بانک سیلیکون ولی یا با اختصار SVB ، بانکی بود که عمدتاً به صنایع فناوری خدمت می داد و به یکباره در مارس ۲۰۲۳ سقوط کرد و شوک های مالی بزرگی را به سراسر صنعت بانکداری تحمیل نمود. فروپاشی بانکی که سالها سنگ بنای صنایع فناوری بود نشان داد که حتی موفقترین و نوآورترین شرکتها نیز با بحران مواجه میشوند.
این بانک یکی از زیرمجموعه های گروه مالی SVB و شانزدهمین بانک بزرگ در ایالات متحده بود. SVB در دسامبر ۲۰۲۲ حدود ۲۰۹ میلیارد دلار دارایی تحت مدیریت داشت. بیش از ۵۵۰ بانک بین سالهای ۲۰۰۱ تا آغاز سال ۲۰۲۳ ورشکسته اعلام شده اند اما روایت بانک سیلیکون ولی متفاوت است. داستان ایجاد بانک نیز جالب است.در طی یک بازی پوکر، بیل بیگرستاف و رابرت مدیاریس ایده تاسیس بانک سیلیکون ولی را مطرح کردند و در سال ۱۹۸۳، این دو نفر به همراه رابرت اسمیت، اولین شعبه را در سن خوزه کالیفرنیا افتتاح نمودند. در سال ۱۹۸۸ سهام بانک به عموم عرضه شد و در سال ۱۹۸۹ به منظور تثبیت حضور در دنیای سرمایه گذاری خطرپذیر به منلو پارک نقل مکان کرد.بانک سیلیکون ولی همه خدمات بانکداری تجاری را به شرکتها ارائه میکرد، و در ارائه خدمات به استارتآپها و شرکتهای سرمایهگذاری معروف بود. طبق وبسایت این شرکت، ۴۴ درصد از عرضههای عمومی اولیه فناوری و مراقبتهای بهداشتی (IPO) در سال ۲۰۲۲ مشتریان بانک سیلیکون ولی بودند.
بانک سیلیکون ولی بین سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ رشد چشمگیری داشت که منجر به جذب مقدار قابل توجهی سپرده و دارایی شد. مقدار اندکی از این سپرده ها به صورت نقد نگهداری می شدندو بیشتر این سپرده ها برای خرید اوراق قرضه خزانه داری و عمدتاً اوراق بلندمدت استفاده میشد. این دارایی ها معمولاً بازدهی نسبتاً پایین و ریسک نسبتاً پایینی نیز دارند اما از آنجایی که فدرال رزرو در واکنش به نرخ تورم بالا، نرخ بهره را افزایش داد، اوراق قرضه های تحت مالکیت بانک سیلیکون ولی به دلیل افت قیمت در بازارهای پولی به سرمایه گذاری های پرریسک تبدیل شد. از آنجایی که سرمایه گذاران می توانستند اوراق قرضه را با نرخ بهره بالاتر خریداری کنند، ارزش اوراق قرضه های در اختیار بانک سیلیکون ولی کاهش یافت. با این اتفاق، بخشی از مشتریان بانک سیلیکون ولی – که بسیاری از آنها در صنعت فناوری هستند – با مشکلات مالی مواجه شدند و بسیاری شروع به برداشت وجوه از حساب های خود کردند. برای جبران این برداشتهای بزرگ، بانک سیلیکون ولی تصمیم گرفت بخشی از سرمایهگذاریهای خود را بفروشد، اما این فروشها با زیان قابل توجهی همراه بود. در فرایند فروش اوراق حدود ۱.۸ میلیارد دلار از دست رقت و این آغاز پایانی برای بانک بود.
برخی از تحلیلگران بر این باورند که ورشکستگی بانک سیلیکون ولی خیلی زودتر با تغییرات قانون داد-فرانک آغاز شد، یعنی قانون اساسی بانکداری که در واکنش به بحران مالی سال ۲۰۰۸ اجرا شده بود. به عنوان بخشی از قانون داد-فرانک ، بانک های با بیش از ۵۰ میلیارد دلار دارایی تحت نظارت و قوانین بیشتری قرار میگرفتند. این قانون در سال ۲۰۱۸ به جای تعیین آستانه ۵۰ میلیارد دلاری آن را به ۲۵۰ میلیارد دلار افزایش داد. بانک سیلیکون ولی علیرغم اینکه شانزدهمین بانک بزرگ آمریکا بود، دارایی کافی برای نظارت و قوانین اضافی در اختیار نداشت. اگر آستانه نظارتی هرگز تغییر نمی کرد، SVB با دقت بیشتری توسط تنظیم کننده ها زیر نظر قرارمیگرفت و فروپاشیده نمیشد.
