) منجر می‌شود. یک رقم بالپارک تخمین عددی کلی است که نشان می‌دهد اگر چیزی را نتوان دقیقاً اندازه‌گیری کرد به منظور مذاکرات تجاری، معامله‌گری یا ایده‌های کلی آن عدد چه مقدار می‌تواند باشد.

شکل ۹ نشان می دهد که هزینه های سالانه برای انواع مختلف پروژه های تکمیل شده RO به طور گسترده ای متفاوت است. میانگین هزینه ها، که با بهترین خط برازش در داده های نشان داده شده است، حدود ۰.۷۰ دلار در متر مکعب (۲.۶۵ دلار در هر هزار گالن) برای پروژه های بسیار بزرگ (۳۲۵۰۰۰ متر مکعب در روز) و برای پروژه های کوچک(۱۰۰۰۰ متر مکعب در روز) ۱.۲۵ دلار در متر مکعب (۴.۷۵ دلار در هر هزار گالن افزایش می یابد.

با این حال، هزینه ها برای پروژه های با ظرفیت بسیار کوچک وکمتر از ۴۰۰۰ مترمکعب در روز یا ۱ [۶](MGD) که دارای ویژگی های مصرف، تخلیه و حمل و نقل پرهزینه هستند، می تواند تا ۳.۲۰ دلار در متر مکعب باشد. از بین بردن اثرات ورودی، تخلیه و انتقال، محدوده هزینه سالانه را از ۰.۵۳ دلار در متر مکعب به ۱.۵۸ دلار در متر مکعب (۲.۰۰ دلار یا ۶.۰۰ دلار در هزار گالن) برای پروژه های SWRO از ۰.۱۱ دلار به ۱.۱۰ دلار در متر مکعب (۰.۴۰ دلار) در هر هزار دلار افزایش می دهد.

شکل ۹ – هزینه تولید واحد کارخانه RO در برابر ظرفیت پروژه

هزینه نمک زدایی پساب صنعتی برای استفاده مجدد می تواند بسیار بیشتر از این باشد. به عنوان مثال، WorleyParsons/Advisian مطالعه‌ای را برای توسعه CAPEX و OPEX برای یک کارخانه نمک‌زدایی ۳۵۰۰۰ مترمکعبی در روز واقع در منطقه خلیج فارس انجام داد که با آب تولیدی میدان نفتی تغذیه می‌شود و آب خوراک دیگ تولید می‌کند. بر اساس هزینه های بودجه ای CAPEX و OPEX تولید شده در آن مطالعه، هزینه تولید واحد تقریباً چهار برابر بیشتر از آنچه با استفاده از شکل ۹ پیش بینی می شد، بود. 

شکل ۱۰ زیر یک مقایسه هزینه چرخه زندگی معمولی MSF، MED و SWRO برای تولید یک متر مکعب (۲۶۴ گالن) آب در روز را نشان می دهد. همانطور که نشان داده شد، MSF و MED که فناوری های نمک زدایی حرارتی هستند، علاوه بر انرژی الکتریکی به بخار (انرژی حرارتی) نیز نیاز دارند، که دلیل اصلی این است که هزینه کل چرخه زندگی آب را در مقایسه با SWRO دارند.   

شکل ۱۰ – هزینه تولید واحد آب برای فناوری‌های نمک‌زدایی

۷.۰ نمونه هایی از هزینه های تاسیسات نمک زدایی

همانطور که در این مقاله اشاره شد، هزینه توسعه، ساخت و بهره برداری از تاسیسات نمک زدایی به محل کارخانه، نوع و کیفیت آب خام، نوع ورودی و خروجی، فناوری نمک زدایی و سیستم های بازیافت انرژی مورد استفاده، هزینه های آن از انرژی الکتریکی، هر گونه نیاز پس از تصفیه و ذخیره سازی، هزینه های توزیع، و مقررات زیست محیطی بستگی دارد. این تفاوت ها می تواند یک کارخانه بزرگ ساخته شده در یک منطقه از جهان را گران تر از یک کارخانه کوچکتر در منطقه دیگری از جهان کند و منجر به تفاوت های قابل توجهی در OPEX شود.

جدول ۱ سه کارخانه SWRO واقع در نقاط مختلف جهان، مانند ایالات متحده، خاورمیانه و استرالیا.  

