چه کسی شیشه پنجره ها را میشکند؟مروری بر نظریه پنجره های شکسته در بازار سرمایه

دکتر کیارش مهرانی

استادیار و مدرس علوم مالی

جرم نتیجه اجتناب ناپذیر بی نظمی است.(ویلسون و کینگ)

حدود دودهه از تصویب قانون بازار سرمایه با محوریت خود تنظیمی شدن ارکان بازار سرمایه میگذرد.در اوایل دهه ۸۰ که قانون بازار سرمایه با چنین رویکردی اداره نمیشد بسیاری از بازارها،نهادها و بازیگران بازار مالی اصلاً وجود نداشتند و در نبود یک سیستم شبه مدرن مالی(مانند آنچه که کشورهای توسعه یافته در چند دهه  قبل داشتند) قوانین آن موقع برای رفتار و اخلاق بازیگران  آن زمان تنظیم شده بود.سوالات کلیدی که امروز در ذهن مردم نقش بسته این است :

  • چرا بازار سرمایه با وجود این قواعدمحدودکننده، صعودهای رویایی و سقوطهای وحشتناکی را بطور مکرر و با فواصل زمانی معناداری تجربه نمود؟
  • چرا بازار سرمایه با این همه قواعد و خود تنظیم گری کما کان ناکارآمد است؟
  • چرا با ایجاد قوانین فراوان، اخلاق مالی در بازار سرمایه بجای تقویت رو به زوال است؟
  • آیا دستورالعمل حاکمیت شرکتی که برای انتصاب هیات مدیره ها و مدیران صالح،متخصص و خبره و شیوه اداره بهتر شرکتها تنظیم و ابلاغ شده بود کارکردی داشته است؟( شاید بهتر بود از ابتدا واژه انتخاب را بجای انتصاب میگذاشتیم)
  • آیا واقعاً بازار سرمایه خود انتظام و خود اصلاح کننده است یا خیر؟

 شاید فهرست طولانی از پرسشها بر محور قانون مطرح باشد که مجال طرح آن نباشد.

در کنار بسیاری از مولفه های پر رنگ اقتصادی و سیاسی ، به نظر میرسد که سقوط اخلاق در آحاد بازیگردانان(دولت، سرمایه گذاران، قانون گذاران ،گردانندگان نهادهای مالی و..)منشاء بسیاری از گرفتاری های امروز بازار سرمایه است.

چرا نظریه پنجره های شکسته برای بازارهای مالی مهم شد؟

خانم مری جو وایت بعنوان رئیس کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) دولت باراک اوباما از تاکتیک جدید اجرایی SEC در سال ۲۰۱۳ مبنی بر اعمال فوانین بر مبنای نظریه ای تحت عنوان پنجره های شکسته یاد برد. وی تلاش کرد تا با روشهای پلیسی و اجرای دقیق قانون، جرایم کوچک را  ریشه کن نماید . مدافعان وی او را مجری سر سخت اما منصف قانون یاد میکنند اما وی منتقدان بسیار جدی و پر حاشیه ای نیز داشته است و بسیاری وی را به اعمال روشهای پلیسی و وحشت آفرین در بازارهای مالی محکوم کرده اند .در اینجا میخواهم درباره پیدایش این نظریه و نقاط قوت و کاستی های آن تحلیلی ارائه دهم تا شاید قانون گذاران بتوانند با بهره برداری از قسمتهایی از آن به بی انظباطی و بی نظمی در برخی بازار ها خاتمه دهند. امیدوارم مفهوم درست آن محور قرار عمل داده شود.

پیدایش نظریه

این نظریه در مقاله ای در سال ۱۹۸۲ توسط جیمز کیو ویلسون و جورج ال. کلینگ معرفی شد. آنها درکتاب خود با عنوان تعمیر پنجره های شکسته: بازگرداندن نظم و کاهش جنایت در جوامع ، با ذکر جزئیات زیادی نظریات خود را در سال ۱۹۹۶توسعه دادند. به گفته آنها ، یک استراتژی موفق برای جلوگیری از خرابکاری و جرم، رسیدگی در زمانی است که مشکلات کوچک است. شیشه های شکسته را در مدت کوتاهی، مثلاً یک روز یا یک هفته،  میشود تعمیر کرد و در صورت تعمیر خرابکاری ها، خرابکاران متمایل میشوند تا شیشه های کمتری را بشکنند یا آسیب کمتری وارد کنند.مثال دیگر برای شهروندان این است که پیاده رو ها را هر روز  باید تمیز کرد و اگر زباله ای جمع نشود (یا میزان زباله بسیار کمتر باشد) احتمال تشدید مشکلات کمتر است و در نتیجه ساکنان محترم از محله فرار نخواهند کرد.