در این مقاله میخواهیم از مدل پنیر سوئیسی استفاده کنیم تا به ما برای تحلیل سقوط بانک سیلیکون ولی کمک کند. در سال های اخیر، حوزه مطالعاتی جدیدی به نام “علم ایمنی” پدیدار شده است. علم ایمنی اساساً با چندین زمینه دیگر مانند مهندسی و مراقبت های سالم بودن اجزای سیستم مرتبط است. دامنه این علم به ایمنی فیزیکی و روانی محدود نمی شود، بلکه شامل مسائل امنیتی از جمله امنیت سایبری و امنیت رفتاری نیز می شود. هدف توسعه علم ایمنی اطلاعرسانی به تصمیمگیران در رشتههای مختلف است. یکی از مدلهایی که توسط دانشمندان ایمنی برای ارزیابی ریسک استفاده میشود، مدل پنیر سوئیسی است. میدانیم که هر برش پنیر سوئیسی پر از سوراخ است. اندازه و تعداد سوراخ ها از یک برش به برش دیگر متفاوت است. در این مدل، یک تکه پنیر سوئیسی نمادی از اقدامی است که برای به حداقل رساندن ریسک انجام میشود. هر تکه پنیر را می توان خط دفاعی در برابر حوادث دانست. «برشهای» مختلف در یک سازمان ممکن است مدیریت، تخصیص منابع و یک برنامه ایمنی مؤثر باشد.
long to be saved
هر تکه پنیر سوئیسی مجموعه ای از سوراخ های منحصر به فرد خود را دارد. این حفره ها نشان دهنده کاستی ها یا مناطقی هستند که احتمال شکست وجود دارد. برخی از برش ها ممکن است سوراخ های بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند. هنگامی که تمام بخشهای یک سازمان در کنار هم قرار میگیرند، نمایانگر سیستم دفاعی سازمان در برابر ریسک به عنوان یک کل هستند. از آنجایی که تمام تکه های پنیر در نواحی مختلف سوراخ دارند (که نشان دهنده نقاط ضعف متفاوت آنهاست)، گاهی اوقات یک یا چند تکه پنیر ،سوراخی را در یک تکه پنیر دیگر می پوشاند. اینها نماد این است که چگونه برخی از جنبه های یک سازمان که دارای نقاط قوتی است می تواند کاستی های دیگر را جبران کند. با این حال، گاهی اوقات سوراخها روی هم قرار میگیرند و در نتیجه حفره ای ایجاد میشود که از انتها تا پشت پنیر را خالی میکند. این حفره نشان دهنده نقطه ضعفی است که در تمام حوزه های یک سازمان پدیدار میشود، یعنی جایی که بیشترین پتانسیل برای شکست را بوجود خواهد آورد.
خلق مدل پنیر سوئیسی به پروفسوری در دانشگاه منچستر به نام جیمز ریسون[۱] نسبت داده می شود. او این مفهوم را در کتاب خود، خطای انسانی، در سال ۱۹۹۱ ارائه کرد. در این کتاب، او نظریه خود را توضیح می دهد که تصادفات نمی تواند نتیجه یک یا چند رویداد مستقل است. در عوض، او معتقد است که تصادفات به دلیل چندین عامل به هم پیوسته رخ می دهند که با هم به شکست منجر می شوند. یکی از مثالهایی که او برای نشان دادن نظریه خود از آن استفاده میکند، فاجعه چلنجر ۱۹۸۶ است، یک تراژدی تاریخی که در آن یک شاتل فضایی تنها ۷۳ ثانیه پس از بلند شدن منفجر شد و هر هفت سرنشین آن را کشت.