منطقهایالات متحده آمریکاخلیج فارساسترالیا
نام پروژهپروژه آب شیرین کن کارلزبادفجیره SWRO F1کارخانه نمک زدایی ساحل طلا
محل کارخانهکارلزبد، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکافجیره، اماراتتوگین، استرالیا
تاریخ ساخت کارخانه۲۰۱۴۲۰۱۳۲۰۰۹
ظرفیت کارخانه m3/d (MGD)۱۸۹۰۰۰ (۵۰)۱۳۶۰۰۰ (۳۰)۱۳۳۰۰۰ (۳۵.۱)
بازیابی کارخانه۴۵-۵۰٪۴۵-۵۰٪۴۵%
شوری آب خام (ppm)۳۶۰۰۰۴۵۰۰۰۳۸۰۰۰
کیفیت آب محصول (ppm)۲۰۰۵۰۰ (استاندارد WHO)۲۰۰
نوع ورودیورودی باز، مکان مشترکمصرف بازورودی باز، صفحات درام، تونل ورودی/خروجی
نوع پیش تصفیهفیلتر مدیا دوگانهفلوتاسیون گاز محلول + فیلتراسیونفیلتر مدیا دوگانه
تکنولوژی نمک زداییSWRO دومرحله ایSWRO دومرحله ایSWRO دومرحله ای
نوع بازیافت انرژیمتفاوتمتفاوتDWEER ERD
بعد از تصفیهافزودن CO2 و آهک، کلرزنی، فلورایداسیونافزودن CO2 و آهک، کلرزنیافزودن CO2 و آهک، کلرزنی، فلورایداسیون
ذخیره سازی و توزیعخط لوله و پمپاژ ۳.۴ MG + 10 مایلNA۸ MG + 16 مایل خط لوله + پمپاژ
تخلیه آب نمکمستقیم به دریا با نیروگاهمستقیم به دریا۳۰۰ متر داخل دریا، دیفیوزر
مقررات زیست محیطیبسیار سختگیرانهدر حد متوسطسختگیرانه
انرژی خاص (کیلووات ساعت / متر ۳ )N/A۳.۷ – ۴.۰۳.۴۰
هزینه TICدلار آمریکا۶۹۲,۰۰۰,۰۰۰ دلار
۵۲۹ میلی متر + خط لوله تبدیل ۱۶۳ میلی متر+ هزینه های مالی ۲۱۳
میلیون دلار (مجموع ۹۰۴ میلیون دلار)
۲۰۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار۹۴۳,۰۰۰,۰۰۰ دلار
۷۴۵ میلی متر کارخانه + تونل ۱۹۸ میلی متر
طول عمر پیش بینی شده، سال۲۰۲۰۲۰
CAPEX سالانه ساده، دلار آمریکا در سالN/AN/A$۴۷,۱۵۰,۰۰۰
OPEX دلار آمریکا در سال۵۳,۱۰۰,۰۰۰ دلار$۲۶,۹۰۰,۰۰۰ ۳۲,۰۰۰,۰۰۰ دلار
هزینه تولید واحد، دلار آمریکا در هر متر ۳ روز۱.۸۶ دلار * ۱<0.60 دلار۱.۶۳ دلار

مجموع هزینه واحد برای مالک که شامل پرداخت ها، هزینه های مالی در خط لوله، موارد متفرقه می شودبهبود ساخت و ساز، متفرقههزینه های O/M، هزینه های مدیریت.

تخمین زده می شود 

روند کاهش قیمت تمام شده آب نمک زدایی شده از دریا

هزینه تمام شده طرح در مقیاسهای بزرگ

خالص هزینه های سرمایه ای (متوسط) و هزینه های عملیاتی در منطقه MENA برای نمک زدایی با استفاده از فناوری های مختلف

بازار تجهیزات نمک‌زدایی آب

بازار تجهیزات نمک‌زدایی آب، بر اساس محصول، به غشاها، پمپ‌ها، اواپراتورها و موارد دیگر تقسیم می‌شود که شامل مخازن تحت فشار، دستگاه‌های بازیابی انرژی و مواد شیمیایی می‌شود. بخش غشاها ۲۸.۴ درصد از بازار تجهیزات نمک‌زدایی آب را در سال ۲۰۲۰ به خود اختصاص دادند. ویژگی غشاها به داشتن نفوذپذیری بالا در برابر آب و نفوذناپذیری نسبت به نمک‌های محلول و ذرات معلق، آنها را برای استفاده در کاربردهای شهری ایده‌آل کرده است. علاوه بر این، پیشرفت‌های تکنولوژیکی مختلف، ارائه‌دهندگان غشاء را قادر می‌سازد تا به طور صریح غشاهای RO را برای صنایع خاص تولید کنند. این امر منجر به افزایش پذیرش فناوری نمک زدایی RO در کاربردهای صنعتی شده است.