مالکوم گلدول بعنوان یکی از موثر ترین ژورنالیستها در دهه ۱۹۸۰ درمقالاتی بعنوان The Tipping Point  نیز نظریه «پنجره های شکسته» را ترویج کرد. در جرم شناسی، نظریه پنجره های شکسته بیان می کند که نشانه های قابل مشاهده جرم، رفتار ضد اجتماعی و بی نظمی مدنی محیط شهری را تشدید می کنند و با تشدید آن جنایت و بی نظمی بیشتری رخ دهد و مجرمان کوچک به مجرمان بزرگتر  تبدیل میگردند. ویلسون و کلینگ نشان دادند که اغلب مردم از کمک به کسانی که به دنبال کمک هستند، امتناع میکنند و این امتناع نه به دلیل نگرانی یا خودخواهی “بلکه به دلیل عدم وجود برخی زمینه های قابل قبول برای این احساس است که شخص باید مسئولیت لازم را بپذیرد. از طرفی، بسیاری به وضوح از آسیب رساندن به خود، خودداری می کنند، بسته به این که چقدر مزاحمتها را جدی قلمداد کنند. با این حال، ویلسون و کلینگ اشاره می کنند که اگرچه مشارکت اجتماع می تواند تفاوتهایی را ایجاد کند،اما “تقش پلیس بصورتی آشکارا کلید حل این مساله است.”

پلیس نیز بر أساس نظریه شیشه‌های شکسته با شیوه‌های پلیسی بحث‌برانگیز مانند استفاده زیاد از توقف و حرکت در شهر نیویورک در دهه منتهی به ۲۰۱۳(در همان سالهای مدیریت خانم وایت بر بورس) استفاده نمود. ویلسون و کلینگ انتقاد کردند که پلیس با مفهوم شیشه‌های شکسته نباید به عنوان پلیس  دارای «تحمل صفر» یا «نژاد پرست»، عمل کند  و  این نظریه بر پایه روشی است که که مستلزم «آموزش دقیق،  ارائه رهنمودها و نظارت» و ارتباط مثبت با جوامع دارد و در نتیجه آشتی پلیس با جامعه و  افزایش پیوند های اجتماعی را باید به ارمغان آورد.

در اینجا مفهوم ترس بعنوان یک عنصر حیاتی برای نظریه پنجره های شکسته کاربرد دارد، زیرا پایه و اساس این نظریه است.با افزایش درک اختلال، ترس افزایش می یابد. یک الگوی اجتماعی که بافت اجتماعی را تکه پاره می کند و ساکنان را با احساس ناامیدی و قطع ارتباط همراه می کند. ویلسون و کلینگ به این ایده اشاره می کنند، اما بر اهمیت اصلی آن تمرکز نمی کنند. آنها نشان می دهند که ترس محصول بی اخلاقی است نه جرایم، و مردم در پاسخ به ترس از یکدیگر دوری می کنند و کنترل ها را تضعیف می کنند. هینکل و وایزبورد دریافتند که مداخلات پلیس برای مبارزه با جرایم جزئی، طبق مدل شیشه های شکسته، “احتمال احساس ناامنی را به طور قابل توجهی افزایش می دهد”، و این نشان می دهد که چنین مداخلاتی ممکن است هرگونه مزایای پلیس شیشه های شکسته را از نظر کاهش ترس خنثی کند.

انواع بی نظمی

محققان به طور کلی دو نوع مختلف اختلال و بی نظمی را تعریف می کنند. اولین مورد اختلال فیزیکی است که با ساختمان های خالی، شیشه های شکسته، وسایل نقلیه رها شده و زمین های خالی پر از زباله مشخص می شود. نوع دوم، نابسامانی اجتماعی است که با افراد پرخاشگر، همسایه‌های پر سر و صدا و گروه‌هایی از جوانان  پر حاشیه که در گوشه و کنار خیابان جمع می‌شوند مشخص می‌شود. مرز بین جرم و بی نظمی اغلب مبهم است. در حالی که این دو نوع اختلال متفاوت هستند، تصور می شود که هر دو باعث افزایش ترس در بین جامعه می شوند.

مزیت آشکار این نظریه نسبت به بسیاری از نظریه های جرم‌شناختی این است که ابتکاراتی را در قلمرو سیاست عدالت کیفری دارد تا به جای تکیه بر سیاستهای اجتماعی کسل کننده، تغییر ایجاد کند. نظریه‌های نابسامانی اجتماعی و تئوری‌های اقتصادی دیگر راه‌حل‌هایی را ارائه می‌کنند که اغلب پرهزینه و زمان بر بوده و خیلی طول می‌کشد تا مؤثر واقع شوند. تئوری پنجره های شکسته توسط بسیاری به عنوان راهکاری برای اعمال تغییرات سریع و با حداقل هزینه صرفاً با تغییر استراتژی کنترل جرائم در نظر گرفته می شود. حمله به بی نظمی بسیار ساده تر از حمله به آسیب های اجتماعی شوم مانند فقر و آموزش ناکافی است.