مدل خطای پنیر سوئیسی چارچوبی است که برای تجزیه و تحلیل و درک علل تصادفات و خطاها در سیستم های پیچیده مالی و بانکی استفاده می شود. این مدل نشان میدهد که سیستمهای پیچیده از لایههای دفاعی متعدد مانند برشهایی از پنیر سوئیسی تشکیل شدهاند. هر لایه دارای حفره ها یا نقاط ضعفی است، اما نقاط قوت لایه های دیگر معمولاً این نقاط ضعف را جبران می کند. با این تعریف، هنگامی که سوراخ ها در یک ردیف قرار می گیرند، یک مسیر روشن برای رخ دادن خطا ایجاد می شود. مدل پنیر سوئیسی، مدیریت ریسک را بهعنوان مجموعهای از برشهای پنیر نشان میدهد که به عنوان دفاعی در برابر تأثیر «سوراخها» یا کنترلهای نامطلوبی که ممکن است به دلیل اخلالهای فعال، سیستمهای کنترل را حذف و با مشکل مواجه کند، عمل میکند. در یک دنیای ایده آل، می بایست که هر لایه دفاعی دست نخورده باقی بماند اما در واقعیت، این لایه ها بیشتر شبیه برشهای پنیر سوئیسی بوده و دارای سوراخهای زیادی هستند . برخلاف پنیرهای عادی، این سوراخها دائماً باز و بسته میشوند و محل خود را تغییر میدهند. وجود سوراخ در هر یک از “برش ها” معمولاً نتیجه بدی ایجاد نمی کند اما زمانی فجایع ناگوار اتفاق میافتد که سوراخها در بسیاری از لایهها در یک لحظه در یک راستا قرار میگیرند و مسیری از فرصت تصادف را فراهم میکنند ، اینجاست که خطرات آن آسیبرسان و قربانیان آن بیشمار میشود.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که شرایط پنهان[۲] و “پاتوژن های ساکن[۳]” زیادی وجود دارند که در حقیقت برای سیستم های مالی اجتناب ناپذیر هستند . شرایط پنهان – همانطور که عنوان این اصطلاح نشان می دهد – ممکن است برای سال های زیادی در سیستم غیرفعال باشند و قبل از اینکه با اختلاللات فعال و محرک های محیطی برای ایجاد فرصت خسارات ترکیب شوند بصورتی خاموش وجود دارند. برخلاف اختلالات فعال، که اغلب پیشبینی اشکال خاص آن دشوار است، شرایط پنهان را میتوان قبل از وقوع یک رویداد نامطلوب شناسایی و اصلاح کرد. درک این امر منجر به مدیریت ریسک پیشگیرانه به جای واکنشی می شود. شرایط پنهان نیز دو نوع اثر نامطلوب دارد:
آنها می توانند به شرایط ایجاد خطا در سازمان تبدیل شوند (به عنوان مثال، فشار زمانی، کمبود کارکنان، تجهیزات ناکافی، خستگی و بی تجربگی) و می توانند حفره ها یا ضعف های طولانی مدت در سیستم دفاعی ایجاد کنند (آلارمها و نشانگرهای غیرقابل اعتماد، رویه های غیرقابل اجرا، کاستی های طراحی و ساخت و غیره).
پاتوژنها یا عوامل مشکل زا نیز مانند یک باکتری، ویروس یا میکروب در سازمانها می باشند که می تواند باعث بیماری و اخلال در سیستم شود. آنها از تصمیمات اتخاذ شده توسط طراحان، سازندگان، نویسندگان رویه ها و مدیریت سطح بالا ناشی می شوند. تمام این تصمیمات استراتژیک دارای پتانسیل برای معرفی پاتوژن ها به سیستم هستند.