تقریباً ۱۶۸۷۶ کارخانه نمک‌زدایی در حال بهره برداری، ۲۷۰ کارخانه در دست ساخت و ۳۸۲۵ کارخانه آفلاین در جهان وجود دارد. همچنین، ۲۴۷ کارخانه RO از ۲۷۰ کارخانه در حال ساخت وجود دارد، که نشان می دهد RO حدود ۹۱٪ از این کارخانه ها را تشکیل می دهد. در سراسر قاره ها، همانطور که در شکل ۱ (الف) نشان داده شده است، بزرگترین کارخانه های نمک زدایی عملیاتی در خاورمیانه موجود است و این منطقه ۳۹ درصد از ظرفیت آب شیرین کن جهانی را تشکیل می دهد. این آمار با توجه به اینکه این منطقه به دلیل محدودیت منابع آب شیرین طبیعی محدود به آب شیرین است، تعجب آور نیست.

مشارکت نیروگاه های آب شیرین کن زمینی، فراساحلی و سیار در ظرفیت آب شیرین کن جهانی

علاوه بر این، انطباق نمک زدایی صرف نظر از منبع( آب دریا، آب های شور و آب های زیرزمینی) از نظر اقتصادی فشرده است و این منطقه دارای درآمد سرانه بالایی است. ظرفیت‌های تولید کارخانه‌ها در برخی از بخش‌های اروپا و آمریکا به‌خاطر قوانین سخت‌گیرانه حفاظت از محیط‌زیست مانند خاورمیانه نیست. این قوانین به دلیل پیامدهای زیست محیطی (دفع پساب و انتشار گازهای گلخانه ای،) مرتبط با نمک زدایی در مقیاس کامل به عنوان یک روش تصفیه آب وضع شده اند.

به طور کلی، روند افزایشی ظرفیت تجمعی کارخانه‌های نمک‌زدایی عملیاتی در سراسر جهان وجود دارد، از تنها ۲۷۲۵۲ مترمکعب در روز در ۱۹۶۹ به ۹۷.۲ میلیون مترمکعب در روز در سال ۲۰۲۰ افزایش داشته است. مجموع ظرفیت آب شیرین کن جهان تا سال ۲۰۱۵ به ۹۷.۵ میلیون مترمکعب در روز رسید. افزایش سالانه ظرفیت نصب شده نیز از میانگین ۷۵ درصد در سال ۱۹۷۰ تا میانگین حدود ۷ درصد در دهه گذشته مثبت بوده است. ترکیب مواد شیمیایی سمی کمتر و منابع انرژی تجدیدپذیر و همچنین ایجاد بازیافت بیشتر می‌تواند منجر به افزایش بیشتر ظرفیت نمک‌زدایی جهانی شود. کارخانه‌های نمک‌زدایی مستقر در زمین، بیشترین ظرفیت نمک‌زدایی جهان را فراهم می‌کنند که بالغ بر ۶۹.۱ میلیون متر مکعب در روز در سطح جهان است. که بیش از ۵۴.۲ میلیون متر مکعب در روز توسط منطقه EMEA ارائه می شود.

ظرفیت نمک‌زدایی مبتنی بر فراساحل عمدتاً توسط منطقه آمریکا تأمین می‌شود، یعنی بیش از ۱.۴ میلیون مترمکعب در روز از ظرفیت جهانی دریایی که حدود ۲ میلیون مترمکعب در روز است. همچنین تعدادی واحد نمک‌زدایی سیار در سراسر جهان وجود دارد که بیش از ۶۷۰۰۰ متر مکعب در روز به ظرفیت نمک‌زدایی جهانی کمک می‌کنند.

نمک زدایی به سرعت در حال تبدیل شدن به یک روش مرسوم برای تصفیه آب در سطح جهانی است. اروپا و آفریقا که در گذشته واقعاً از نمک‌زدایی استقبال نمی‌کردند، به تدریج مفهوم نمک‌زدایی را پذیرفته‌اند و ظرفیت نصب تجمعی خود را در سال‌های اخیر افزایش داده‌اند. همانطور که در شکل ۲ نشان داده شده است، یک صعود شدید از ظرفیت تجمعی ۶۰۴۲۷۴ مترمکعب در روز در سال ۱۹۹۰ به ظرفیت تجمعی بیش از ۱۰.۶ میلیون مترمکعب در روز در سال ۲۰۱۹، افزایش بیش از ۱۶۰۰%. برای اروپا وجود دارد، ظرفیت نمک زدایی در آفریقا نیز از ظرفیت ۴۲۵۴۵۵ مترمکعب در روز در سال ۱۹۹۰ به ظرفیت بیش از ۷.۶ میلیون مترمکعب در روز در سال ۲۰۲۰، افزایش بیش از ۱۷۰۰ درصدی در حال افزایش است،. این اعداد تکان دهنده نیستند، به عنوان مثال، اگرچه تعداد زیادی از منابع آب شیرین متعارف در هر دو منطقه وجود دارد، نمک زدایی هنوز یک گزینه مناسب است زیرا نرخ رشد ثابت جمعیت در این مناطق (به ویژه آفریقا) و در نتیجه افزایش تقاضای آب وجود داشته است. بزرگترین کارخانه های نمک زدایی در آفریقا، جنوب صحرای آفریقا و اروپا به ترتیب کارخانه الجزایر ۵۰۰۰۰۰ مترمکعب در دسی مگتا، نیجریه ۱۱۰۰۴۰ مترمکعب در روز کارخانه Dangote در حال ساخت و ۲۴۰۰۰۰ مترمکعب در روز کارخانه تورویجا اسپانیا هستند. علاوه بر این، نوآوری‌ها در فناوری نمک‌زدایی، در زمان‌های اخیر، در مقایسه با فن‌آوری‌های تصفیه آب دندانی، آن را از نظر اقتصادی رقابتی‌تر کرده است.