انتقاد به نظریه

تئوری پنجره های شکسته روشی نوآورانه برای حل معضلات  کوچک برای اجتناب از جرایم بزرگ است. اگر مشکلات کوچک در محیط کسب‌وکار ها را حل نکنیم، مشکلات بزرگ تری گریبان ما را خواهد گرفت، بنابرین در این مورد، وظیفه شناسایی مشکلات کوچک مهم است . با این حال، اعتبار تئوری پنجره های شکسته مشخص نیست. می توان نتیجه گرفت که این نظریه همه چیز را توضیح نمی دهد و حتی اگر نظریه معتبر باشد، نظریه های همراه برای توضیح کامل جرم ضروری هستند. پر واضح است که مدلهای پیچیده تری برای در نظر گرفتن بسیاری از عوامل و فاکتور های متقاعد کننده مورد نیاز است. تقریباً هر مطالعه ای در مورد این موضوع، ارتباط بین اختلال و ترس را تأیید کرده است. همچنین به شدت این باور وجود دارد که ترس، میل سرمایه گذاران را برای ترک بازار های بی نظم و رفتن به محیط هایی که مهمان نوازتر است افزایش می دهد. این عوامل نشان می دهد که موج بعدی نظریه پردازی در مورد پویایی نظریه پردازی های بازارهای مالی ممکن است فراز و نشیبهای اقتصادی زیادی داشته باشد.

بازار سرمایه و محیط اقتصادی ما

سوال کلیدی در یک محیط اقتصادی بزرگ مانند بازار سرمایه این است که اساساً چه کسی شیشه هارا می شکند.اگر بخواهیم با ظرافت به این سوال پاسخ دهیم می بینیم که دستکاری در روند طبیعی بازار مانند  تولید عوامل اختلال آفرین(عوامل برهم زننده قواعد بازار) در کنار حاشیه امنیت برای مجرمان، باعث می شود که عده ای جسارت یابند تا شیشه ها را بشکنند. این افراد معمولاً زمانی جسارت لازم را پیدا میکنند که از یک سپر محافظ در برابر قانون برخوردارند. معتقدم در جامعه اقتصادی قانون باید فصل الخطاب باشد. جمله کلیدی ویلسون و کینگ را باید بارها و بارها تکرار کرد: جرم نتیجه اجتناب ناپذیر بی نظمی است. اگر بازیگردان اصلی شیشه های محله را بشکند ساکنین محله فرار خواهند نمود.محیط سرمایه گذاری یک امنیت نسبی میخواهد. اگر سرمایه گذاران احساس ناامنی کنند از بازار سرمایه متواری خواهند شد.شکستن شیشه ها در تمثیل ما صرفاً اقدامی آشوب گرانه توسط عده ای مجرم بی سر و پا نیست بلکه در یک سطح بالاتر، گردانندگان اقتصاد باید مقدمتاً خودشان از شکستن شیشه ها ولو به تحمیل هزینه های اجتماعی اجتناب کنند. وقتی در بازار سرمایه،سهام شرکتی بدون علت مشخص رشد میکند و قواعدی بجز درج یک اطلاعیه خشک و کم خاصیت برای اطلاع رسانی نداریم ، سرمایه گذاران بی اطلاع نیز با داشتن سامانه های آنلاین در تور یک بی اعتمادی گسترده خواهند افتاد.

در بازارهای ما به ویژه در بازار ارز این نظریه دارای ظرافت و جزم اندیشی است.بارها دیده ایم که با وورد نهادهای نظارتی به بازار ارز،نه تنها رشد لجام گسیخته قیمتها فرو کش نکرد بلکه باعث هیجان دهی و التهاب بازار گردید. اینجاست که باید مفهوم آموزش و نظارت هوشمند مبتنی بر نظریه شیشه های شکسته تمرکز کرد.اگر نتوانیم شیشه های شکسته را در بازار ارز تعمیر کنیم جرایم بزرگتر و دستکاری بیشتر صورت میگیرد. بارها دیده ایم که نظارت در سطح وسیعی فاقد اثر بخشی لازم است و اقدامات کوتاه مدت بر کنترل بازارها طولی نمیکشد که به استحزا کشانده شود و مجرمان بزرگ تر با آزادی و قدرت عمل بالاتری اقدام به تخریب بازارها نمایند.

در پایان به نظر میرسد برای جلوگیری از شکستن شیشه های بیشتر در بازار ،اعمال درست و تمام عیار حاکمیت شرکتی و اعمال حاکمیت قانون توسط نهاد ناظر از اهمیت بالایی برخوردار است.در اینجا متذکر میگردد که در بستر یک محله امن و پاک میتوانیم نظام اقتصادی سالم و رو به رشدی را فراهم کنیم.وقت آن است که مشکلات کوچک را جدی بگیریم تا آسیب های بزرگ تر فوران نکند.