در مورد SVB، عوامل متعددی وجود داشت که منجر به ناتوانی بانک در تامین نقدینگی کافی برای سپرده گذاران شد و این امر باعث ایجاد یک روند کلاسیک تولید بحران در بانک گردید. بیایید نگاهی به دلایل این اتفاق بیاندازیم. اولین لایه دفاعی که شکست خورد، تورم بالای پیش بینی نشده ای بود که منجر به افزایش سریع نرخ بهره شد. اگرچه تورم در چند سال گذشته نگران کننده بود، اما این افزایش ناگهانی بسیاری از بانک ها را غافلگیر کرد. با افزایش نرخ بهره، ارزش اوراق قرضه موجود کاهش یافت و منجر به زیان قابل توجهی برای این بانک شد. دومین لایه دفاعی که شکست خورد، تمرکز بانک بر صنعت فناوری بود. تمرکز اصلی بانک بر ارائه خدمات بانکی به استارت آپ های فناوری بود که بانک را در برابر هر گونه رکود در صنعت فناوری آسیب پذیر می کرد. سومین لایه دفاعی که شکست خورد، سرمایه گذاری بانک در اوراق قرضه ۱۰ ساله دولتی در سال ۲۰۲۱ و در زمانی بودکه بازدهی پایین بود. بازده پایین اوراق به دلیل افزایش نرخ بهره منجر به کاهش ارزش بازار اوراق قرضه خریداری شده در سال ۲۰۲۱ گردید و زیان قابل توجهی را برای بانک ایجاد نمود. چهارمین لایه دفاعی که شکست خورد، شکست بانک در پوشش / کاهش ریسک نرخ بهره با ابزارهای رایج مانند سوآپ نرخ بهره بود. با استفاده نکردن از این ابزارها، بانک خود را در برابر تغییرات نرخ بهره آسیب پذیر کرد. پنجمین لایه دفاعی که شکست خورد محدودیت بیمه FDIC 250 هزار دلاری بود. بیشتر حسابها به میزان قابل توجهی پوشش ریسک نداشتند، و باعث شد بسیاری از مشتریان با ضررهای قابل توجهی روبرو شوند. این پول میتوانست به صندوقهای بازار پول منتقل شود و می توانست شرایطی را بوجود آورد که تضامین کافی توسط بیمه سپرده های فدرال آنرا پشتیبانی میکرد . ششمین لایه دفاعی که شکست خورد، تغییر شرایط مالی در صنعت فناوری بود. پس از رشد گسترده شرکتهای فناوری در دهه گذشته، بهویژه از زمان همهگیری ویروس کرونا و حجم انبوه نقدینگی که به سیستم وارد شد، سال گذشته برعکس رفتار کرد و با سختتر شدن شرایط مالی و افزایش نرخها به زمانهای چالشبرانگیز برای صنعت فناوری منجر شد. هفتمین و آخرین لایه دفاعی که با شکست مواجه شد، تغییر قوانین در سال ۲۰۱۸ بود که باعث شد بر بانکهایی با کمتر از ۲۵۰ میلیارد دلار دارایی، نظارت و کنترل کمتری اعمال شود. این تغییر در قانون به بانک سیلیکون ولی اجازه داد تا ریسک های بیشتری را بدون نظارت کافی بپذیرد که در نهایت منجر به سقوط آن شد. مدل پنیر سوئیسی به ما کمک می کند تا بفهمیم چگونه سقوط بانک سیلیکون ولی رخ داد. هر لایه دفاعی که با شکست مواجه شد، به فروپاشی نهایی بانک کمک کرد. این مدل یادآوری میکند که حتی موفق ترین و نوآورترین شرکت ها نیز از خطرات بازار در امان نیستند و مدیریت ریسک برای بقا و پیشرفت هر کسب و کاری ضروری است. درس اصلی مدل پنیر سوئیسی این است که ساختارهای دفاعی به تنهایی کافی نیستند. نحوه تعامل آنها نیز از اهمیت حیاتی برخوردار است، و این موضوع مربوط به روابط انسانی و مسائل مربوط به دانش و قدرت نسبی است.
یک نمونه دیگر از شکست های غیر منتظره را میتوان به مثال پشه ها تشبیه کرد. پشه ها را می توان یکی یکی کوبید، اما همچنان به آمد و رفتنشان ادامه می دهند. بهترین راهحل برای رهایی از آنها ایجاد دفاع مؤثرتر و تخلیه باتلاقهایی است که در آن زاد و ولد میکنند. باتلاق ها، در این مورد، شرایط نهفته همیشه حاضر هستند. Citibank، Barclays، RBS، Fortis، UBS و غیره نمونه هایی است که نشان میدهد چگونه سیستم های دفاعی به ظاهر خوب می تواند با عدم تعادل ریسک تضعیف شود . نیروهای نهفته قدرتمند مدل کسب و کار ، همراه با فقدان هدف مشترک در مورد مدیریت ریسک در سراسر بانکها، ترکیبی از عوامل شکست را ایجاد میکنند.همیشه یک عنصر تصادفی در این واقعیت وجود دارد که سوراخ ها ممکن است را هم تراز میکند و بحران بزرگ را فرا میخواند. سازمانهای با قابلیت اطمینان بالا، در مورد تعاریف چارچوب مدیریت ریسک، بدترینها را پیشبینی میکنند و خود را برای مقابله با آن در تمام سطوح سازمان مجهز میکنند.
[۱] James Reason
[۲] Latent conditions
[۳] resident pathogens