منحنی یادگیری در تجارب طرحهای آب شیرین سازی


مفهوم منحنی یادگیری برای اولین بار توسط مهندس هوانوردی رایت در سال ۱۹۳۶ مشاهده و برای صنعت هواپیما مورد بحث قرار گرفت . نشان داده شد که با ساخت هواپیماهای بیشتر، هزینه واحد کاهش می یابد. کاهش هزینه ها به تجربیات به دست آمده در طول فرآیند تولید نسبت داده شد. به عنوان مثال، بهبود بهره وری نیروی کار، استفاده از ماشین آلات بیشتر برای تولید واحدهای بیشتر، و کاهش اتلاف مواد و هزینه های سربار صورت گرفت.

در سال ۱۹۶۸، هندرسون ( ۱۹۶۸ ) مفهوم منحنی یادگیری را که توسط رایت و رپینگ مورد بحث قرار گرفت، توضیح داد و آن را در چندین صنعت به کار برد. اینها شامل ترانزیستورها، مدارهای مجتمع، گیرنده های تلویزیون و دستمال های صورت بود. مشخص شد که برای تمام صنایع مورد مطالعه، میزان یادگیری بین ۲۰ تا ۳۰ درصد است. این بدان معناست که وقتی تولید انباشته دو برابر شد، کاهشی در هزینه های واحد در حدود ۲۰٪ تا ۳۰٪ وجود داشت.

این مقاله تحلیل روندهای گذشته مخارج سرمایه ای SWRO (سرمایه) با افزایش ظرفیت تجمعی آنلاین جهانی تاریخی SWRO بر اساس مفهوم منحنی یادگیری است. منحنی یادگیری SWRO بر اساس ۴۲۳۷ کارخانه که از سال ۱۹۷۷ تا ۲۰۱۵ آنلاین شدند، یافت می‌شود. نرخ یادگیری ۱۵ درصد تعیین می‌شود، به این معنی که سرمایه SWRO  با دو برابر شدن ظرفیت تجمعی ۱۵ درصد کاهش می‌یابد.بر اساس نرخ رشد سالانه ظرفیت SWRO 10% تا ۲۰% تا سال ۲۰۳۰، میانگین سرمایه جهانی نیروگاه های SWRO به ۱۵۸۰ USD/(m) کاهش می یابد.۳ /d) و ۱,۳۴۰ USD/(m 3 /d) به ترتیب. منحنی یادگیری برای هزینه های سرمایه SWRO قبلا ارائه نشده است. این تحقیق پتانسیل کاهش حجم SWRO را با افزایش نصب نیروگاه های SWRO و ارزش رویکرد منحنی یادگیری برای تخمین سرمایه SWRO در آینده برجسته می کند.

انتظار می‌رود که نمک‌زدایی آب دریا نقشی اساسی در کمک به تامین آب جهانی آینده با افزایش تقاضای آب و کاهش منابع آب شیرین داشته باشد. در حالی که فناوری‌های مختلف نمک‌زدایی آب دریا وجود دارد، انتظار می‌رود که فناوری نمک‌زدایی غالب اسمز معکوس آب دریا (SWRO) باشد. هدف این مقاله درک این موضوع است که چگونه هزینه سرمایه کارخانه های SWRO در گذشته با ساخت و بهره برداری بیشتر نیروگاه ها تغییر کرده است. این مبتنی بر مفهوم “یادگیری از طریق انجام” است که رابطه بین کاهش هزینه در صنایع و افزایش بازده تولید را نشان می دهد. ارتباط برای نیروگاه های SWRO با ارزیابی ۴۲۳۷ نیروگاهی که از سال ۱۹۷۷ تا ۲۰۱۵ مورد بهره برداری قرار گرفتند، مورد مطالعه قرار گرفت. مشخص شد که با دو برابر شدن ظرفیت تجمعی جهانی نیروگاه های SWRO، هزینه سرمایه متوسط ​​۱۵٪ کاهش می یابد. نتایج حاکی از آن است که به ازای هر دوبرابر شدن ظرفیت SWRO در آینده، هزینه سرمایه تا ۱۵ درصد کاهش خواهد یافت. این اولین مشاهداتی است که برای نیروگاه های SWRO ارائه شده است و می تواند برای پیش بینی هزینه های سرمایه ای آینده نیروگاه های SWRO استفاده شود.

https://www.insidermonkey.com/

پیوست:

نگاهی به ۱۵ شرکت برتر و بزرگ نمک زدایی آب

۱. Veolia

درآمد: ۳۲,۳۶۸.۲ میلیون دلار

Veolia Environnement S.A اخیراً ۲۹.۹ درصد از سرمایه سوئز را از Engie خریداری کرده است که موقعیت آن را به عنوان بزرگترین شرکت نمک‌زدایی در جهان با قوی‌ترین موقعیت در صنعت تقویت می‌کند. MNC فرانسه بیش از ۱۷۹۰۰۰ کارمند در سراسر جهان دارد. این شرکت در معاملات کلان پروژه های خلیج فارس پیشرو بوده و در حال حاضر در ۲۳۰۰ سایت در ۱۰۸ کشور در سراسر جهان فعالیت می کند.

۲. سوئز

درآمد: ۲۱۴۴۷.۳ میلیون دلار

یکی از بزرگترین شرکت ها از نظر ظرفیت قراردادی پروژه های نمک زدایی، سوئز، تنها جایگاه دوم را در لیست ما دارد. این شرکت بین ژوئیه ۲۰۱۸ و ژوئن ۲۰۱۹، ۳۵۰۰۰۰ مترمکعب ظرفیت در روز اضافه کرد. با این حال، از نظر درآمد، موقعیت رهبر جهان به شدت توسط رقیب اصلی ما تهدید می شود.

۳. دوسان هوی(Doosan Heavy)

درآمد: ۱۴۱۳۸.۸ میلیون دلار

غول اقتصادی کره جنوبی، صنایع دوسان هوی، دارای مجموعه ای چشمگیر در نمک زدایی از جمله کارخانه های فلاش چند مرحله ای (MSF)، تقطیر چند مرحله ای (MED) و اسمز معکوس (RO) است. این شرکت برنده ۲۳۰ میلیارد وون (۲۰۳.۹ میلیون دلار) پروژه نمک‌زدایی در عمان در سال ۲۰۱۸ به همراه چندین پروژه دیگر در خاورمیانه شد. با این حال، دوره ۲۰۱۸-۲۰۱۹ بازی در فضای نمک‌زدایی تغییر کرده است، زیرا پروژه‌های بزرگ خلیج‌فارس به چند بازیگر کلیدی  تعلق گرفت.

۴. آکسیونا(Acciona)

درآمد: ۸۵۶۰.۴ میلیون دلار

Acciona یکی از بازیگران اسپانیایی که از بزرگترین شرکت های نمک زدایی در جهان است، در توسعه و مدیریت زیرساخت های مختلف از جمله ساخت و ساز، آب و صنعتی و انرژی های تجدید پذیر می پردازد. این شرکت بیش از ۴۵۵HM3 آب شیرین شده را فراهم می کند.

۵. هیتاچی زوسن

درآمد: ۳,۸۵۳.۲ میلیون دلار

شرکت ژاپنی صنعتی و مهندسی هیتاچی زوسن متخصص در تصفیه خانه های زباله، نیروگاه های صنعتی و نیروگاه های دیگر است. شرکت تابعه استرالیا، Osmoflo، یک شرکت نمک‌زدایی است که در استرالیا، خاورمیانه، عمان و هند حضور دارد. این شرکت و زیرمجموعه‌اش دارای کارخانه‌های نمک‌زدایی اضطراری آب دریا هستند که می‌توانند به سایت‌های مشتری در هر نقطه از جهان بسیج شوند.

https://www.advisian.com/en/global-perspectives/the-cost-of-desalination

منابع:


[۱] The Cost of Desalination

[۲] Pretreatment costs

[۳] Dissolved Air Flotation

[۴] Ultrafiltration

[۵]  Electric power

[۶] millions of gallons per day

چه کسی شیشه پنجره ها را میشکند؟مروری بر نظریه پنجره های شکسته در بازار سرمایه

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

جرم نتیجه اجتناب ناپذیر بی نظمی است.(ویلسون و کینگ)

حدود دودهه از تصویب قانون بازار سرمایه با محوریت خود تنظیمی شدن ارکان بازار سرمایه میگذرد.در اوایل دهه ۸۰ که قانون بازار سرمایه با چنین رویکردی اداره نمیشد بسیاری از بازارها،نهادها و بازیگران بازار مالی اصلاً وجود نداشتند و در نبود یک سیستم شبه مدرن مالی(مانند آنچه که کشورهای توسعه یافته در چند دهه  قبل داشتند) قوانین آن موقع برای رفتار و اخلاق بازیگران  آن زمان تنظیم شده بود.سوالات کلیدی که امروز در ذهن مردم نقش بسته این است :

  • چرا بازار سرمایه با وجود این قواعدمحدودکننده، صعودهای رویایی و سقوطهای وحشتناکی را بطور مکرر و با فواصل زمانی معناداری تجربه نمود؟
  • چرا بازار سرمایه با این همه قواعد و خود تنظیم گری کما کان ناکارآمد است؟
  • چرا با ایجاد قوانین فراوان، اخلاق مالی در بازار سرمایه بجای تقویت رو به زوال است؟
  • آیا دستورالعمل حاکمیت شرکتی که برای انتصاب هیات مدیره ها و مدیران صالح،متخصص و خبره و شیوه اداره بهتر شرکتها تنظیم و ابلاغ شده بود کارکردی داشته است؟( شاید بهتر بود از ابتدا واژه انتخاب را بجای انتصاب میگذاشتیم)
  • آیا واقعاً بازار سرمایه خود انتظام و خود اصلاح کننده است یا خیر؟

 شاید فهرست طولانی از پرسشها بر محور قانون مطرح باشد که مجال طرح آن نباشد.

در کنار بسیاری از مولفه های پر رنگ اقتصادی و سیاسی ، به نظر میرسد که سقوط اخلاق در آحاد بازیگردانان(دولت، سرمایه گذاران، قانون گذاران ،گردانندگان نهادهای مالی و..)منشاء بسیاری از گرفتاری های امروز بازار سرمایه است.

چرا نظریه پنجره های شکسته برای بازارهای مالی مهم شد؟

خانم مری جو وایت بعنوان رئیس کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) دولت باراک اوباما از تاکتیک جدید اجرایی SEC در سال ۲۰۱۳ مبنی بر اعمال فوانین بر مبنای نظریه ای تحت عنوان پنجره های شکسته یاد برد. وی تلاش کرد تا با روشهای پلیسی و اجرای دقیق قانون، جرایم کوچک را  ریشه کن نماید . مدافعان وی او را مجری سر سخت اما منصف قانون یاد میکنند اما وی منتقدان بسیار جدی و پر حاشیه ای نیز داشته است و بسیاری وی را به اعمال روشهای پلیسی و وحشت آفرین در بازارهای مالی محکوم کرده اند .در اینجا میخواهم درباره پیدایش این نظریه و نقاط قوت و کاستی های آن تحلیلی ارائه دهم تا شاید قانون گذاران بتوانند با بهره برداری از قسمتهایی از آن به بی انظباطی و بی نظمی در برخی بازار ها خاتمه دهند. امیدوارم مفهوم درست آن محور قرار عمل داده شود.

پیدایش نظریه

این نظریه در مقاله ای در سال ۱۹۸۲ توسط جیمز کیو ویلسون و جورج ال. کلینگ معرفی شد. آنها درکتاب خود با عنوان تعمیر پنجره های شکسته: بازگرداندن نظم و کاهش جنایت در جوامع ، با ذکر جزئیات زیادی نظریات خود را در سال ۱۹۹۶توسعه دادند. به گفته آنها ، یک استراتژی موفق برای جلوگیری از خرابکاری و جرم، رسیدگی در زمانی است که مشکلات کوچک است. شیشه های شکسته را در مدت کوتاهی، مثلاً یک روز یا یک هفته،  میشود تعمیر کرد و در صورت تعمیر خرابکاری ها، خرابکاران متمایل میشوند تا شیشه های کمتری را بشکنند یا آسیب کمتری وارد کنند.مثال دیگر برای شهروندان این است که پیاده رو ها را هر روز  باید تمیز کرد و اگر زباله ای جمع نشود (یا میزان زباله بسیار کمتر باشد) احتمال تشدید مشکلات کمتر است و در نتیجه ساکنان محترم از محله فرار نخواهند کرد.

مالکوم گلدول بعنوان یکی از موثر ترین ژورنالیستها در دهه ۱۹۸۰ درمقالاتی بعنوان The Tipping Point  نیز نظریه «پنجره های شکسته» را ترویج کرد. در جرم شناسی، نظریه پنجره های شکسته بیان می کند که نشانه های قابل مشاهده جرم، رفتار ضد اجتماعی و بی نظمی مدنی محیط شهری را تشدید می کنند و با تشدید آن جنایت و بی نظمی بیشتری رخ دهد و مجرمان کوچک به مجرمان بزرگتر  تبدیل میگردند. ویلسون و کلینگ نشان دادند که اغلب مردم از کمک به کسانی که به دنبال کمک هستند، امتناع میکنند و این امتناع نه به دلیل نگرانی یا خودخواهی “بلکه به دلیل عدم وجود برخی زمینه های قابل قبول برای این احساس است که شخص باید مسئولیت لازم را بپذیرد. از طرفی، بسیاری به وضوح از آسیب رساندن به خود، خودداری می کنند، بسته به این که چقدر مزاحمتها را جدی قلمداد کنند. با این حال، ویلسون و کلینگ اشاره می کنند که اگرچه مشارکت اجتماع می تواند تفاوتهایی را ایجاد کند،اما “تقش پلیس بصورتی آشکارا کلید حل این مساله است.”

پلیس نیز بر أساس نظریه شیشه‌های شکسته با شیوه‌های پلیسی بحث‌برانگیز مانند استفاده زیاد از توقف و حرکت در شهر نیویورک در دهه منتهی به ۲۰۱۳(در همان سالهای مدیریت خانم وایت بر بورس) استفاده نمود. ویلسون و کلینگ انتقاد کردند که پلیس با مفهوم شیشه‌های شکسته نباید به عنوان پلیس  دارای «تحمل صفر» یا «نژاد پرست»، عمل کند  و  این نظریه بر پایه روشی است که که مستلزم «آموزش دقیق،  ارائه رهنمودها و نظارت» و ارتباط مثبت با جوامع دارد و در نتیجه آشتی پلیس با جامعه و  افزایش پیوند های اجتماعی را باید به ارمغان آورد.

در اینجا مفهوم ترس بعنوان یک عنصر حیاتی برای نظریه پنجره های شکسته کاربرد دارد، زیرا پایه و اساس این نظریه است.با افزایش درک اختلال، ترس افزایش می یابد. یک الگوی اجتماعی که بافت اجتماعی را تکه پاره می کند و ساکنان را با احساس ناامیدی و قطع ارتباط همراه می کند. ویلسون و کلینگ به این ایده اشاره می کنند، اما بر اهمیت اصلی آن تمرکز نمی کنند. آنها نشان می دهند که ترس محصول بی اخلاقی است نه جرایم، و مردم در پاسخ به ترس از یکدیگر دوری می کنند و کنترل ها را تضعیف می کنند. هینکل و وایزبورد دریافتند که مداخلات پلیس برای مبارزه با جرایم جزئی، طبق مدل شیشه های شکسته، “احتمال احساس ناامنی را به طور قابل توجهی افزایش می دهد”، و این نشان می دهد که چنین مداخلاتی ممکن است هرگونه مزایای پلیس شیشه های شکسته را از نظر کاهش ترس خنثی کند.

انواع بی نظمی

محققان به طور کلی دو نوع مختلف اختلال و بی نظمی را تعریف می کنند. اولین مورد اختلال فیزیکی است که با ساختمان های خالی، شیشه های شکسته، وسایل نقلیه رها شده و زمین های خالی پر از زباله مشخص می شود. نوع دوم، نابسامانی اجتماعی است که با افراد پرخاشگر، همسایه‌های پر سر و صدا و گروه‌هایی از جوانان  پر حاشیه که در گوشه و کنار خیابان جمع می‌شوند مشخص می‌شود. مرز بین جرم و بی نظمی اغلب مبهم است. در حالی که این دو نوع اختلال متفاوت هستند، تصور می شود که هر دو باعث افزایش ترس در بین جامعه می شوند.

مزیت آشکار این نظریه نسبت به بسیاری از نظریه های جرم‌شناختی این است که ابتکاراتی را در قلمرو سیاست عدالت کیفری دارد تا به جای تکیه بر سیاستهای اجتماعی کسل کننده، تغییر ایجاد کند. نظریه‌های نابسامانی اجتماعی و تئوری‌های اقتصادی دیگر راه‌حل‌هایی را ارائه می‌کنند که اغلب پرهزینه و زمان بر بوده و خیلی طول می‌کشد تا مؤثر واقع شوند. تئوری پنجره های شکسته توسط بسیاری به عنوان راهکاری برای اعمال تغییرات سریع و با حداقل هزینه صرفاً با تغییر استراتژی کنترل جرائم در نظر گرفته می شود. حمله به بی نظمی بسیار ساده تر از حمله به آسیب های اجتماعی شوم مانند فقر و آموزش ناکافی است.

انتقاد به نظریه

تئوری پنجره های شکسته روشی نوآورانه برای حل معضلات  کوچک برای اجتناب از جرایم بزرگ است. اگر مشکلات کوچک در محیط کسب‌وکار ها را حل نکنیم، مشکلات بزرگ تری گریبان ما را خواهد گرفت، بنابرین در این مورد، وظیفه شناسایی مشکلات کوچک مهم است . با این حال، اعتبار تئوری پنجره های شکسته مشخص نیست. می توان نتیجه گرفت که این نظریه همه چیز را توضیح نمی دهد و حتی اگر نظریه معتبر باشد، نظریه های همراه برای توضیح کامل جرم ضروری هستند. پر واضح است که مدلهای پیچیده تری برای در نظر گرفتن بسیاری از عوامل و فاکتور های متقاعد کننده مورد نیاز است. تقریباً هر مطالعه ای در مورد این موضوع، ارتباط بین اختلال و ترس را تأیید کرده است. همچنین به شدت این باور وجود دارد که ترس، میل سرمایه گذاران را برای ترک بازار های بی نظم و رفتن به محیط هایی که مهمان نوازتر است افزایش می دهد. این عوامل نشان می دهد که موج بعدی نظریه پردازی در مورد پویایی نظریه پردازی های بازارهای مالی ممکن است فراز و نشیبهای اقتصادی زیادی داشته باشد.

بازار سرمایه و محیط اقتصادی ما

سوال کلیدی در یک محیط اقتصادی بزرگ مانند بازار سرمایه این است که اساساً چه کسی شیشه هارا می شکند.اگر بخواهیم با ظرافت به این سوال پاسخ دهیم می بینیم که دستکاری در روند طبیعی بازار مانند  تولید عوامل اختلال آفرین(عوامل برهم زننده قواعد بازار) در کنار حاشیه امنیت برای مجرمان، باعث می شود که عده ای جسارت یابند تا شیشه ها را بشکنند. این افراد معمولاً زمانی جسارت لازم را پیدا میکنند که از یک سپر محافظ در برابر قانون برخوردارند. معتقدم در جامعه اقتصادی قانون باید فصل الخطاب باشد. جمله کلیدی ویلسون و کینگ را باید بارها و بارها تکرار کرد: جرم نتیجه اجتناب ناپذیر بی نظمی است. اگر بازیگردان اصلی شیشه های محله را بشکند ساکنین محله فرار خواهند نمود.محیط سرمایه گذاری یک امنیت نسبی میخواهد. اگر سرمایه گذاران احساس ناامنی کنند از بازار سرمایه متواری خواهند شد.شکستن شیشه ها در تمثیل ما صرفاً اقدامی آشوب گرانه توسط عده ای مجرم بی سر و پا نیست بلکه در یک سطح بالاتر، گردانندگان اقتصاد باید مقدمتاً خودشان از شکستن شیشه ها ولو به تحمیل هزینه های اجتماعی اجتناب کنند. وقتی در بازار سرمایه،سهام شرکتی بدون علت مشخص رشد میکند و قواعدی بجز درج یک اطلاعیه خشک و کم خاصیت برای اطلاع رسانی نداریم ، سرمایه گذاران بی اطلاع نیز با داشتن سامانه های آنلاین در تور یک بی اعتمادی گسترده خواهند افتاد.

در بازارهای ما به ویژه در بازار ارز این نظریه دارای ظرافت و جزم اندیشی است.بارها دیده ایم که با وورد نهادهای نظارتی به بازار ارز،نه تنها رشد لجام گسیخته قیمتها فرو کش نکرد بلکه باعث هیجان دهی و التهاب بازار گردید. اینجاست که باید مفهوم آموزش و نظارت هوشمند مبتنی بر نظریه شیشه های شکسته تمرکز کرد.اگر نتوانیم شیشه های شکسته را در بازار ارز تعمیر کنیم جرایم بزرگتر و دستکاری بیشتر صورت میگیرد. بارها دیده ایم که نظارت در سطح وسیعی فاقد اثر بخشی لازم است و اقدامات کوتاه مدت بر کنترل بازارها طولی نمیکشد که به استحزا کشانده شود و مجرمان بزرگ تر با آزادی و قدرت عمل بالاتری اقدام به تخریب بازارها نمایند.

در پایان به نظر میرسد برای جلوگیری از شکستن شیشه های بیشتر در بازار ،اعمال درست و تمام عیار حاکمیت شرکتی و اعمال حاکمیت قانون توسط نهاد ناظر از اهمیت بالایی برخوردار است.در اینجا متذکر میگردد که در بستر یک محله امن و پاک میتوانیم نظام اقتصادی سالم و رو به رشدی را فراهم کنیم.وقت آن است که مشکلات کوچک را جدی بگیریم تا آسیب های بزرگ تر فوران نکند.